در باره عید الزهرا

استفتا از آیت الله العظمی خامنه ای درباره عمرکشون (عیدالزهرا) عمرکشان

   بنده سال گذشته از جناب حجة الاسلام نواب [ استاد دانشگاه تهران و دارای درجه اجتهاد ] پرسیدم که از شما نقل شده که رهبر معظم نقلاب شفاهی به شما فرموده اند که تشکیل جلسات عمرکشان صحیح نیست. آیا این نقل قول درست است؟

  ایشان فرمودند :

 " بگذار من اصل قضیه را برایت بگویم؛ طلبه ها درباره عیدالزهرا زیاد از من پرسش می کردند و من هم می گفتم درست نیست. تا اینکه یکبار محضر رهبر انقلاب مشرف شدیم و از ایشان پرسیدم که نظر شما چیست؟ ایشان خطاب به من درباره جلسات عیدالزهرا فرمودند:


« شما از موظف هستید حرمت تشکیل و شرکت در اینگونه جلسات را ابلاغ کنید.»


بعدا من که این مطلب را نقل می کردم برخی باور نکردند بنابراین به دفتر رهبری تلفن زدند و مطمئن شدند که نظر آقا حرام بودن این جلسات است. "

تاریخ خاطره 1387 ش


عمرکشون ( عیدالزهراء )( نهم ربیع الاول )

* با افتخار می گوییم : شیعه هستیم

نخست باید بگوییم ارادتی به عمر بن خطاب نداریم و طرفدار حقیقت و واقعیات تاریخ هستیم. زیرا مذهبی که واقعیات تاریخ را نسبتاً منصفانه مورد توجه قرار می دهد مذهب تشیع است. و از آنجا که تشیع را با بررسی و تحقیق برگزیده ایم بنابراین طبیعی است با برخی تندروی ها نیز موافق نباشیم لذا نکاتی درباره مراسم عمرکشان و با استناد به آثار عالمان بزرگ شیعه تقدیم می شود :

* تاریخ دقیق مرگ عمر بن خطاب :

طبق منابع تاریخی عمر بن خطاب ( خلیفه دوم ) در بیست وششم ذی الحجه ترور شد و بعد از حدود سه روز درگذشت. بنابراین وی در آخر ذیحجه یا اول محرم درگذشته است. این مطلب را همه ی مورخان اعم از شیعه و سنی در آثار خود آورده اند. لذا مراسم عمرکشان ( عید زهرا ) که عده ای در ماه ربیع الاول برگزار می کنند اساسا با تاخیر حدود هفتاد روز انجام می شود و از نظر تاریخی با اشکال مواجه است. برای اطمینان می توان به منابع تاریخی زیر مراجعه کرد که به اتفاق همین مطلب را بیان کرده اند:


* منابع تاریخی شیعه :

1.تاریخ‏الیعقوبى ج‏2 ص 159 قرن: سوم مولف شیعه است.

2.تاریخ‏یعقوبى/ترجمه ج‏2 ص 49 قرن: سوم مولف شیعه است

3.التنبیه‏والإشراف ص 250 قرن: چهارم مولف شیعه است

4.مروج‏الذهب ج‏2 ص 304 قرن: چهارم مولف شیعه است.

5.مروج‏الذهب،ج‏2،ص:321 قرن: چهارم مولف شیعه است.

6.الفتوح ج‏2 ص:323 قرن: چهارم مولف شیعه است.

7.مسارّ الشیعه اوایل قرن پنجم مؤلف : شیخ مفید (ره) پیشوای بزرگ شیعیان ( که خوشبختانه نسخه خطی این کتاب ایشان با دستخط خودشان هم اکنون موجود است و در آن مرگ عمر در ذی الحجه ذکر شده است. می دانیم که شیخ مفید(ره) از نظر عظمت علمی و تقوایی در حد عالی هستند تا جایی که طبق عقیده رایج به دریافت نامه از امام عصر(عج) مشرف شده اند.)

* منابع تاریخی دیگر :

8.الإمامةوالسیاسة ج‏1 ص 39 قرن: سوم مذهب مولف : سنی

9.المعارف ص 183 قرن: سوم مذهب مولف : سنی

10.أنساب‏الأشراف،ج‏10،ص:417 قرن: سوم مذهبِ مولف : نامعلوم

11.الطبقات‏الکبرى،ج‏3،ص:258 قرن: سوم مذهب مولف : سنی

12.تاریخ‏الطبری،ج‏4،ص:191 قرن: چهارم مذهب مولف : سنی

سایر منابع جهت اختصار ذکر نمی شود. اما بد نیست بدانیم کهعلمای متقدّم شیعه بر اینکه عمر در ذیحجه کشته شده اتفاق نظر داشته اند و حتی علامه مجلسی(ره) هم به این امر اعتراف دارد.(ر.ک.بحارالانوار، ج‏31، ص 118 ) گرچه مجلسی(ره) خود سعی کرده اند به هر قیمت شده نهم ربیع الاول را تایید فرمایند!!(بعید نیست ایشان که در عصر صفوی می زیستند از سوی حکومت تحت فشار بوده اند و لذا با کمال تعجب به روایتی که از نظر سندی کاملاً ضعیف است استناد کرده ، اجماع مورخان شیعه و سنی را به کناری نهاده اند! روایتی که ایشان به آن استناد کرده اند از طریق دو راوی مجهول الهویه به احمد بن اسحاق قمی(ره) منسوب شده که سند و متن آن بسیارِ ضیعف است.)

ابن ادریس حلی (صاحب سرائر) درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّ عُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَ السِّیَرِ ( هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتب تاریخ و سیره در اشتباه است.) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،می فرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ على ذلک.( شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند. )ر.ک. بحارالانوار، ج‏31، ص 119

* انگیزه ی ابولولو در قتل عمر :

درباره قاتل عمر که فیروز ابولؤلؤة نام دارد واقعیت اینست که طبق منابع تاریخی ، مسلمان یا زردشتی یا نصرانی بودن او معلوم نیست: اینکه آیا او از زردشتی های هم پیمان با مسلمانان بوده یا نصرانی بوده یا مسلمان شده بود معلوم نیست. همچنین دلیلی بر شیعه بودن او وجود ندارد. انگیزه ی او در کشتن عمر بن خطاب نیز یک انگیزه شخصی بوده : در واقع او نسبت به گزاف بودن مالیاتِ مقرّر اعتراض داشت و نزد عمر شکایت برد ولی عمر مالیاتش را تخفیف نداد لذا نقشه ی قتل عمر را طراحی کرد. بنابراین انگیزه ی ابولولو یک انگیزه ی شیعی نبوده بلکه صرفاً یک تصفیه حساب شخصی بوده است. از این رو اینکه او برای خشنودی اهل بیت (ع) دست به این کار زده باشد از نظر مورخان کاملا نادرست است. ( رجوع کنید به منابعی که در فوق ذکر کردیم. )

مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی احتمال داده است برخی از بزرگان قریش مثل مغیرة ( مالک ابولولو ) در ترورِ عمر نقش داشته اند زیرا از سختگیری های عمر به تنگ آمده بودند . ر .ک. تاریخ تحلیلی اسلام ص 129 و 130 آنچه دیدگاه ایشان را تقویت می کند اینست که عمر در روزهای آخر گفته بود می خواهد شیوه اش را در تقسیم بیت المال تغییر داده ، مساوات را برگزیند که این می توانست موجب نگرانی برخی از بزرگان قریش شود آنان را به طراحی برای قتل عمر وادار کند. طبق این نظریه ابولولو فریبِ چند عربِ قریشی را خورده و آلت دست آنان شده است.

همچنین برخی از محققان با توجه به سخنانِ کعب الاحبارِ یهودی قبل از ترورِ عُمَر احتمال داده اند که کعب الاحبار از نقشه ی ترورِ عُمَر آگاه بوده است. حجة الاسلام استاد رسول جعفریان در تاریخ خلفا این دیدگاه را نقد کرده اند.ر.ک. تاریخ خلفا صفحه 105تا 109 .

* موضع امیرمومنان (ع) درباره ی ترور عُمَر :

بی شک اگر امام علی(ع) درگیری فیزیکی با دستگاه خلافت را صلاح می دیدند خودشان از همان آغاز اقدام می کردند ولی از آنجا که چنین درگیری را متعارض با مصالح عالیه اسلام می دانستند لذا دست به شمشیر نبردند. در برخی منابع آمده که پیامبر(ص) به علی(ع) توصیه کرده بود که اگر مردم تو را یاری نکردند صبر و شکیبایی در پیش بگیر. لذا ایشان صبر کردند. ایشان در آغاز از بیعت با ابوبکر امتناع کردند اما بعداً که دیدند چاره ای نیست - احتمالا برای پرهیز از جنگ داخلی و نیز خطر ارتداد تازه مسلمانها و نیز خطرحمله رومیان به قلمرو اسلامی - با ابوبکر بیعت کردند. بعدا هم با عمر و بعد با عثمان برای مصالح اسلام و برای وحدت بیعت کردند. بیعت ایشان از ترس و احساس ضعف نبود زیرا ایشان شجاعترینِ عرب بوده ، از هیچ فداکاری برای اسلام دریغ نمی کردند. بدین ترتیب امیرالمومنین(ع) بیست و پنج سال بخاطر حفظ اسلام خون جگر خورد ، صبر کرد.

همچنین هیچگاه در منابع قدیم نیامده که امیرمومنان(ع) قتل عمر را تایید کرده باشند. البته اگر کسانی بخواهند درباره این مسائل به کتاب های صد سال اخیر استناد کنند قطعاً از روش علمی فاصله گرفته اند زیرا در مسائل تاریخی باید به منابعی استناد کرد که به زمانِ رویدادِ مورد بحث نزدیکتر باشند. لذا باید به تاریخهای شیعه و سنی در قرنهای نخست رجوع کنیم. از این رو آثار شیخ کلینی(ره) و صدوق(ره) و مفید(ره) و شیخ طوسی(ره) و... به مراتب معتبرتر از سخنان برخی از متاخران است.( مثلاً بحارالانوار که در اوایل قرن دوازدهم توسط علامه مجلسی(ره) تالیف شده از نظر اعتبار هرگز قابل مقایسه با آثار قدمای شیعه(رضوان الله علیهم) نیست.)

در تواریخ آمده ابولولو پس از آسیب زدن به عمر – در حالِ امامت جماعت - تعدادی از نمازگزارانِ صف اول را نیز مورد حمله قرار داد و زخمی کرد که برخی به خاطر جراحات درگذشتند. حال براستی آیا می توان گفت امام علی(ع) راضی بودند که عمر درمسجد و در حال نماز ترور شود؟ آیا مسجد احترام ندارد؟! آیا امام علیه السلام به زخمی شدن چند بی گناه راضی بودند؟! آیا امام راضی بودند عمر در نظر آیندگان بجای اینکه مورد نقد قرار گیرد برعکس به عنوان "خلیفه ی شهید" و "شهید محراب" مورد احترام و تقدیس قرار گیرد؟!!

لذا بی تردید امام علی(ع) به قتل عمر در نماز جماعت و در مسجد النبی(ص) راضی نبوده اند و همانطور که گفتیم اساساً عملکرد ابولولو قابل دفاع نیست.

بنابراین با اینکه عملکرد عمر بن خطاب درباره اهل بیت (ع) را کاملاً مورد نقد می دانیم در عین حال ترور او را نیز اشتباه دانسته ، معتقدیم امیرمومنان(ع) نیز به این قتل آن هم در مسجد و در حال نماز راضی نبودند همانطور که بعدها به قتل عثمان نیز رضایت ندادند و همه ی این امور بدون اطلاع ایشان انجام شده است. برخی معتقدند اینها همه توطئه ی مخالفان علی(ع) بود که می خواستند آن حضرت را همدستِ قاتلانِ خلفا معرفی کنند چنانکه معاویه ایشان را به همکاری با قاتلان عثمان متهم می کرد.( ر.ک. نهج البلاغه نامه ی 28 ) و عجیب آنست که شیعه ی علی(ع) امروز همان حرفی را می زند که معاویه و داستان پردازانِ دربارِ او در آن زمان می گفتند!. حضرت امیر (ع) بارها و بارها خود را از اتهامات معاویه تبرئه فرموده است. در نهج البلاغه مکرراً تاکیدات آن حضرت را بر اینکه در قتل عثمان دستی نداشته اند مشاهده می کنیم.


* نتایج مرگ عمر :

نتیجه ی کار ابولولو چنان شد که عثمان به جای عمر نشست. در واقع باید گفت کاش عمر زنده می ماند تا امور به دست عثمان نیفتد و آنهمه ریخت و پاش در دستگاه حکومت راه پیدا نمی کرد و بنی امیه آنقدر قدرت نمی یافتند. عمربن خطاب با اینکه مورد انتقاد است اما به هرحال بیش از عثمان به سنت پیامبر اعظم (ص) پایبند بود و مرگ او زمینه ساز تسلط کامل بنی امیه و از بین رفتن بسیاری از سنتهای پیامبر اعظم (ص) شد. در واقع این عثمان بود که به بنی امیه (مروان و معاویه و.... ) پر و بال داد و شرایط را برای آنها فراهم کرد و بعدا خود نیز قربانی این اشتباه شد (عثمان خودش از تیره ی بنی امیه بود لذا به خاطر مسایل فامیلی به آنان منصب های حکومتی داد.)


* مرگ ابولولو :

در کتب تاریخ آمده ابولولو پس از آسیب زدن به عمر و زخمی کردن تعدادی دیگر نمازگزاران پا به فرار گذاشت اما نتوانست از مسجد بیرون برود و در همانجا مردم او را دستگیر کردند و او که خود را گرفتار دید - با همان خنجری که عمر را با آن زده بود - خود را کشت (خودکشی کرد).

اما درباره قبر او باید گفت طبیعی است جنازه اش را در همان مدینه دفن کرده اند. به هرحال او نتوانست بگریزد حتی نتوانست از مسجد بیرون رود بلکه همانجا خودکشی کرد چه رسد به اینکه پایش به ایران و کاشان رسیده باشد!!. بنابرین اینکه برخی از عوام می گویند" ابولولو فرار کرده، نزد حضرت امیر(ع) آمد و از ایشان پناه خواست و ایشان فرمودند: من تو را با طیّ الارض به کاشان می برم که مردمانش شیعه هستند" کاملاً بی پایه است زیرا مردم کاشان در آن زمان شیعه نبوده اند. اساساً مردم کاشان به تبعیت از قم شیعه شدند و چون رواج تشیع در قم بین سالهای 80 تا 115هجری آغاز شده بنابراین در سال مرگ عمر (سال 23 هجری) خبری از تشیع در کاشان یا در قم نبوده است.بلکه تشیع در آن زمان در میان عده ای از صحابه در مدینة النبی(ص) منحصر بود.( ر. ک. رسول جعفریان ، تاریخ تشیع در ایران ص 173 )

در یک کلام نمی توان قصه های عامیانه ی مربوط به ابولولو را – که با عموم تواریخ شیعه و سنی تعارض دارند - باور کرد.( درباره خودکشی ابولولو نیز به منابعی که در فوق ذکر شد مراجعه فرمایید. استاد رسول جعفریان معتقد است قصه های عوامانه زیادی در قرن 6 و 7 در میان شیعیان درباره ابولولو رواج یافته که فاقد مستند تاریخی و علمی است. وی با اینکه از اشتباهات عمر دفاع نمی کند با این حال دفاع از ابولولو را نیز ناروا می داند. ر.ک. تاریخ خلفا ص 110 )

* بهترین دفاع از تشیع :

در پایان باید گفت بهترین دفاع از تشیع اینست که تشیعِ صحیح و معقول را بدون کم و کاست و بر اساس منابع معتبر و استدلال به مردم معرفی کنیم که اگر چنین کنیم بسیاری از اهل سنت نیز به تشیع علاقمند می شوند. می توانیم بسیار مودبانه و مستند انتقادهای خود را به اهل سنت بگوییم و آرام و منطقی به گفتگو بنشینیم اما تظاهر به ناسزاگویی در شأن پیروان علی(ع) نیست. امامان معصوم (ع) در روایات خود ما را به مدارا و برخورد نیکو( مجامله ) با اهل سنت فرا خوانده اند.ر.ک. المحاسن للبرقی ج1 وصایا أهل بیته(ع ) ص 18 و الکافی ج : 8 (کِتَابُ الرَّوْضَةِ ) ص2 تا 14 نیز تفسیرالعیاشی ج 1 ص 373 و نیز بحارالأنوار ج71 ص 217 باب 14 و ج 75 ص 215 باب 3 . همچنین ج27ص239 و ج71 ص217 . مجلسی(ره) در بحارالانوار تنها در باب التقیة و المداراة تعداد 109 روایت درباره تقیه و مدارا نقل کرده اند. بحارالانوارج‏72 باب التقیة و المداراة. نیز حاجی نوری(ره) در مستدرک الوسائل ج12ص306 باب وجوب کفّ اللسان عن المخالفین‏.

* در یک کلام :

تشیع حقیقی همان اسلام حقیقی است به شرطی که آن را با خرافاتِ عوام الناس آمیخته نکنیم. باید پیرو تشیع امام صادق (ع) بود که امامِ عقلانیت و اعتدال و منادی وحدت بود: تشیع معصومین(ع) : همان مکتبی است که پیامبر اعظم (ص) در روز غدیر خم مردم را به آن فراخواند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین.

یک کتاب درباره خرافه ی عمرکشان توسط یکی از محققان شیعه نوشته شده است. عنوان این کتاب "نهم ربیع، جهالت ها، خسارت ها" است و آقای مهدی مسائلی آن را تالیف نموده است. درباره این کتاب مراجعه کنید به یکی از لینکهای زیر :

http://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=994&RT=List#

و 

http://ghamezani.blogfa.com/cat-3.aspx

* برخی از منابع :

ابن اعثم کوفى ، أبو محمد أحمد / الفتوح / تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411 هـ ق

برقى ، احمد بن محمد بن خالد / المحاسن/ دار الکتب الإسلامیة قم، 1371 هـ ق ‏

جعفریان ، رسول / تاریخ تشیع در ایران / قم ، انتشارات انصاریان ،1385هـ ش

جعفریان ، رسول / تاریخ خلفا / قم انتشارات دلیل ما ، 1383هـ ش

دینوری‏ ، ابن قتیبة / الإمامة و السیاسة(تاریخ الخلفاء)/ تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410/1990.

رضی، شریف محمد بن حسین / نهج البلاغه/ (نسخه صبحى صالح ) /انتشارات دار الهجره قم

شهیدی، سید جعفر / تاریخ تحلیلی اسلام / مرکز نشر دانشگاهی 1371هـ ش

عیاشى ، محمد بن مسعود / تفسیر العیاشی / چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق

کلینى، محمد بن یعقوب / الکافی/ دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش‏

مجلسى، محمد باقر / بحار الأنوار / مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هـ ق ‏

نورى، میرزا حسین / مستدرک الوسائل / مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هـ ق

برخی از منابع فوق از طریق CDهای نور از جمله CDجامع الاحادیث که از تولیدات مرکز کامپیوتری علوم اسلامی هستند استفاده شده است.

نظر آیت الله بهجت درباره عید الزهرا [جشن عید الزهراء عمرکشان عمرکشون عیدالزهرا فرحه الزهرا]

"  تاکیدهای جدی آیت الله بهجت فومنی (ره) بر حقانیت و مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام) به وضوح در مطالبی که از ایشان نقل می شود متجلی است. ایشان در هر فرصتی ادله کوتاه ، گویا و محکمی برای اثبات صحت مذهب حقه اثناعشریه بیان می کردند. وقتی سخنان ایشان درباره مظلومیت علی(ع) و اولاد علی (ع) را می خوانیم با تمام وجود لمس می کنیم که آیة الله بهجت قلبی سرشار از عشق به اهل بیت پیامبر (ص) و سینه ای مملو از کینه نسبت به قاتلان و دشمنان اهل بیت(ع) داشتند. با این حال ایشان تولی و تبری را به گونه ای سازگار با مدارا و وحدت شیعه و سنی تفسیر می کرد. در آستانه «هفته وحدت» بخش هایی از بیانات ایشان درباره مساله شیعه و سنی را برگزیده ام و در دو بخش تقدیم می کنم :


بخش اول :


 نظر آیت الله بهجت درباره عید الزهرا [جشن عید الزهراء ، عیدالزهرا فرحه الزهرا] :

   آیة الله محمدتقی بهجت (ره) درباره برگزاری مجالس به مناسبت حضرت زهرا سلام الله علیها (عیدالزهراء ) توصیه می فرمودند که به بیان فضایل اهل بیت (ع)  بویژه حضرت زهرا (س) و بیان حدیث ثقلین پرداخته شود. به فرموده ایشان شیوه مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله نیز همین بوده است ؛ یعنی بیان مشترکات میان شیعه و اهل تسنن و ترک مطاعن و مثالب یا لعن و سب آشکار .

   آیت الله بهجت درباره برخی از رفتارها به نام عیدالزهرا فرمودند : " چه بسا ... این کارها موجب اذیت و آزار و یا قتل شیعیانی که در بلاد و کشورهای دیگر در اقلیت هستند گردد در اینصورت اگر یک قطره خون از آنها ریخته شود ما مسبب آن و یا شریک جرم خواهیم بود. "

آیت الله بهجت بر ضرورت دقت شیعیان در گفتار و رفتار تاکید بسیاری داشتند که مبادا موجب تحریک اهل سنت شود و بسیار بر تقیه عملی و قولی تاکید می کردند اما تقیه و تزلزل قلبی را حرام می دانستند.

منبع : کتاب "در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت " ، نوشته محمدحسین رخشاد ، ص 138 نکته شماره 198

بخش دوم : گزیده بیانات آیت الله بهجت درباره وحدت اسلامی

نقش استعمار در اختلاف شیعه و سنی  :

آیت اله بهجت (ره) : "اختلاف شیعه و سنی ، یک مساله استعماری است. مساله مهم دوستی اهل بیت (ع) است که فریقین بر آن اتفاق دارند. مسلمین در حال حاضر ، در این باره اختلاف و مشکلی ندارند. گذشتگان آنان – که در ابتدای کار بوده اند – اگر [ با اهل بیت ع ] دوست بوده اند .... و إلا حسابشان با خداوند متعال است. البته حساب وهابی ها و مبغضین به اهل بیت (ع) جداست." کتاب «زمزم عرفان» ، ص292 

اهمیت اتحاد مسلمانان :

آیت اله بهجت (ره) : "کسی که وحدت مسلمانان را نخواهد ، مسلمان نیست. ائمه ما (ع) در نماز جماعت آنان شرکت می کردند ، به جهت اتحاد مسلمانان."  کتاب «زمزم عرفان»، ص379

 مذهب وهابیت 

آیت اله بهجت (ره) : "وهابیون نه شیعه هستند و نه سنی ...! مذهب وهابیت یکی جریان سیاسی است که ربطی به شیعه و سنی ندارد." کتاب «زمزم عرفان»، ص318

قاصر بودن برخی شیخ الاسلام های اهل سنت 

آیت اله بهجت (ره) : "حتی برخی شیخ الاسلام های آنها ، جاهل قاصرند [ یعنی حقایق را نمی دانند وگرنه لزوما قصد لجاجت ندارند]."  کتاب «زمزم عرفان»، ص398 

منبع : کتاب «زمزم عرفان» (یادنامه فقیه عارف حضرت آیة الله محمدتقی بهجت)

نوشته محمد محمدی ری شهری ، قم، دارالحدیث، 1431ق 1389 ش

سکانس هایی از عاقبت به خیر شدن

سکانس اول


آمده بودند به جنگ پیامبر خدا اما بی حیاء و پرده در نبودند، خیلی مؤدب ایستادند حتی تعارف هم کردند که می خواهید اول شما شروع کنید. ساحران به دستور فرعون آمده بودند به جنگ حضرت موسی علیه السلام تا او را شکست دهند. «قالوا یا موسی إمّا أن تلقِیَ و إمّا أن نکونَ أوَّلَ مَن ألقی» ؛ « ساحران گفتند این موسی آیا تو اول (عصای خود را) می افکنی یا ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم».

در تفسیر الصافی مرحوم فیض کاشانی می فرماید: این کلام، مراعات ادب را از طرف ساحران نشان میدهد. (صافی، ج ۳، ص ۳۱۱)

و همین ادب زمینه هدایت و عاقبت بخیری آنها شد که صبح کافر بودند و دشمن خدا، اما غروب مسلمان شدند و شهید راه خدا و عاقبتی خوش پیدا کردند.

«فَألقِیَ السَّحَرَة سجَّداً قَالوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارونَ وَ موسی» ؛ « ساحران به سجده افتادند و گفتند ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم ». (طه ، ۷۰)


سکانس دوم


این ادب که در اوج تواضع بود زمینه عاقبت بخیری حر را در روز عاشورا فراهم ساخت و توفیق شهادت در رکاب امامش را روزی او کرد. ادب نشانه شرافت مرد است و انسان شریف عاقبت بخیر است


لشکر امام حسین علیه السلام در راه مکه به کوفه است. لشکر حر بن یزید ریاحی هم میرسد. امام، او و لشکرش را حتی اسبانشان را آب میدهند. موقع نماز میشود، امام حسین علیه السلام رو به حر کرده می فرمایند: «آیا نماز را به همراه اصحاب و یارانت میخوانی؟» حر ادب کرده و میگوید: «خیر، ما نماز را با شما خواهیم خواند ». بعد از نماز، امام سخنرانی کوتاهی کردند و ...، حر گفت: «ما فرمان داریم که از شما جدا نشده و شما را به کوفه ببریم». امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیکتر است». و دستور حرکت داد، اما سپاه حر جلو آمد و مانع حرکت شد به طوری که بچه های کوچک ترسیدند. امام فرمودند: «مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی؟».


حر گفت: «به خدا اگر دیگری از عرب این کلمه را به من گفته بود، من هم همان را به او میگفتم ولی بخدا قسم من حق ندارم که مادر تو را یاد کنم مگر به نیکوترین صورتی که مقدور باشد». (موسوعه کلمات امام حسین علیه السلام، ص ۴۰۲)

این ادب که در اوج تواضع بود زمینه عاقبت بخیری حر را در روز عاشورا فراهم ساخت و توفیق شهادت در رکاب امامش را روزی او کرد. ادب نشانه شرافت مرد است و انسان شریف عاقبت بخیر است.


سکانس سوم


اهل یمن بود. او با مادر پیرش زندگی می کرد و کارش شتربانی بود. یک بار که خیلی دلش می خواست به دیدن پیامبر اسلام (صلی الله و علیه و آله) برود از مادرش اجازه گرفت تا به طرف حجاز راه بیفتد، مادرش گفت: برو! اما اگر به مدینه رفتی و حضرت محمد (صلی الله و علیه و آله) در آنجا نبودند، نصف روز بیشتر در آنجا نمان.

با این اجازه، او که علاقه زیادی به دیدن رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) داشت و برای همین هم رنج راه را تحمل کرده بود و با اشتیاق به سوی مدینه آمده بود، وقتی به مدینه رسید و مطلع شد که رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) در مدینه حضور ندارند بسیار ناراحت و غمگین شد و دلش می خواست یک سال هم که شده صبر کند تا به زیارت رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) نایل شود؛ ولی مادرش به او سفارش کرده بود که بیش از نصف روز در مدینه نماند. این بود که گفت: سلام مرا به پیامبر (صلی الله و علیه و آله) برسانید و بگویید: مردی از یمن به دیدار شما آمده بود؛ اما از مادرش اجازه ماندن نداشت...

اویس پس از این حرف، به سوی شهر خودش به راه افتاد. وقتی که رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله) به مدینه برگشت، فرمود: آیا کسی به خانه ما آمده است؟ گفتند: آری. مردی با نام اویس. حضرت فرمود: درست است. این نور اوست که در خانه ما مانده است.


عثمانی بود، حسینی شد و در شب عاشورا خطاب به امام حسین (علیه السلام) گفت: «به خدا قسم دوست دارم کشته شوم، بعد زنده شوم باز کشته شوم و بعد زنده شوم تا هزار مرتبه، تا بدینوسیله خداوند متعال مرگ را از شما و از جوانان شما دور سازد


نقل است پیامبر (صلی الله و علیه و آله) بارها برای دیدار اویس قرنى اظهار اشتیاق کرده و مى فرمود: «هر کس او را ببیند سلام مرا به او برساند». گفتند: «یا رسول الله، اویس قرنى کیست که این مقدار به یاد او هستى و شوق دیدار او را در دل دارى و یاران خود را سفارش مى کنى که سلام شما را به او برسانند؟»


رباعی ابوسعید ابوالخیر یکی از معروف ترین نمونه ها است که رابطه اویس و حضرت محمد (صلی الله و علیه و آله) را یک رابطهٔ عرفانی معرفی می کند:


گر در یمنی چو با منی پیش منی                  گر پیش منی چو بی منی در یمنی

من با تو چنانم ای نگار یمنی                        خود در غلطم که من توام یا تو منی


و این گونه است که خیلی از آدم ها به واسطه انجام یک سری از کارها چه زیبا عاقبت بخیر می شوند ...


