دلیل تداوم نیافتن امامت در نسل امام حسن(ع)!؟

دلیل تداوم نیافتن امامت در نسل امام حسن(ع)!؟

پرسش : حسن بن علی(ع) نیز فرزند فاطمه، از آل کساء و نزد شیعه امام معصوم بوده و فرقی با حسین بن علی(ع) ندارد؛ پس چرا با اینکه حسن(ع) بزرگتر از حسین(ع) بود، امامت به فرزندان حسن بن علی نرسید و در فرزندان حسین بن بن علی ادامه یافت؟!
پاسخ اجمالی:

از نظر شیعه، امامت مثل نبوّت مقامی انتصابی است و هر کس شایستگی این مقام را داشته باشد از طرف خدا معیّن می شود؛ چنانکه نبوت تا عصر رسول اللَّه(ص) در نسل اسحاق(ع) استمرار یافت و نه در نسل برادرش اسماعیل(ع)؛ همچنین حضرت یعقوب 12 فرزند داشت و رشته نبوّت در نسل یکى از آن‏ها استمرار یافت. این مسأله به خاطر علم و شایستگی ای که امامان معصوم داشتند در بین خود اهل بیت(ع) و اصحاب ایشان امری پذیرفته شده بود و اگر این شبهه جایگاهی برای طرح کردن می داشت فرزندان امام حسن(ع) قبل از همه باید به آن تمسک می کردند. ضمن اینکه بعد از امام سجاد(ع) بقیه امامان شیعه هم فرزند امام حسین(ع) و هم فرزند امام حسن(ع) بودند؛ زیرا مادر امام باقر(ع) دختر امام حسن(ع) و پدرش پسر امام حسین(ع) بود.

پاسخ تفصیلی:

برخی فقط برای زیر سؤال بردن امامان شیعه و بدون اینکه بخواهند دلسوز کسی باشند به این مسأله که امامت بعد از امام حسین(علیه السلام) در فرزندان ایشان ادامه یافت و در فرزندان امام حسن(علیه السلام) تداوم نیافت ایراد گرفته اند درحالی که این مسأله به خاطر علم و شایستگی ای که امامان معصوم داشتند در بین خود اهل بیت(علیهم السلام) و اصحاب ایشان امری پذیرفته شده بود و اگر این شبهه جایگاهی برای طرح کردن می داشت فرزندان امام حسن(علیه السلام) قبل از همه باید به آن تمسک می کردند. ضمن اینکه بر اساس دو نکته این سؤال اساسا بی مورد می باشد:
1) بعد از امام سجاد(علیه السلام) بقیه امامان هم فرزند امام حسین(علیه السلام) و هم فرزند امام حسن(علیه السلام) محسوب می شوند زیرا مادر امام باقر(علیه السلام) دختر امام حسن(علیه السلام) بوده و پدرش هم پسر امام حسین(علیه السلام) بوده به همین دلیل از این به بعد همه امامان فرزند هر دو امام هستند که از طرف پدر به امام حسین(علیه السلام) منتهی می شوند و از طرف مادر به امام حسن(علیه السلام)؛ مگر اینکه بخواهیم مانند دوره جاهلیت فکر کنیم که فرزند دختر فرزند نیست و با چنین طرز فکری سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) زیر سؤال می رود که چگونه امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) را فرزندان خود می دانست(1) درحالی که آن دو فرزندان دختر ایشان بودند. از نظر ما فرزند دختر هم مثل فرزند پسر است و هم پدر و هم مادر برای تولد کودکی که شایسته امامت باشد بسیار اهمیت دارند.
2) اینکه امامت از نسل امام حسین(علیه السلام) تداوم یافته است و بعد از هر امامی پسر او به امامت می رسید به این معنی نیست که سایر فرزندان اهل بیت(علیهم السلام) نزد خداوند دارای هیچ مقامی نبوده اند و یا نعوذبالله گناه کار بوده اند بلکه بسیاری از فرزندان ائمه(علیهم السلام) نیز انسانهای پاک و عالم و شجاع بوده اند و خدمات بسیار ارزشمندی به اسلام کرده اند. از جمله این افرادا حضرت عبد العظیم‏ حسنى‏ (مدفون در شهر رى) از شاگردان برجسته امام هادى(علیه السلام) و از نوادگان امام حسن(علیه السلام) است که داراى آثار ارزشمند علمى و فقهى است.(2) همچنین علىّ‏ بن‏ جعفر فرزند امام صادق(علیه السلام) و برادر امام کاظم(علیه السلام) و عموى امام رضا(علیه السلام) با اینکه‏ مرد بزرگوارى است‏ و از محدثان معروف است، اما وقتی امام جواد(علیه السلام) در مسجد رسول خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) بر او وارد شد على بن جعفر بلند شد و بدون کفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. امام جواد(علیه السلام) به او فرمود: اى عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقاى من! چگونه من بنشینم و تو ایستاده باشى؟! وقتی على‏ بن‏ جعفر به جایگاه خود برگشت اصحابش او را سرزنش کرده می گفتند: شما عموى پدر او هستید و با او این گونه رفتار می کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید. اگر خداى عز و جل این ریش سفید را سزاوار (امامت) ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد من فضیلت او را انکار کنم؟!! پناه به خدا از سخن شما من بنده او هستم.(3)
به هر حال و آن چنان که مبانی اعتقادی شیعه نیز بر آن شکل گرفته، «امامت» در حقیقت امری الهی است که از سوی خداوند تعیین می شود و کسی که بالاترین مقام را از نظر علمی و اخلاقی و... دارا باشد از سوی خداوند به عنوان امام انتخاب می شود چراکه اولا تعیین امام، لطفى است از جانب پروردگار براى اصلاح امور بندگانش و هر لطفى بر خداوند لازم است بنابراین، خداى متعال امام را خود تعیین مى فرماید. ثانیا طبق آیات قرآن از جمله آیه 124 سوره بقره: «لَایَنَالُ‏ عَهْدِی‏ الظَّالِمِین‏»؛ (پیمان من به ستمکاران نمى رسد، مگر آنها که شایسته اند) امام باید افضل و معصوم باشد و جز خداوند که محیط بر ما کان و ما یکون است کسى عالم به عصمت و افضلیت افراد نیست. پس باید خداوند بر امامت امام تصریح بفرماید.(4) و قطعا ائمه معصومین از علم و شایستگی بالاتری بهره مند بوده اند که خداوند به آنها عطا کرده و این نیز بر اساس حکمتی بوده است که ما از آن بی خبریم. اگر بخواهیم درباره معیار امامت فرزندان ائمه(علیهم السلام) سؤال کنیم، این سؤال در مورد فرزندان سایر ائمه مثل امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام) و... نیز مطرح می شود که چرا برادران آنها به امامت نرسیده اند. حتی درباره برخی از پیامبران نیز می توان این سؤال را کرد. به عنوان مثال حضرت ابراهیم(علیه السلام) داراى دو فرزند به نام ‏هاى اسماعیل و اسحاق بود. چرا نبوت تا عصر رسول اللَّه(صلى الله علیه و آله) در نسل اسحاق استمرار یافت نه در نسل حضرت اسماعیل؟
