دزد با شرف/ خیانت در امانت

✨﷽✨


شیخی در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزدِ معروفِ ده است. شروع کرد به داد و بیداد.


 دزد گفت چرا داد و بیداد می کنی؟


 شیخ گفت: ای دزد نابه کار، افسار الاغ من در دست تو چه می کند؟


 دزد گفت: تو خود در تاریکیِ شب الاغت را به دستِ من سپردی و تازه مرا از کارم باز داشتی. حالا داد و بیداد هم می کنی؟


 شیخ پرسید: پس چرا الاغ را ندزدیدی؟


 دزد گفت: تو الاغت را به من سپردی. من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپرده اند به آن خیانت نمی کنم.

مسولین محترم:

به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به ملتی که بیت المال را به شما سپرده اند خیانت نکنید.


برگزیده مثنوی معنوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد