احادیث نبوى در باره على علیه السلام

انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى.

کفایة الطالب ص 205 (حدیث نبوى)

همچنانکه در فصل گذشته آیاتى که در باره ولایت و برترى على علیه السلام نازل شده از کتب عامه استخراج و ثبت گردید در این فصل  حادیث نبوى از کتب معتبره اهل سنت اشاره میگردد تا هر گونه راه عذر و بهانه ‏اى براى آنان مسدود باشد.


1ـحدیث غدیر:علماء و مفسرین از عامه و خاصه نوشته‏اند که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله موقع مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده و پس از ایراد خطبه بمردم فرمود آیا من نسبت بشما اولى بتصرف نیستم؟عرض کردند چرا فرمود من کنت مولاه فهذا على مولاه .یعنى هر کس که من مولا و صاحب اختیار او هستم این على مولاى او خواهد بود و بدین ترتیب او را بولایت و پیشوائى مردم منصوب گردانید (1) .


2ـحدیث منزلت:احمد بن حنبل و شیخ سلیمان بلخى و ابن صباغ مالکى و دیگران نوشته‏اند که پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود:انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (2) .


یعنى تو از من بمنزله هارونى از موسى جز اینکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود،بحرانى در کتاب غایة المرام یکصد حدیث از عامه و هفتاد حدیث از خاصه دراینمورد نقل کرده است (3) .


3ـحدیث یوم الانذار:رسول اکرم صلى الله علیه و آله در اوائل بعثت بفرمان خداى تعالى اقوام نزدیک خود را جمع نموده و رسالت خویش را بآنان ابلاغ فرمود و در همان مجلس اعلام نمود که هر کس از شما در پذیرفتن دعوت من سبقت جوید او پس از من جانشین من خواهد بود،از میان تمام آنان فقط على علیه السلام دعوت آنحضرت را پذیرفت و رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى (4) . (تو برادر و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من هستى) این حدیث از مهمترین احادیثى است که در مورد خلافت على علیه السلام هر گونه عذر و بهانه را از میان بر میدارد زیرا پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله خلافت على علیه السلام را توأم با نبوت خود در همان موقع ابلاغ فرموده است و این مطلب تقریبا در تمام کتب تاریخ و تفسیر و حدیث اهل سنت ذکر شده است و در فصل سوم بخش یکم کتاب تا حدى در اینمورد توضیحات لازمه داده شده است .


4ـحدیث ثقلین:در کتب معتبره عامه و خاصه با اختلاف کوچکى در کلمات و الفاظ نقل شده است که هنگامیکه رحلت رسول اکرم نزدیک شد فرمود:انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لمن یفترقا حتى یردا على الحوض (5) . (من در میان شما دو چیز بزرگ و وزین میگذارم کتاب خدا و عترتم را و آندو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند.)


حدیث ثقلین از احادیث مسلم و قطعى است که بسندهاى بسیار و عبارات مختلفى روایت شده و سنى و شیعه بصحتش اعتراف و اتفاق دارند و از این حدیث‏و امثال آن چند مطلب مهم استفاده میشود:


1ـهمچنانکه قرآن تا قیامت در بین مردم باقى میماند عترت پیغمبر نیز تا قیامت باقى خواهد ماند یعنى هیچ زمانى از وجود امام و رهبر حقیقى خالى نمیگردد.


2ـپیغمبر اسلام بوسیله این دو امانت بزرگ تمام احتیاجات علمى و دینى مسلمین را تأمین نموده و اهل بیتش را بعنوان مرجع علم و دانش بمسلمین معرفى کرده و اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.


3ـقرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شوند و هیچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بیت اعراض کند و خودش را از تحت ارشاد و هدایت آنان بیرون نماید.


4ـمردم اگر از اهل بیت اطاعت کنند و باقوال آنها تمسک جویند گمراه نمیشوند و همیشه حق در نزد آنها است.


5ـجمیع علوم لازمه و احتیاجات دینى مردم در نزد اهل بیت موجود است و هر کس از آنها پیروى نماید در ضلالت واقع نمیشود و بسعادت حقیقى نائل میگردد یعنى اهل بیت از خطاء و اشتباه معصومند و بواسطه همین قرینه معلوم میشود که مراد از اهل بیت و عترت تمام خویشان و اولاد پیغمبر نیست بلکه افراد معینى میباشند که از جهت علوم دین کامل باشند و خطاء و عصیان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحیت رهبرى داشته باشند و آنها عبارتند از على علیه السلام و یازده فرزندش که یکى پس از دیگرى بامامت منصوب شده‏اند (6) .


5ـحدیث سفینة:از ابن عباس و دیگران نقل شده است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق (7) .یعنى مثل خاندان من داستان کشتى نوح است هر که سوار آن شد نجات یافت و هر که تخلف نمود غرق گردید.


محمد بن ادریس شافعى ضمن اشعار خود باین حدیث اشاره کرده و گوید:


و لما رأیت الناس قد ذهبت بهم‏ 

مذاهبهم فى ابحر الغى و الجهل‏ 

رکبت على اسم الله فى سفن النجا 

و هم اهل بیت المصطفى خاتم الرسل‏ 

و امسکت حبل الله و هو ولاءهم‏ 

کما قد امرنا بالتمسک بالحبل. (8)


یعنى چون مردم را غرق دریاهاى گمراهى و نادانى دیدم بنام خداى تعالى در کشتیهاى نجات که آنها خاندان رسالت و اهلبیت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله هستند تمسک جستم و بحبل خدا که دوستى آن خاندان است تمسک جستم همچنانکه بما امر شده است که بآن حبل الله تمسک جوئیم.


6ـحدیث حق:علماى عامه و خاصه بطرق مختلفه نقل کرده‏اند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:على مع الحق و الحق مع على. (على همیشه همراه با حق بوده و حق هم با على است) بحرانى در غایة المرام پانزده حدیث از عامه و یازده حدیث از خاصه در اینمورد نقل کرده است (9) .


7ـان علینا منى و انا منه و هو ولى کل مؤمن بعدى (10) على از من و من هم از او هستم و او ولى هر مؤمنى است) .


8ـلکل نبى وصى و وارث و ان علیا وصیى و وارثى (11) .


براى هر پیغمبرى جانشین و وارثى است و البته جانشین و وصى من هم على است.


9ـمن اطاعنى فقد اطاع الله و من عصانى فقد عصى الله،و من اطاع علیا فقد اطاعنى و من عصى علیا فقد عصانى (12) .


هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر که مرا نافرمانى کندخدا را نافرمانى کرده است،و کسیکه على را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که على را نا فرمانى کند مرا نافرمانى کرده است.


10ـانا و على حجة الله على عباده (13) .


من و على حجة خداوندیم بر بندگانش.


11ـعلى مع القرآن و القران مع على لا یفترقان حتى یردا على الحوض (14) .


على با قرآن و قرآن با على است آندو از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.


12ـما انا سددت ابوابکم و فتحت باب على و لکن الله فتح باب على و سد ابوابکم (15) .


(رسول اکرم فرمود درب خانه‏هاى ابو بکر و عمر و عباس بن عبد المطلب و دیگران را که بمسجد باز میشد مسدود کردند و فقط درب خانه حضرت امیر را باز گذاشتند،عباس بن عبد المطلب علت این امر را از حضرتش پرسید پیغمبر صلى الله علیه و آله چنین فرمود) من درهاى خانه‏هاى شما را نبستم و در خانه على را باز نگذاشتم و لکن خداوند درهاى شما را مسدود کرد و در خانه على را باز گذاشت.


13ـان الله جعل ذریة کل نبى فى صلبه و جعل ذریتى فى صلب على بن ابیطالب (16) .


خداوند نسل و اولاد هر پیغمبرى را در صلب او قرار داد و ذریه مرا در صلب على بن ابیطالب گذاشت.ـیا على انت اول المؤمنین ایمانا و اول المسلمین اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى (17) .


یا على تو اولین کسى هستى از مؤمنین که ایمان آوردى و اولین کسى از مسلمین هستى که اسلام آوردى و نسبت تو بمن بمنزله هارون است بموسى.


15ـانت اخى فى الدنیا و الآخرة (18) .


(رسول اکرم صلى الله علیه و آله میان هر دو نفر از اصحابش عقد اخوت بست على علیه السلام در حالیکه چشمانش اشگ آلود بود آمد و عرض کرد یا رسول الله میان اصحاب عقد اخوت برقرار کردى و مرا با کسى برادر ننمودى پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود) تو در دنیا و آخرت برادر منى.


16ـانا سید النبیین و على سید الوصیین و ان اوصیائى بعدى اثنى عشر اولهم على و آخرهم القائم المهدى علیه السلام (19) .


من سرور انبیاء و على سرور اوصیاء است و البته اوصیاى من پس از من دوازده نفرند که اولى آنها على و آخرشان قائم مهدى میباشد. (در این حدیث علاوه بر خلافت على علیه السلام بخلافت ائمه دیگر نیز اشاره شده است.)


17ـمن احب علیا فقد احبنى و من ابغض علیا فقد ابغضنى و من اذى علیا فقد اذانى و من اذانى فقد اذى الله (20) .


هر که على را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که على را دشمن بدارد با من دشمنى کرده است و کسیکه على را اذیت کند مرا آزار رسانده و هر که مرا آزار رساند خدا را آزار نموده است.ـحب على بن ابیطالب یأکل السیئات کما تأکل النار الحطب (21) .


دوستى على بن ابى طالب بدیها را میخورد (از بین مى‏برد) همچنانکه آتش هیزم را میخورد (میسوزاند) .


19ـانا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب (22) .


من شهرستان علم هستم و على هم دروازه آنست پس هر که علم را بخواهد باید از در آن وارد شود.


20ـیا على خلقت انا و انت من شجرة،فانا اصلها و انت فرعها و الحسن و الحسین اغصانها فمن تعلق بغصن منها ادخله الله الجنة (23) .


رسول اکرم صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود من و تو از یکدرختى آفریده شده‏ایم که من ریشه آندرخت و تو فرع (تنه) آن هستى و حسن و حسین شاخه‏هاى آن میباشند پس هر کس بیکى از آنشاخه‏ها بیاویزد خداى تعالى او را داخل بهشت گرداند.


21ـانت سید فى الدنیا و سید فى الآخرة،من احبک فقد احبنى و حبیبى حبیب الله و عدوک عدوى و عدوى عدو الله عز و جل،ویل لمن ابغضک من بعدى (24) .


عبد الله بن عباس گوید نبى اکرم صلى الله علیه و آله بعلى بن ابى طالب نگاه کرد و فرمود :تو در دنیا سرورى و در آخرت سرورى،هر کس ترا دوست دارد مرا دوست داشته و دوست من دوست خداوند است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداوند عز و جل است،واى بحال آنکه پس از من ترا دشمن بدارد.


22ـعلى یوم القیامة على الحوض لا یدخل الجنة الا من جاء بجوازمن على بن ابى طالب (25) .


مجاهد از ابن عباس نقل میکند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:على در روز قیامت کنار حوض است کسى به بهشت داخل نمیشود مگر اینکه از على بن ابى طالب جوازى آورده باشد .


23ـلا یجوز احد الصراط الا من کتب له على الجواز (26) .


قیس بن حازم گوید ابو بکر و على بن ابى طالب بهم برخورد کردند ابو بکر تبسم نمود على علیه السلام فرمود چه شده که تبسم کردى؟ابو بکر گفت از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:احدى از صراط نمیگذرد مگر کسى که على براى او جواز نوشته باشد.


24ـحبک ایمان و بغضک نفاق و اول من یدخل الجنة محبک و اول من یدخل النار مبغضک (27) .