حضرت یعقوب نیز 12 فرزند داشت و رشته نبوّت در نسل یکى از آن‏ها استمرار یافت [و از نسل خود حضرت یوسف نیز پیامبران بعدی انتخاب نشد]. حتى «بنیامین» که برادر تنى حضرت یوسف بود از این منقبت محروم گشت. پاسخ این‏ها را خدا در یک کلمه در آیه 124 سوره انعام بیان کرده است: «...اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ (خدا بهتر مى ‏داند رسالت خود را در کجا قرار دهد).(5)
همچنین روایات زیادی در مورد انتصابى بودن امامت از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده است از جمله: ابن کثیر به سند خود نقل مى کند که قبیله «کنده» به خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شرفیاب شده عرض کردند: اگر تو بر دشمنانت ظفر یافتى ما را در خلافت و جانشینى بعد از خود سهیم مى گردانى؟ حضرت فرمود: «إنَّ المُلکَ للهِ یَجْعَلُهُ حَیْثَ یَشَاء»(6)؛ (ملک و سلطنت و حکومت براى خداوند است هر کجا که صلاح بداند آن را قرار مى دهد).(7)
وقتی طبق این آیات و روایات امامت انتصابى‏ باشد، خداوند هرگز با وجود افضل و اعلم و اشجع و خلاصه با وجود بهترین فرد مسلمان، به سراغ دیگران نمى رود زیرا مقتضاى حکمتش چنین است‏.(8) این معیارها هم در مورد امام علی(علیه السلام) وجود داشته و از ادله برتری ایشان برای جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وجود همین معیارهاست و هم در سایر ائمه(علیهم السلام) و در هر کسی که آن معیارها باشد خداوند مسئولیت امامت را به او واگذار می کند.
در مورد انتخاب امام بعد از امام حسین(علیه السلام) هم خداوند بین همه بنده ها یکی را برگزید و دید امام سجاد(علیه السلام) بعد از امام حسین(علیه السلام) از همه بنده هایش شایسته تر است. گرچه محمد بن حنفیه، برادر امام حسین(علیه السلام) نیز هنوز زنده بودند و امام حسن(علیه السلام) نیز فرزندی به نام حسن مثنّی داشت که در کربلا نیز حضور داشت و زخمی شده بود و بعد از واقعه کربلا هم زنده ماند و با فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) ازدواج کرد و «عبد اللَّه محض» (یعنى خالص از اولاد پیغمبر) هم فرزند آنهاست(9) با این اوصاف اما خداوند بر اساس علم و حکمت خود در میان همه بنده هایش امام سجاد(علیه السلام) را شایسته ترین فرد برای امامت یافت بنابراین سمت امامت را به امام سجاد(علیه السلام) عنایت فرمود. این نکته همچنین ثابت می کند که امامت هرگز موروثی نیست لذا در بین فرزندان ائمه(علیهم السلام) گاهی فرزند کوچک‏تر به امامت می رسید نه فرزند بزرگ تر و این نیست مگر این که مقام امامت یک لیاقت ذاتی را طلب می کرده و خداوند به کسانی که شایستگی این مقام والا را دارا بودند این مقام را موهبت نموده است.
در نتیجه معیار اصلی انتخاب امام شایستگی افراد است و پدر و مادر نیز به عنوان یکی از عواملی که بر ویژگی های اخلاقی افراد اثرگذار است ممکن است مورد توجه قرار گیرد اما معیار ذاتی برای انتخاب امام نمی باشد.

پی نوشت:

(1). چنانکه روایات فراوانی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که آن دو را فرزندان خود بیان نموده اند، از جمله روایاتی که به معرفی معصومین نیز اشاره دارد، مانند: «وَ مِنْهُ سِبْطَا أُمَّتِی‏ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ وَ هُمَا ابْنَای وَ مِنَ الْحُسَیْنِ أَئِمَّةٌ هُدَاةٌ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی‏...‏»؛ (و از فرزندان علی دو سبط امت من حسن و حسین هستند و ایشان دو پسر من هستند و از فرزندان حسین ائمه هدایت کننده ای هستند که خداوند علم و فهم مرا به آنها عطا کرده است...)؛ الأمالی، ابن بابویه، محمد بن على، انتشارات کتابچى، تهران، 1376ش، چاپ ششم، ص 216. همچنین همه مفسران در این مسأله اجماع دارند که منظور پیامبر(صلی الله علیه وآله) از «أَبْناءَنا» در آیه مباهله (آیه 61 سوره آل عمران) امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) می باشد. ر.ک: نهج الحقّ و کشف الصدق، علامه حلى، حسن بن یوسف، دار الکتاب اللبنانی، بیروت، 1982 م، چاپ اول، ص 177.