نوشته های خودم 1

آیا تا به حال از کنار زباله دانی  عبور  کرده ای؟

و آیا تا به حال گذرت به زباله دانی افتاده است؟

در آن  لحظه چه کرده ای؟

حتما به سرعت از آنجا دور شده ای.

چرا ؟

حتما به این علت که مشامت را آزرده است.



اما شاید دیده باشی که بعضی از همانجا رد می شوند ، ولی سرعت  نمی گیرند و عجله ای برای عبور از خود نشان نمی دهند.

بعضی  در آنجا توقف هم می کنند.

وبعضی ها در آنجا مستقر می شوند.



 می گویند روزی شخصی از دوستش که میر آخور بود(یعنی در آخورچهار پایان کار می کرد) خواست که همراه او برای تهیه عطر به بازار عطاران بروند 

میر آخور قبول کرد به همراه هم راه افتاده  و بعد ازجندی به بازار عطاران رسیدند.

ولی به محض ورود میر آخور به تنگی نفس دچار گشت و  از هوش رفت.

اطرافیان تلاش بسیار کردند که او به حال عادی باز گردد و بعضی گلاب به روی او می پاشیدند .

اما افاقه ای نکرد .

تا اینکه حکیمی سر رسید و از احوال  و شغل او جویا شد که دوستش گفت :

میر آخور است .

بلافاصله حکیم کفت مقداری پِهِن فراهم کنید و آن را در مقابل بینی ی او گرفت .

پس از زمان کوتاهی  میر آخور جشم باز کرد و نفسی عمیق کشیدو به پاخاست.



آری هم نشینی  مزاج را تغییر می دهد .

اگر از گناه خوشت می آید و  در هنگام روبرو شدن با آن  برای دور شدن از آن سرعت نمی گیری و توقف می کنی و یا مستقر در مکان آلوده به گناه می شوی ؛

فکری برای تغییری که در مزاجت اتفاق افتاده بکن .

که از بوی بهشت به بوی متعفن جهنم  پناه نبرد باشی.