ابو سعید خدرى گوید رسول خدا صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود دوستى تو ایمان و دشمنى تو نفاق است و اول کسیکه داخل بهشت میشود دوستدار تو و اول کسیکه داخل دوزخ گردد دشمن تست.


25ـستکون بعدى فتنة،فاذا کان ذلک فالزموا على بن ابى طالب فانه اول من امن بى و اول من یصافحنى یوم القیامة و هو الصدیق الاکبر و هو فاروق هذه الامة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب الدین (28) .


بزودى پس از من فتنه‏اى بر پا خواهد بود،پس زمانیکه چنین شد ملازم على بن ابى طالب باشید زیرا که او اول کسى است که بمن ایمان آورد و اول کسى است که در روز قیامت با من مصافحه میکند،او صدیق اکبر و فاروق (جدا کننده) این امت است که میان حق و باطل جدائى افکند و او بزرگ و پیشواى دین است.


26ـیا على انت قسیم الجنة و النار یوم القیامة (29) .


یا على توئى تقسیم کننده بهشت و دوزخ در روز قیامت.


شافعى در اینمورد چنین گوید:على حبه جنةـقسیم النار و الجنةـوصى المصطفى حقاـامام الانس و الجنة.همچنین در باره این روایت که على علیه السلام قسمت کننده بهشت و دوزخ است از احمد بن حنبل پرسیدند احمد گفت چرا منکر آن میشوید مگر از نبى اکرم صلى الله علیه و آله براى ما روایت نشده است که بعلى فرمود ترا دوست ندارد مگر مؤمن و دشمن ندارد مگر منافق؟گفتند چرا،احمد گفت مؤمن کجا است؟گفتند در بهشت،گفت منافق کجا است؟گفتند در دوزخ،قال احمد فعلى قسیم الجنة و النار (30) .


27ـان الله حرم الجنة على من ظلم اهل بیتى او قاتلهم او اغار علیهم او سبهم (31) .


خداوند بهشت را بر کسى که بخاندان من ستم کند یا با آنها مقاتله نماید یا بآنها هجوم بیاورد و یا دشنامشان دهد حرام کرده است.


28ـالنظر الى وجه على بن ابى طالب عبادة و ذکره عبادة و لا یقبل ایمان الا بولایته و البرائة من اعدائه (32) .


عمار و معاذ و عایشه از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل میکنند که فرمود:نگاه کردن بصورت على عبادت است و ذکر او عبادت است و ایمان کسى پذیرفته نمیشود مگر بولایت او و تبرى جستن از دشمنانش.


28ـعنوان صحیفة المؤمن حب على بن ابیطالب (33) .دیباچه و عنوان نامه عمل مؤمن حب على بن ابیطالب است.


30ـألا ادلکم على من اذا استرشد تموه لن تضلوا و لن تهلکوا؟قالوا بلى یا رسول الله،قال هو ذا و اشار الى على بن ابیطالب علیه السلام ثم قال و اخوه و ازروه و اصدقوه و انصحوه فان جبریل اخبرنى بما قلت لکم (34) .


زید بن ارقم گوید ما هنگامیکه در خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله نشسته بودیم فرمود :آیا شما را راهنمائى نکنم بکسى که چون از او استرشاد کنید هرگز گمراه نشوید و هرگز بهلاکت نیفتید؟گفتند چرا یا رسول الله!فرمود آنکس اینست و اشاره بعلى بن ابیطالب نمود و سپس فرمود با او برادرى کنید و یاریش نمائید و او را محب صادق و دوست راستین باشید زیرا آنچه را که (در باره وى) بشما گفتم جبرئیل بمن خبر داد.


31ـهذا على بن ابیطالب لحمه لحمى و دمه دمى و هو منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى یا ام سلمة هذا على امیر المؤمنین و سید المسلمین و وصیى و عیبة علمى و بابى الذى اوتى منه و معى فى السنام الا على یقتل القاسطین و الناکثین و المارقین (35) .


حموینى از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بام سلمه فرمود :این على بن ابیطالب است که گوشت او گوشت من و خون او خون من است و او از من مانند هارون از موسى است جز اینکه پس از من پیغمبرى نخواهد آمد،اى ام سلمه این على است که امیر مؤمنین و سرور مسلمین و وصى من بوده و گنجینه علم من و باب علم من است که کسى بمن نرسد مگر از آن باب و در درجات عالیه بهشت با من خواهد بود و با قاسطین و ناکثین و مارقین (معاویه و اصحاب جمل و خوارج) خواهد جنگید.ـقیل یا رسول الله من صاحب لواک فى الآخرة؟قال:صاحب لواى فى الدنیا على بن ابیطالب (36) .


جابر بن سمرة گوید گفته شد یا رسول الله صاحب پرچم تو در آخرت کیست؟فرمود على بن ابیطالب که در دنیا حامل لواى من است.


23ـحق على على المسلمین کحق الوالد على ولده (37) .


حق على علیه السلام بر مسلمین مانند حق پدر بر فرزندش است.


34ـعن ابى ایوب انصارى ان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم قال لفاطمة:اما علمت ان الله اطلع الى اهل الارض فاختار منهم اباک فبعثه نبیا،ثم اطلع الثانیة فاختار بعلک فاوحى الى فانکحته و اتخذته وصیا (38) .


ابو ایوب انصارى گوید که رسول خدا صلى الله علیه و آله بفاطمه علیها السلام فرمود:آیا نمیدانى که خداوند بمردم روى زمین نگریست و از میان همه آنها پدرت را انتخاب کرده و به پیغمبرى مبعوث فرمود،آنگاه بار دوم نگریست شوهرت را اختیار کرد و بمن وحى فرستاد که ترا باو تزویج نموده و او را جانشین (خود) قرار دهم.


35ـان وصیى على بن ابیطالب و بعده سبطاى الحسن و الحسین تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسین،قال یا محمد (صلى الله علیه و آله) فسمهم لى،قال اذا مضى الحسین فابنه على،فاذا مضى على فابنه محمد،فاذا مضى محمد فابنه جعفر فاذا مضى جعفر فابنه موسى،فاذا مضى موسى فابنه على،فاذا مضى على فابنه محمد فاذا مضى محمد فابنه على،فاذا مضى على فابنه‏الحسن،فاذا مضى الحسن فابنه الحجة محمد المهدى فهؤلاء اثنا عشر (39) .


شیخ سلیمان بلخى در کتاب ینابیع المودة از کتاب فرائد السمطین نقل میکند که یک یهودى خدمت رسول اکرم شرفیاب شد و ضمن سؤالاتى از اوصیاى آنحضرت پرسید پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:وصى من على بن ابیطالب است و پس از او دو نواده من حسن و حسین و دنبال آن نه امام از صلب حسین هستند.


یهودى عرض کرد یا محمد (صلى الله علیه و آله) براى من آنها را نام ببر،فرمود چون حسین بگذرد پسرش على و چون على بگذرد پسرش محمد و چون محمد بگذرد پسرش جعفر و چون جعفر بگذرد پسرش موسى و چون موسى بگذرد پسرش على و چون على بگذرد پسرش محمد و چون محمد بگذرد پسرش على و چون على بگذرد پسرش حسن و چون حسن بگذرد پسرش حجت مهدى (علیهم السلامند) پس اوصیاى من این دوازده نفرند.در این حدیث علاوه بر تعداد أئمه اطهار علیهم السلام صریحا نام آنان نیز ذکر شده است.


بارى در اینمورد احادیث زیاد است که اگر بیش از این نوشته شود مثنوى هفتاد من کاغذ شود و ما بهمین مقدار از کتب معتبره عامه اکتفا کردیم در صورتیکه کتب حدیث و تاریخ امامیه پر از این قبیل احادیث است که ما چیزى از آنها ننوشتیم.


پى‏نوشتها:


(1) ذخائر العقبى ص 67ـمناقب ابن مغازلى ص 16ـ 26


(2) ینابیع المودة ص 50ـفصول المهمة ص 125


(3) غایة المرام باب 20 و .21


(4) تاریخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـکفایة الطالب ص 205ـتاریخ طبرى ج 2 ص .217


(5) مناقب ابن مغازلى ص 234ـمستدرک صحیحین جلد 3 ص 109


(6) شیعه در اسلام پاورقى ض 116 تألیف علامه طباطبائى.


(7) حلیة الاولیاء جلد 4 ص 306ـذخائر العقبى ص .20


(8) شبهاى پیشاور ص .227


(9) غایة المرام باب 360ـ .361


(10) کنوز الحقایق ص 37ـذخائر العقبى ص .68


(11) الریاض النضرة جلد 2 ص 178 نقل از فضائل الخمسه.


(12) مستدرک صحیحین جلد 3 ص .126


(13) کنوز الحقائق ص .43


(14) صواعق ابن حجر ص 74


(15) کنز العمال جلد 6 ص 408


(16) فیض القدیر جلد 2 ص 223ـمناقب ابن مغازلى ص 49


(17) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 3 ص 258


(18) مناقب ابن مغازلى ص 37ـکفایة الطالب ص 194


(19) ینابیع الموده ص 445


(20) ریاض النضرة جلد 2 ص 166


(21) تاریخ بغداد جلد 4 ص 194


(22) مناقب ابن مغازلى ص 83ـجامع الصغیر سیوطى جلد 1 ص 374


(23) کفایة الطالب صفحه 318


(24) مناقب ابن مغازلى صفحه 103


(25) مناقب ابن مغازلى صفحه 119


(26) ریاض النضرة جلد 2 صفحه 177


(27) فصول المهمه صفحه 127


(28) اسد الغابة جلد 5 صفحه 287ـینابیع المودة صفحه .82


(29) صواعق ابن حجر صفحه 75ـینابیع المودة صفحه .86


(30) الامام الصادق و المذاهب الاربعة جلد 1 صفحه 327


(31) ذخائر العقبى صفحه 20


(32) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 صفحه 5


(33) جامع الصغیر جلد 2 صفحه 145ـمناقب ابن مغازلى صفحه .243


(34) مناقب ابن مغازلى صفحه 245


(35) غایة المرام باب 8 حدیث 6 و .38


(36) مناقب ابن مغازلى ص 200ـمناقب خوارزمى ص .250


(37) لسان المیزان جلد 5 ص 399ـمناقب ابن مغازلى ص .48


(38) کفایة الطالب ص .296


(39) ینابیع المودة ص 441

این سوره ما را با امام حسین(ع) محشور خواهد کرد

 امام صادق علیه السلام می‌فرمایند که هر کس این سوره را بخواند با حسین بن علی(ع) در قیامت، در درجه اول او در بهشت خواهد بود.

سوره مبارکه «فجر» به عنوان سوره امام حسین(ع) مشهور است.[1] امام صادق(ع) می‌فرماید: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین(ع) است. هر کس آن را بخواند با حسین بن علی(ع) در قیامت، در درجه اول او در بهشت خواهد بود.[2]

ادامه مطلب ...

راهب مسیحی یک شبه حسینی می شود

ماجرای  راهب مسیحی  در منابع تاریخی اهل سنت و شیعه:

داستان اسلام آوردن راهب مسیحیان، در منابع متعددی از کتب شیعه و اهل سنت، ذکر شده است از جمله: در کتاب تذکرۀ الخواص ابن جوزی (ابن جوزی، تذکرۀ الخواص، ص 263)، از منابع اهل سنت و نیز در کتاب المناقب ابن شهرآشوب (ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 60)، و کتاب الخرائج و الجرائح قطب راوندی (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 579-580) از منابع شیعه، ذکر شده است.

وقتی رأس مبارک حضرت سیدالشهدا را لشکر ابن زیاد ملعون به سرکردگی خولی أصبَح پیشاپیش برای یزید می بردند، شب را در کنار دیر راهب در حوالی شهر حلب منزل کرده به شرب خمر مشغول گشتند. در آنجا در سه نوبت دستی از غیب بیرون شده بر دیوار بیرونی دیر و عبادتگاه، ابیاتی در لعن و عذاب قاتلان امام می نوشت. لشکریان از این ابیات خوف کرده و عیش و طرب رها می نمایند. نیمه شب راهب در دیر خود صدای تسبیح و تقدیس خدا می شنود و سر از دریچه بیرون برده می بیند از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نوری عظیم به جانب آسمان ساطع می شود و اینک اصل ماجرا و جزئیات آن به نقل از کتاب های شیعه و اهل سنت.

روایت لشکریان ابن زیاد از حوادث عبادتگاه مسیحیان

چون لشکر ابن زیاد در کنار دیر و عبادتگاه راهب مسیحی، منزل کرد، سر حضرت امام حسین(ع) را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 579-580) ، آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست می کردند. پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره غذا را گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، که ناگهان با حوادث عجیبی، روبر میشوند. رواندی، از محدثین شیعه، داستان و ماجرا را از زبان یکی از لشکریان ابن زیاد را چنین گزارش می دهد:

أَنَا أَحَدُ مَنْ کَانَ فِی الْعَسْکَرِ الْمَشْئُومِ عَسْکَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ کُنْتُ أَحَدَ الْأَرْبَعِینَ الَّذِینَ حَمَلُوا الرَّأْسَ إِلَى یَزِیدَ مِنَ الْکُوفَةِ فَلَمَّا حَمَلْنَاهُ عَلَى طَرِیقِ الشَّامِ نَزَلْنَا عَلَى دَیْرٍ لِلنَّصَارَى وَ کَانَ الرَّأْسُ مَعَنَا مَرْکُوزاً عَلَى رُمْحٍ وَ مَعَهُ الْأَحْرَاسُ فَوَضَعْنَا الطَّعَامَ وَ جَلَسْنَا لِنَأْکُلَ فَإِذَا بِکَفٍّ فِی حَائِطِ الدَّیْرِ تَکْتُبُ‏:

   أَ تَرْجُو أُمَّةً قَتَلَتْ حُسَیْناً            شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ‏

 قَالَ فَجَزِعْنَا مِنْ ذَلِکَ جَزَعاً شَدِیداً وَ أَهْوَى بَعْضُنَا إِلَى الْکَفِّ لِیَأْخُذَهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادَ أَصْحَابِی إِلَى الطَّعَامِ فَإِذَا الْکَفُّ قَدْ عَادَتْ تَکْتُبُ مِثْلَ الْأَوَّلِ‏:

  فَلَا وَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ شَفِیعٌ           وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی الْعَذَاب‏

فَقَامَ أَصْحَابُنَا إِلَیْهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادُوا إِلَى الطَّعَامِ فَعَادَتْ تَکْتُبُ‏:

وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَیْنَ بِحُکْمِ جَوْرٍ        وَ خَالَفَ حُکْمُهُمْ حُکْمَ الْکِتَابِ‏

 فَامْتَنَعْتُ عَنِ الطَّعَامِ وَ مَا هَنَّأَنِی أَکْلُهُ ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَیْنَا رَاهِبٌ مِنَ الدَّیْرِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً مِنْ فَوْقِ الرَّأْس‏.

الخرائج و الجرائح: ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت: آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟ به شدت ترسیدند و بعضی برخاسته که آن دست و قلم را بگیرند، که ناپدید شد. چون باز به کار خود مشغول شدند آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: به خدا سوگند که از برای قاتلان حضرت حسین شفاعت کننده ای نخواهد بود، بلکه در قیامت در عذاب می باشند. باز بعضی بر خاستند که آن دست را بگیرند، ناپدید شد. چون به کار خود مشغول شدند دگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: (چگونه ایشان شفاعت شوند) و حال آنکه حسین را به حکم جور شهید کردند و حکم آنها با حکم خدا مخالف بود. چون چنین دیدند، آن غذا بر آنان ناگوار شد و با ترس خوابیدند. نیمه شب، صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نور عظیم به جانب آسمان بالا می رود.

وصف حال کاروان اسرای اهل بیت پیامبر(ص)

و اما حال اسیران کاروان اهل بیت(ع) چگونه است؟ ابن جوزی، در کتاب تذکرۀ الخواص، وصف حال زنان، کودکان و کاروان فرزند پیامبر، را چنین، گزارش می دهد:

لَمّا أنفَذَ ابنُ زِیادٍ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام إلى‏ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ مَعَ الاسارى‏ مُوَثَّقینَ فِی الحِبالِ، مِنهُم نِساءٌ وصِبیانٌ وصَبِیّاتٌ مِن بَناتِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، عَلى‏ أقتابِ الجِمالِ مُوَثَّقینَ، مُکَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالرُّؤوسِ، وکُلَّما نَزَلوا مَنزِلًا أخرَجُوا الرَّأسَ مِن صُندوقٍ أعَدّوهُ لَهُ، فَوَضَعوهُ عَلى‏ رُمحٍ، وحَرَسوهُ طولَ اللَّیلِ إلى‏ وَقتِ الرَّحیلِ، ثُمَّ یُعیدوهُ إلَى الصُّندوقِ ویَرحَلوا. فَنَزلوا بَعضَ المَنازِلِ،

 ابن زیاد، سر حسین علیه السلام را همراه با زنان و پسربچّگان و دختربچّگان از نسل پیامبر صلى الله علیه و آله- که سخت در بندشان کرده بود-، سوار بر شترِ بى‏ جهاز و سر و رو باز، به اسارت فرستاد. سر حسین علیه السلام را نیز همراهشان به سوى یزید بن معاویه، روانه کرد و هر گاه در منزلى فرود مى‏آمدند، سر را از صندوق مخصوص آن بیرون مى‏ آوردند و آن را بر سرِ نیزه مى‏ کردند و همه شب تا هنگام حرکت، از آن، محافظت مى‏ کردند و سپس آن را به صندوق، باز مى ‏گرداندند و حرکت مى‏ کردند.

