تلاوت سوره دخان
یک سری بچه ها که عادت سیگار کشیدن حتی در جبهه هم از سرشان نیفتاده بود و هر از چندی می دیدی غیب می شد وچند دقیقه بعد دوباره پیداش می شد ، همسنگرهایش خوب می دانستند که وقت سیگار کشیدن دوستشان است و او رفته و یک گوشه مشغول سیگار کشیدن است . وقتی سراغ او را می گرفتی می گفتند : طبق معمول رفته گوشه ای و در خلوت مشغول تلاوت سوره دخان است .
چوپان دروغگو
شده بود حکایت چوپان دروغگو. حرف راستش را هم دیگر کسی باور نمی کرد. اگر می گفت
آتش گرفتم، کسی حاضر نبود یک ظرف نفت رویش بریزد و خلاصش کند؛ چه رسد به آب. توی
شوخی و برخوردهای غیر جدی، مثل گاوپیشانی سفید بود.
ادامه مطلب ...
عباس
وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.
ادامه مطلب ...
حاج آقا باید برقصه!"
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
ادامه مطلب ...
خواستگاری :
وقتی سوار مترو شدم در آن ازدحام جمعیت که بعضی ها با هُل دادن می خواستند جایی برای خود باز کنند مرا به انتهای واگن کشاندند وآنجا محمد را دیدم .
محمد یکی از فرزندان شهید ناصر احمد پور است .
از شهید احمد پور مطالب زیادی شنیده بودم ؛ از اینکه خیلی هوای خانواده اش را دارد و به آنها سر می زند و به آنها کمک می کند .
ادامه مطلب ...