سکانس چهارم


در ابتدا عثمانی بود و علاقه ای به اهل بیت (علیه السلام) نداشت در سال شصت هجری همراه خانواده اش به حج مشرف شد در بازگشت از حج با قافله امام حسین (علیه السلام) همراه شد، در یکی از منزلها امام حسین (علیه السلام) قاصدی دنبال او فرستاد، او بعد از ملاقات با امام حسین (علیه السلام) کاملاً عوض شد، عثمانی بود، حسینی شد و در شب عاشورا خطاب به امام حسین (علیه السلام) گفت: «به خدا قسم دوست دارم کشته شوم، بعد زنده شوم باز کشته شوم و بعد زنده شوم تا هزار مرتبه، تا بدینوسیله خداوند متعال مرگ را از شما و از جوانان شما دور سازد.»

او کسی نبود جز زهیربن قین ...



کلام آخر


ما انسان ها، مسافرانی هستیم در این دنیا؛ از باغ بالا آمده برای مدتی در این سرای فانی، تا کمالاتی را کسب کنیم، و هنگام برگشتن توشه ای برای سرای باقی با خود ببریم.


طبیعتا توشه (هر توشه ای و در هر سفری) را باید حفظ نمود تا فاسد نشود و احیانا به دست سارقان نیافتد، و الا هیچ کس مقصر نیست جز خود مسافر!! و در صورت از بین رفتن توشه، به زحمت افتادن مسافر قطعی است و میزان ضرر او به اندازه بعد سفر اوست، هر چه مقصدش دورتر باشد بی توشه ماندنش سخت تر شده و احتمالا به هلاکتش بیانجامد.

به امید آنکه در این سفر بتوانیم بهترین توشه ها را با خود ببریم ...




منابع:

عباس زاده، علیرضا؛ بوسه بر دست پدر

سایت حوزه

رحلت یا شهادت پیامبر(ص)، کدام یک واقعیت دارد؟


 دلایل بسیاری از کتاب‌های روایی و تاریخی؛ اعم از شیعه و اهل سنت وجود دارد که شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر اکرم(ص) را تأیید می‌نماید، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر شهادت را همانند آنچه قرآن کریم بیان فرموده؛ به معنای کشته شدن در راه خدا و رسول تعریف نماییم، بدیهی است که مقام و منزلت شخصی "پیامبر" که کشته شدن در راه اطاعت او شهادت است، به مراتب بالاتر از مقام شهیدان خواهد بود، هرچند که آن مرد الاهی با مرگ طبیعی از دنیا رحلت نموده باشند.



 

1. آیا دلیل قابل اعتمادی از کتب شیعه و اهل سنت، مبنی بر شهادت پیامبر اکرم (ص) می‌توان یافت، علاوه بر آن، کیفیت شهادت ایشان چگونه بوده است؟

 

2. آیا بر فرض این‌که پیامبر(ص) به شهادت نرسیده باشند، این موضوع از ارج و قرب ایشان نزد پروردگار خواهد کاست؟!

 

در ارتباط با بخش اول، باید گفت که دلایل بسیاری وجود دارد که شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر(ص) را تأیید می‌نمایند. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می‌توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. اکنون به تعدادی از این روایات با استناد به منابع فریقین اشاره می‌نماییم.

 

الف. کتاب‌های شیعه

روایت اول: امام صادق(ع) می‌فرمایند: از آن‌جا که پیامبر اسلام(ص)، ذراع(سر دست) گوسفند، را دوست می‌داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.[1] در این روایت، به مسمومیت پیامبر(ص) تصریح شده، اما در آن اشاره‌ای نشده است که آیا ایشان بر اثر این سم به شهادت رسیدند یا خیر؟

 

روایت دوم: امام صادق(ع) فرمودند: پیامبر اکرم(ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه‌ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این‌که با شهادت از دنیا می‌رود.[2] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا(ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می‌شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ‌کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی‌روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می‌نماید.[3] بسیاری از دانشمندان شیعه، با استفاده از این اصل کلی، نیازی به جست‌وجوی مورد به مورد را در ارتباط با چگونگی شهادت هر کدام از معصومان(ع) احساس نمی‌کنند.[4] بر این اساس، هر چند دلیل متقنی بر شهادت پیامبر(ص) نیز ارائه نشود، باز هم می‌توان معتقد بود که رحلت ایشان طبیعی نبوده است!

 

ب. کتاب‌های اهل سنت

تنها شیعیان نیستند که معتقد به شهادت پیامبر اسلام(ص) هستند، بلکه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می‌نماید که به عنوان نمونه، به دو مورد آن اشاره می‌شود.