آغاز هدایت راهب مسیحی

همانطور که ذکر شد، سر مبارک امام حسین، به همراه کاروان اسراء، منزلگاه های مختلفی را طی می کند تا اینکه سرانجام به عبادتگاه و دیر راهب مسیحی وارد می شوند. آغاز هدایت و اعجاز دیگری از سر مبارک امام حسین، فرا می رسد. راهب، کنجکاو می شود.

وفی ذلِکَ المَنزِلِ دَیرٌ فیهِ راهِبٌ، فَأَخرَجُوا الرَّأسَ عَلى‏ عادَتِهِم، ووَضَعوهُ عَلَى الرُّمحِ، وحَرَسَهُ الحَرَسُ عَلى‏ عادَتِهِ، وأسنَدُوا الرُّمحَ إلَى الدَّیر.

آنان، در یکى از منزل‏ ها که دِیْر راهبى در آن بود، فرود آمدند و سر را مطابق روش خود، بیرون آوردند و آن را بر سرِ نیزه کردند و نگهبانان، مطابق شیوه خود، از آن نگهبانى کردند و نیزه را به دِیر، تکیه دادند.

راهب مسیحی می گوید: اگر حضرت مسیح، فرزندى داشت، او را بر چشمانمان، جاى مى‏دادیم.

در نیمه های شب، حادثه ای شگرف و عجیب، توجه راهب را به سمت سپاه ابن زیاد و یزید، جلب می کند. آن حادثه چیست؟؛ منابع تاریخی اهل سنت و شیعه، چنین می نویسند:

فَلَمّا کانَ فی نِصفِ اللَّیلِ رَأَى الرّاهِبُ نوراً مِن مَکانِ الرَّأسِ إلى‏ عَنانِ السَّماءِ، فَأَشرَفَ عَلَى القَومِ، وقالَ: مَن أنتُم؟ قالوا: نَحنُ أصحابُ ابنِ زِیادٍ. قالَ: وهذا رَأسُ مَن؟ قالوا: رَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، ابنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله. قالَ: نَبِیُّکُم؟ قالوا: نَعَم. قالَ: بِئسَ القَومُ أنتُم، لَو کانَ لِلمَسیحِ وَلَدٌ لَأَسکَنّاهُ أحداقَنا.

نیمه‏ شب، راهب، نورى از جایگاهِ سر مبارک امام حسین، تا دوردستِ آسمان دید. از بالاى دِیر به آن قوم، رو کرد و گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما یاران ابن زیاد هستیم. راهب گفت: این، سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن على بن ابى طالب، پسر فاطمه، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله. راهب مسیحی، گفت: پیامبرتان؟! گفتند: آرى. راهب گفت: قوم بدى هستید! اگر مسیح علیه السلام، فرزندى داشت، او را بر بالاى چشمانمان جاى مى ‏دادیم.

پیشنهاد راهب مسیحی به لشکر ابن زیاد

ناگهان، سپاهیان این زیاد، با پیشنهاد وسوسه انگیز، راهب مسیحی، مواجه می شوند. بی درنگ، پیشنهاد را می پذیرند.

ثُمَّ قالَ: هَل لَکُم فی شَی‏ءٍ؟ قالوا: وما هُوَ؟ قالَ: عِندی عَشَرَةُ آلافِ دینارٍ تَأخُذونَها، وتُعطونِّی الرَّأسَ یَکونُ عِندی تَمامَ اللَّیلَةِ، وإذا رَحَلتُم تَأخُذونَهُ، قالوا: وما یَضُرُّنا، فَناوَلوهُ الرَّأسَ، وناوَلَهُمُ الدَّنانیرَ، فَأَخَذَهُ الرّاهِبُ، فَغَسَلَهُ وطَیَّبَهُ، وتَرَکَهُ عَلى‏ فَخِذِهِ، وقَعَدَ یَبکی اللَّیلَ کُلَّه‏.

سپس گفت: آیا موافقید کارى کنیم؟ گفتند: چه کارى؟ گفت: ده هزار دینار، نزد من است. آن را مى‏گیرید و در عوض امشب، سر را به من مى‏دهید و آن را هنگام حرکت، از من پس مى‏گیرید. گفتند: براى ما زیانى ندارد. سر را به او دادند.  و دینارها را داد و سر را گرفت و آن را شست و خوش‏بو کرد و روبروی خود قرار داد و همه شب را به گریه نشست‏.

گفتگوی راهب مسیحی و سر مبارک امام حسین(ع)

آنگاه، راهب ازحضرت مسیح، عاجزانه می خواهد، سر مبارک امام حسین(ع)، که نورانیت را به سمت آسمان و با حالتی معجزه گونه، ساطع می کند، با راهب، سخن بگوید. سر مبارک امام، به امر الهی، با راهب به سخن می آید.

وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى‏ تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَی‏ءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى‏، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى‏، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ.

راهب، سرش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من، سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب! چه مى‏خواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت: «من، فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من، مظلوم و تشنه‏کامم» و ساکت شد.

درخواست راهب مسیحی از امام حسین(ع)

صبح گاه، فرا می رسد و لحظه جدایی راهب و سر مبارک امام حسین(ع)، فرا می رسد. لحظات سخت و جانکاه ای است. راهب خطاب به امام، عرض می کند: بنده جز اختیار دار خود نیستم. از شما تقاضا دارم مرا در قیامت، شفاعت کنید. سر مبارک امام، راهب را به دین مبین اسلام، دعوت می نماید.

فَلَمّا أسفَرَ الصُّبحُ قالَ: یا رَأسُ، لا أملِکُ إلّانَفسی ... فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى‏ وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى‏ تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: ارجِع إلى‏ دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ.

