جاذبه و دافعه

آیت الله حائری شیرازی:

جاذبه و دافعه

غنی هیچ‎گاه سراغ غنی را نمی‎گیرد؛ غنی دنبال آن است که دیگری، غنی نباشد.
غنی، همیشه غنی را دفع می‎کند، چنان که دو قطب همنام، یکدیگر را دفع می‎کنند و هیچ‎کدام برای دیگری جاذبه ندارند.

خداوند غنی است و آدمی اگر خود را غنی بداند، دیگر خدا برای او هیچ جاذبه‎ای نخواهد داشت.

تفسیر

بحرانی قدس سره در تفسیر برهان ذیل آیه شریفه
«سنشد عضدک بأخیک ونجعل لکما سلطانا»سوره قصص، آیه 35. «بازوی تورا به برادرت قوی می گردانیم و برای شما دو نفر حجت و برهان و قدرت و توانائی قرار می دهیم»،
از انس نقل کرده است:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده خود را به طرف گروهی فرستاد، آنها بر او دشمنی کردند و او را کشتند.
این خبر به آن حضرت رسید، این بار علی علیه السلام را به سوی آنها فرستاد، آن حضرت جنگجویان آنها را کشت وباقی مانده آنها را اسیر کرد و وقتی که در برگشتن به نزدیک مدینه رسید پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم او را ملاقات کرد و دربرگرفت و صورتش را بوسید و فرمود:
بأبی أنت و امی من شد الله به عضدی کما شد عضد موسی بهارون.
پدر و مادرم فدای کسی که خدا بازوی مرا به سبب او قوی کرد، همان طور که بازوی موسی را به سبب هارون تقویت نمود.
القطره ج1ص179
تفسیر برهان: 226/3 ح 1
 تأویل الآیات: 415/1 ح6
بحار الأنوار: 305/38

دعای یک دل صاف

مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف،از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست...

پروفسور محمود ﺣﺴﺎﺑﯽ:

 پروفسور محمود ﺣﺴﺎﺑﯽ:

من از این دنیا فقط اینو دریافتم که

اونی که بیشتر می گفت : "نمیدونم"، بیشتر میدونست..

اونی که "قویتر" بود، کمتر زور میگفت

اونی که راحت تر میگفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود

اونی که صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود

اونی که خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت

اونی که بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد...

رزق چیست!

رزق چیست!

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می پندارند:

 زمانی که خواب هستی و ناگهان به تنهایی و بدون زنگ ساعت بیدار می‌شوی، این بیداری "رزق" است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند!
زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، "رزق" است.
زمانی که در خانه لیوان آبی به دست پدر یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن، "رزق" است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست به گفته هایت نباشد ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی، این تلنگر، "رزق" است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش، این یادآوری، "رزق" است.

رزق واقعی این است.. رزق خوبی ها، نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد و همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت، این بزرگترین رزق خداوند است.