باور کن که لختی!

باور کن که لختی!


داستان معروف و تکراری لباس نامرئی پادشاه را حتماً شنیده اید؛ هانس کریستین آندرسون، داستان نویس معروف دانمارکی که داستان های جذابی برای کودکان نوشته، در کتاب «لباس جدید پادشاه» داستان بسیار جذابی را می نویسد که مضمون آن بدین شرح است:


پادشاهی بود اهل تجمل و اشرافی گری؛ دوست می داشت نسبت به همه پادشاهان دیگر، جلیل تر و جمیل تر باشد. همین نقطه ضعف او باعث شد تا دو نفر شیاد و زیرک نزد او بیایند و حرص و ولع او را برای دوختِ لباسی بسیار ظریف و زیبا و البته نامرئی از جنس طلا و جواهر شعله ور کنند.


آنان مدعی شدند که می توانند لباسی از طلا برای پادشاه بدوزند که تاکنون هیچ پادشاهی بر تن نکرده باشد. لباسی که فقط چشمان پاک و نجیب میتوانند آن را رؤیت کنند.


پادشاه پذیرفت و درب خزانه طلا و جواهرات را بروی آنان گشود؛ روزها و شب ها این دو شیاد مأمور دوخت بهترین لباس برای پادشاه از طلا و جواهرات دربار شدند.


وزرا و چاکران و نوکران هر وقت که به کارگاه خیاطی می رفتند لباس نمی یافتند به جز حرکاتِ دست و سوزن بدون نخِ این دو نفر که در هوا می پیچید! اما از ترس اینکه متهم به ناپاکی و نانجیبی نشوند وقتی به محضر پادشاه می رسیدند از زیبایی این لباس تعریف می کردند.


سرانجام روز موعود رسید؛ این دو شیاد اول دستمزد طلا و جواهرات خود را گرفتند و لباس نامرئی را به تن پادشاه کردند اما پادشاه لباسی نمی دید! پادشاه هم از سر ترس که متهم به نانجیبی نشود به دروغ می گفت: به به چه لباسی! وزیر وزرا، خادمین، نوکران، چاکران، مریدان و زنان حرمسرا هم همه از ظرافت و رنگ و لعاب و طرح لباس می گفتند!


پادشاه تصمیم گرفت با لباس نامرئی بین مردمان حاضر شود؛ شهر به شهر بچرخد و تفاخر کند به لباس نداشته! سرانجام پادشاه لخت و عور را بر تخت و بر دوش غلامان گذاشتند؛ جارچی جار می زد که هرکس نانجیب و ناپاک باشد لباس پادشاه را نمی بیند! مردم بیچاره هم باور کرده اما از ترس این اتهام لب نگشودند.


در همین حین بود که جمعی از کودکان شروع کردند به تمسخر و خنده و با انگشت اشاره، پادشاه را به یکدیگر نشان می دادند که پادشاه لخت است و لباس ندارد! آبرو ریخته و شیادان گریخته؛ مریدان هم گریبان چاک کردندی و سر به بیابان تافتندی!


قصه امروز ما بسیار شبیه این داستان است. جمعی مدعی شدند زبان دنیا را بلدند؛ می توانند با خنده و باز کردن دهان به اندازه یک گز، تحریم ها را رفع کنند؛ روز و شب رفتند و آمدند. از ژنو گرفته تا وین و لوزان؛ از 92 تا 94 دوسال کشور را تعطیل کردند تا #برجام امضا شد. مجدد از 94 کشور را به امید برجام، رها کردند. بیش از 60 درصد کارخانجات تولیدی را تعطیل گذاشتند، صنعت هسته ای را پلمپ کرده، بودجه دفاعی و موشکی را کاهش داده اما افاقه نکرد و سهم ایران از برجام، «تقریباً هیچ» بود.


سرانجام آمریکا وقتی به تمام امتیازاتش رسید و نوبت به تعهداتش که شد از برجام بدون کمترین هزینه ای خارج شد؛ تحریم ها و تهدیدها بیشتر و بیشتر شد و حالا ما مانده ایم و ترس از خروج از برجام!


رئیس جمهور مملکت ما اما هنوز برای حفظ آبروی خود و دولتش، شهر به شهر، جلسه به جلسه از فواید نداشته و افتخارات نداشته برجام می گوید! وی هفته اخیر در جلسه با دانشجویان می گوید: «فقط حقوقدان ها و سیاستمداران می فهمند برجام یعنی چه!».


آقای برادر؛ باور کن که لختی و این برجام نامرئی، لباس مناسبی برای شما نیست! اگر فایده و سود داشته باشد امروز همه ملت می توانند ببینند نه اینکه بگوئی فقط حقوقدان و سیاستمدار می‌توانند ببینند! چرا با لجبازی خود را شایسته ناسزای مردم می کنی؟ 

اربعین

تو شلوغیِ اربعین دیدم زنی با عبای عربی روبروی حرم سیدالشهدا با لهجه و کلام عربی با ارباب سخن میگوید.




عربی را می‌فهمیدم؛ زنِ عرب می‌گفت:

آبرویم را نبر، به سختی اذن زیارت از شوهرم گرفته ام... بچه هایم را گم کرده‌ام ... اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا میکشد...


گریه می کرد و با سوزِ نجوایش اطرافیان هم گریه می‌کردند.


کم کم لحن صحبتش تند شد: 


توخودت دختر داشتی... 

جان سه ساله ات کاری بکن... 

چند ساعت است گم کرده‌ام بچه‌هایم را.




 کمی به من برخورد که چرا این‌طور دارد با امام حسین(ع) حرف می‌زند.


ناگهان دو کودک از پشت سر عبایش را گرفتند...

یُمّا یُمّا می‌کردند... 

زن متعجب شد...


 با خود گفتم لابد باید الان از ارباب تشکر کند..!


بچه هایش را به او دادند، اما بی خیالِ از بچه های تازه پیداشده دوباره روبرویِ حرم ایستاد..


 شدت گریه اش بیشتر شد!!

همه تعجب کرده بودیم!


رفتم جلو و گفتم: خانم چرا هنوز گریه میکنی؟ خدا را شاکر باش!




 زن با گریه ی عجیبی گفت:

 من از صاحب این حرم بچه هایِ لالم را که لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هایم را دادند، بلکه شفای بچه هایم را هم امضا کردند.


به احترام ارباب بی کفن آقا اباعبدالله الحسین (ع) هر چی ارادت دارید به اشتراک بگذارید.


اللهم الرزقنا زیارت الحسین (ع)

تربیت


آیت الله حائری شیرازی#تربیت


 شیوه برخورد با رفتارهای ناپسند کودک 


فرض کنید شما ظرفی پر از شیر، از مغازه ای گرفته و می خواهید به منزل ببرید. چون این ظرف پر می باشد، بسیار آهسته و با احتیاط کامل حرکت می کنید، تا چیزی از شیر بر زمین نریزد. اما اگر در این حال کسی آمد و به شما تنه زد، و نصف ظرف شیر بر زمین ریخت، در این هنگام، دیگر شما در حرکت، احتیاط نمی کنید و آهسته نمی روید؛ بلکه بدون هیچ هراسی، می توانید به سرعت حرکت کنید؛ چون دیگر خوف ریختن شیر وجود ندارد.


دربارۀ کودکانِ خود نیز سعی کنید کودک شما خیال کند که ظرف حیثیت و حرمت او پر می باشد و باید با احتیاط کامل رفتار کند، و تلاش کند کسی به او تنه نزند؛ امّا اگر شما آمدید و به او تنه زدید، دیگر ظرف حرمت و شخصیت او تقلیل خواهد یافت، و طبعاً دیگر نباید توقع داشته باشید که این کودک رفتارش با شما مثل سابق باشد.


پس، این نکتۀ مهم را فراموش نکنید که گاهی «تغافل» لازم است، به این معنا که شما از عیوب فرزندانتان آگاه باشید، اما کودک شما اطلاع نداشته باشد که شما از عیوب او آگاه هستید.

آگاه بودن شما از عیوب فرزندانتان خوب است، اما آگاه بودن ایشان از این که شما عیوب وی را می دانید، خوب و به صلاح نیست.

دین حداقلی

برخی پدر و مادرهای امروز


آموزش :


موسیقی از 5 سالگی

زبان انگلیسی از 6 سالگی

نقاشی 5 سالگی

رانندگی 13 سالگی

خلبانی پهباد 7 سالگی

ریاضی 6 سالگی


آموزش همه چیز قبل از موعد لازمه


حالا همین پدر و مادر ها


حجاب: هنوز بچه است زوده

روزه : هوا گرمه اذیت میشه 

نماز : حالا چند سال دیرتر چیزی نمیشه 

حیا و عفت : هنوز بچه است چیزی نیست که!


کلا پای دین که وسط میاد یعنی همون چیزی که انسان رو تبدیل به یک آدم قوی و قدرتمند و با اراده می کنه هنوز بچه است


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به برخی از کودکان نگاه کردند وفرمودند: وای بر اولاد آخر الزمان از دست پدرانشان! سؤال شد یا رسول الله: آیا از پدران مشرکِ آنان؟ فرمودند:


خیر ،از دست پدران مؤمن آنها، چون واجبات دین را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر اولاد آنها بخواهند، بیاموزند، آنان را منع می کنند. و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزی را به دست آورند. من از آنها بیزارم و آنها هم از من بیزارند.


1] بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴.


[2] مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۶، روایت ۱.


[3] طبرسى، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق.


و الله العلی العظیم در عالم اسلام نظیری برای مقام معظم رهبری مدظله‌ العالی، سراغ ندارم.

 آیت الله جوادی آملی حفظه‌الله‌تعالی: 


عده‌ای منتظربودند امام (ره‌) از دنیا برود تا زمینه را تغییردهند. حتی نزدیکان و دلسوزان هم می‌ترسیدند که بعد از امام (ره) چه خواهد شد؟

 اما بازهم خداوند بر مردم منت گذاشته و امامی برای آنها قرارداد. 

 براساس آنچه از ایشان سراغ دارم، زندگی ایشان در عالم اسلام نمونه است.


و الله العلی العظیم در عالم اسلام نظیری برای مقام معظم رهبری مدظله‌ العالی، سراغ ندارم. 

از علم، تقوا، فراست، دوراندیشی، تدبیر، حلم، سماحت، صبر، شجاعت که اگر یکی از آنها در هر فردی باشد او را در عالم ممتاز می‌کند و مجموع این‌ها در رهبری وجود دارد.

اگر بیش از این بگویم، متهم به اغراق گویی می‌شوم، اما اگر می‌شد که آنچه از ایشان می‌دانم را بگویم، متوجه می‌شدید که این سخنان، اغراق نیست.

حتی دشمنان ناچار به اعتراف نسبت به عظمت چنین رهبری هستند.

 البته خداوند هم هر نعمتی را به هرکسی نمی‌دهد، لیاقت مردم سبب شده تا چنین رهبری نصیب‌شان شود.