المناقب: و صبحگاه گفت: اى سر! من اختیاردار جز خود نیستم ... راهب، صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى‏دارم تا بگویى: «من، شفیع تو در روز قیامت هستم». سر به سخن در آمد و گفت: «به دین جدّم محمّد، درآى». راهب گفت: گواهى مى‏دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى‏دهم که محمّد، پیامبر خداست. آن گاه سر مبارک حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند.

پذیرش اسلام توسط راهب مسیحی

پایان خوش و عاقبت بخیری راهب مسیحی بعد از شنیدن انفاس قدسی سر مبارک امام حسین(ع) و گفتگوی معجزه گونه امام با راهب، سرانجام به پذیرش دعوت اسلام و خدمت اهل بیت عصمت و طهارت، منجر می شود.

ثُمَّ خَرَجَ عَنِ الدَّیرِ وما فیهِ، وصارَ یَخدِمُ أهلَ البَیت‏.

تذکرة الخواص: آن گاه راهب، از دِیر (عبادتگاه) و راه و عقیده‏اى که در آن بود، خارج می شود و خادم اهل بیت علیهم السلام گردید.

و اینچنین، اعجازی دیگر از خاندان اهل بیت(علیهم السلام)، بر صفحه تاریخ، ثبت شد. امتداد عاشورا و کرامات امام حسین، همچنان ادامه دارد. چنانکه، پیامبر اسلام، فرمودند:

إنَّ الحُسَین مِصباحُ هُدىً وسَفینَةُ نَجاة. (راوندی، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1166)

منبع: حوزه

دختر سه ساله ای وجود داشته است؟

 

سؤال و جواب با حجت‌الاسلام امیرعلی حسنلو مدیر گروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.

*آیا دختری سه ساله در کاروان اسرا وجود داشته است؟

-امام حسین دخترکی سه یا چهارساله داشته که همراه کاروان به دمشق می‌رود، اما در آنجا از دنیا می‌رود. البته ممکن است نتوانیم از همه‌ آنچه بر فراز منبرها و در مرثیه‌ها در مصیبت او می‌خوانند، دفاع کنیم، اما مسلماً مرگ کودکی نوپا بر اثر مشقت‌ها و آزارهایی که در طول سفر سخت و طاقت‌فرسای کربلا تا کوفه و کوفه تا شام بر اهل‌ بیت رفته‌ است، دور از انتظار نیست؛ خصوصاً اینکه دختران، اغلب وابستگی خاصی به پدر دارند و نبود طولانی مدت پدر کودک را به سوی افسردگی و غمزدگی جانکاه می‌کشاند.

*منابع تاریخی چه گزارشی درباره‌ دختران امام حسین(ع) داده‌اند؟

-شواهد و مدارک قابل اعتمادی در دست است که وجود دختری سه یا چهار ساله از امام حسین(ع) را ثابت می‌کند. این گزارش‌ها نشان می‌دهد که کودک در خرابه شام وفات یافته است، ولی در مورد نام او نمی‌توان نظر قطعی داد.

برخی از تاریخ‌نگاران مانند شیخ مفید در کتاب الارشاد و مرحوم طبرسی در اعلام الوری(۱) شمار فرزندان امام حسین(ع) را شش نفر ذکر کرده‌اند؛ ۴ پسر و ۲ دختر به نام‌های سکینه و فاطمه، در مقابل برخی نویسندگان دیگر شمار فرزندان امام را ۹ یا ۱۰ نفر ذکر می‌کنند؛ ۶پسر و ۳ دختر یا ۴ دختر به نام‌های سکینه، فاطمه و زینب، از تاریخ‌نگارانی که فرزندان امام را ۹ یا ۱۰ نفر شماره کرده‌اند، می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:


1. ابوالفتح اربلی در «کشف الغمه» شمار فرزندان امام را 10نفر می‌داند، 6 پسر و چهار دختر به نام‌های سکینه و فاطمه و زینب. البته از دختر چهارم نامی نبرده است.(2)


شواهد و مدارک قابل اعتمادی در دست است که وجود دختری سه یا چهار ساله از امام حسین(ع) را ثابت می‌کند. این گزارش‌ها نشان می‌دهد که کودک در خرابه شام وفات یافته است


2. صاحب مناقب در بیان فرزندان امام حسین(ع) نام 9 فرزند را ذکر می‌کند؛ سه دختر به نام‌های سکینه و فاطمه و زینب و شش پسر.


3. صاحب «شرح احقاق الحق» به نقل از کتاب احسن القصص از علی فکری قاهری و او به نقل از مناقب آل‌الرسول از محمد بن ابی طلحه، فرزندان امام را 9 تن ذکر می‌کند، شش پسر و سه دختر به نام‌های سکینه و فاطمه و زینب.(3)


با توجه به اینکه شرح حال فاطمه و سکینه در تاریخ معلوم است و آن دو چندین سال پس از واقعه عاشورا زنده بوده‌اند، ولی در مورد زینب دختر دیگر امام حسین(ع) شرح حالی در دست نیست. از این رو احتمال دارد که زینب همان دختر خردسال امام(ع) باشد که در دمشق مدفون و به نام رقیه(س) مشهور است، شواهد اطمینا‌ن‌آوری وجود دارد که بر اساس آن نمی‌توان وجود چنان دختری برای امام حسین(ع) را به آسانی انکار کرد. آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی می‌نویسد: ولو مدارک معتبر از وجود چنین دختری ساکت است، لکن با وجود این شهرت عظیم نمی‌توان وجود او را انکار کرد.(4)


* منابع تاریخی از شخصی به نام «رقیه» دختر خردسال امام حسین(ع) هم نام برده‌اند؟


-برخی نویسندگان موثق، شرح حال دخترک خردسالی از امام حسین(ع) را نوشته‌اند که در خرابه شام از دنیا رفته است. در ادامه به برخی از این منابع اشاره می‌کنیم:


1- طبری در «کامل بهایی» می‌نویسد: دخترکی بود چهار ساله شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین(ع) کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم! سخت پریشان بود و گریه‌های او زنان و کودکان را به گریه واداشت. چون ناله و فغان از آن‌ها برخواست، یزید از خواب بیدار شد و حال را تفحص کرد. خبر بردند که کودکی از حسین خواب پدر دیده و او را طلب می‌کند. یزید فرمان داد تا سر پدر را برای او ببرند. سر پدر را در زیر سرپوشی نهاد و در مقابل کودک گذاردند. کودک پرسید: این چیست؟ (مأمور) گفت: سر پدر توست! آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد!(5)


2-صاحب مجمع البحرین در کتاب منتخب به نحو مفصل و مبسوطی چنین نقل می‌کند: «اِنَّه کان لِمولانا الحسین بنتاًَ عمرها ثلاث سنوات ... یا اباه من ذالذی خضبک بدمائک یا ابتاه من ذالذی قطع وریدک یا ابتاه من ذالذی ایتمنی علی صغر سنی یا ابتاه من بقی بعدک نرجوه ...»(6)، مولای ما حسین را کودکی سه ساله بود ... شبی از خواب برخاست ... سر را برداشت و با آن به مناجات نشست و گفت: ای پدر! چه کسی محاسنت را به خونت رنگین کرده است؟! ای پدر! چه کسی رگ‌های گردنت را بریده است؟! ای پدر! چه کسی مرا با این سن کم، یتیم کرده است؟! ای پدر! پس از تو امیدم به چه کس باشد؟!


همان گونه که از نقل بالا معلوم می‌شود مرحوم طریحی ماجرای رقیه را از کامل بهایی نقل نمی‌کند؛ چون متن کامل بهایی خیلی خلاصه است و آن دختر را چهار ساله ذکر می‌کند. ولی متن مرحوم طریحی مفصل است و سن آن دختر را سه ساله ذکر کرده است. مرحوم شیخ عباس قمی درباره‌ شخصیت مرحوم طریحی می‌نویسد: «العالم الفاضل المحدث الورع الزاهد العابد الفقیه الشاعر الجلیل».(7)


سیدابراهیم دمشقی حدود سال 1280 هجری قبر شریف را جهت تعمیر می‌شکافد و جنازه دختر خردسالی را در می‌آورد و مدت سه روز نگه می‌دارد


3-محمد مهدی مازندرانی در معالی السبطین می‌نویسد: ... و دختر دیگر امام، رقیه است. خمراوی در کتاب نفحات می‌نویسد: و حسین را دختری است که رقیه می‌خوانند. مادرش دختر کسری است. رقیه با پدرش از مدینه همراه بود و عمرش 5 یا 7 سال بوده است. او با پدر به کربلا آمد ... اما در شام از دنیا رفت.(8)


استاد فاطمی‌نیا نیز بر اساس تحقیقات خود، وجود رقیه را برای امام حسین(ع) ثابت می‌داند.(9) 


صاحب معالی السبطین جریانی را درباره تعمیر مرقد حضرت رقیه در دمشق نقل می‌کند که در چند کتاب دیگر هم نقل شده و استاد فاطمی‌نیا هم بر صحت آن تأکید دارد. ماجرا از این قرار است که سیدی به نام سیدابراهیم دمشقی حدود سال 1280 هجری، قبر شریف را جهت تعمیر می‌شکافد و جنازه دختر خردسالی را در می‌آورد و مدت سه روز نگه می‌دارد، صاحب معالی می‌نویسد: بعد از بازکردن قبر، سید ابراهیم می‌بیند، جنازه دختری است خردسال کمتر از سن بلوغ که بدنش از کثرت ضربات مجروح است.(10)


با توجه به مدارک و شواهد گذشته و شهرتی که قبر حضرت رقیه(س) در دمشق دارد، احتمال اینکه مدارک و سند‌های معتبر دیگری که بر وجود رقیه دلالت می‌کند، به علل گوناگون از میان رفته باشد. بنابراین باور به وجود چنین دختری از امام حسین به نام رقیه قابل اطمینان است و به آسانی نمی‌توان آن را مردود دانست.


 

*پی‌نوشت‌ها:


1- الارشاد، شیخ مفید، ج2، باب پنجم، ص 137. و اعلام الوری طبرسی، ج1، ص 477، چاپ اول، قم، 1417، نشر آل البیت.


2-کشف الغمه ابوالفتح اربلی، چاپ دوم، دار الاضواء، بیروت، سال 1405، انتشارات دار الاضواء، ج2، ص 248.


3-آیت‌الله مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، نشر کتابخانة آیت الله مرعشی نجفی، ج27، ص 466.


4-محمدباقر مدرس، شخصیت حسین(ع)، چاپ تابش تبریز، سال 5/3/2536، ص 614.


5-عماد الدین طبری، کامل بهایی، چاپ مرتضویه، 2جلدی، ج2، ص 179.


6-منتخب فخر الدین طریحی، چاپ امیر، 1362، انتشارات رضی، قم، ج1، ص 141، متوفی 1085.


7-الکنی و الالقاب، ج2، ص 448، شیخ عباس قمی.


8-... و بنته الاخری رقیه و قال الخمراوی فی کتاب النفحات و کانت للحسین بنتٌ تسمّی رقیه و امها شاه زنان بنت کسری خرجت مع ابیها الحسین من المدینة حین خرج و کان لها من العمر خمس سنین و قیل سبع سنین حتی جائت معه الی کربلا ... و اما رقیه فقد توفیت بالشام معالی السبطین، محمدمهدی مازندرانی، چاپ افست مصباحی، تبریز، ج2، ص 127 و 128.


9-کتاب روضه‌های فاطمی‌نیا، محمد رضی، چاپ ششم ، ثامن الحجج، ص 209. 


10- معالی السبطین، ج2، ص 101 و 102، همان.