 

روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده است؛ پیامبر(ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده‌ام، در بدنم احساس می‌کردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد.[5] همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این‌که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر(ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[6]

 

روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می‌نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر(ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی می‌دهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی‌بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[7] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر(ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده‌اند.[8]

 

روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی‌ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم(ص) را این‌گونه نقل می‌نماید:

هنگامی که پیامبر(ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زادۀ مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش می‌نمود که پیامبر(ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست می‌دارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن‌را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم‌ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی‌برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست‌ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر(ص) دلیل آن‌را پرسیدند و او جواب داد که هدیه‌ای برایتان آوردم! پیامبر با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر(ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه می‌گیرد که شهادت پیامبر به همین دلیل بوده است.[9]

 

بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می‌توان نظریۀ شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر(ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم‌زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.


 

البته برخی نقل‌های ضعیف دیگری نیز وجود دارد که کیفیت شهادت پیامبر(ص) و عامل شهادت ایشان را به گونه‌ای دیگر توصیف می‌نماید که اثری از این دسته روایات در کتب معتبر وجود نداشته و به همین دلیل، نمی‌توان بدان‌ها استناد نمود.

 

اما با این وجود، باید گفت موضوع شهادت پیامبر(ص)، از اصول دین و یا بدیهیات آن نبوده که ایمان و اعتقاد بدان، واجب و لازم بوده و انکار آن، موجب خروج از دین شود و به همین دلیل نیز، تعداد اندکی از مسلمانان، در شهادت پیامبر تردید نموده و رحلت ایشان را ناشی از عاملی طبیعی؛ مانند بیماری ذات الجنب (سینه پهلو) و یا تب شدید دانسته‌اند،[10] با این‌که خود پیامبر تأکید نموده بود که من به برخی از این بیماری‌ها هرگز مبتلا نخواهم شد![11]

 

اما در هر صورت؛ چه این مرد بزرگ الاهی به شهادت رسیده باشند، و چه با مرگ طبیعی از دنیا رفته باشند، باید بدانیم که مقام ایشان، بسیار بالاتر و برتر از شهدای دیگر است؛ زیرا خداوند در قرآن کریم، اولاً: جایگاه پیامبران را بالاتر از شهدا بیان کرده است،[12] ثانیاً: شهیدان به دلیل این‌که در راه خدا و با پیروی از رسول او، جان خود را از دست داده‌اند. نزد خداوند قرب و منزلت کسب می‌کنند؛ بدیهی است که اگر خداوند، شهدا را به دلیل پیروی از پیامبران، شایسته رحمت و ثواب بی‌نهایت بداند، باید خود پیامبران از مقامی بسیار والاتر و برتر برخوردار باشند. بنابراین پیامبر ما -آن مرادی که تمام زندگی خود را وقف تلاش در راه خدا نموده تا حدی که مریدان او چنین منزلتی در درگاه الاهی پیدا کردند- نه تنها از آن منزلت بی‌نصیب نیست، بلکه از مقامی بسیار والاتر و برتر برخوردار است.


منابع:

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 315، ح 3، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.

[2]. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.

[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 216، ح 18 و ج 44، ص 271، روایت 4، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[4]. همان، ج 27، ص 209، ح 7.

[5]. صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.

[6]. سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق.

[7]. مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت.

[8]. بحار الانوار، ج 21، ص 7.

[9]. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.

[10]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 10، ص 266، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.

[11]. همان، ج 13، ص 31؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 193، ح 229.

[12]. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»، نساء، 69. ر. ک: ترجمه المیزان، ج ‏4، ص 652؛ تفسیر نمونه، ج ‏3، ص 460.

مسخره کردن خود

روایت خوبی در کنز الفوائد کراجکی آمده در بحار که بحار هم از آنجا نقل می‌کنم در جلد 75 صفحه 356 از مواعظ امام هشتم علیه السلام است، ایوب بن نوح از امام رضا علیه السلام نقل می‌کند.

 

حضرت فرمود:

سَبْعَةُ أَشْیَاءَ بِغَیْرِ سَبْعَةِ أَشْیَاءَ مِنَ الِاسْتِهْزَاءِ، 

هفت چیز است که اگر هفت چیز را نداشته باشد از مصادیق استهزاء است، فرمود 

«مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ سَأَلَ اللهَ التَّوْفِیقَ وَ لَمْ یَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ یَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ‏ سَأَلَ‏ اللهَ‏ الْجَنَّةَ وَ لَمْ‏ یَصْبِرْ عَلَى‏ الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ یَتْرُکْ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ ذَکَرَ الموت وَ لَمْ یستعد له فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه، وَ مَنْ ذَکَرَ اللهَ وَ لَمْ یَشتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه.


 

خیلی روایت جامع، جامع و پرمعنایی است. مواردی که انسان استهزاء به نفسه می‌کند یعنی خودش را مسخره می‌کند نه تنها عملش اثر ندارد و مؤثر واقع نمی‌شود؛ خدای تبارک و تعالی به او توجه نمی‌کند، بلکه دائماً تنزل نفسی برای خودش ایجاد می‌کند، اگر انسان دیگری را مورد استهزاء قرار بدهد به چه ملاکی قرار می‌دهد؟ می‌گوید کار تو کار غیرعقلایی است و کار بی‌معنایی است، از مواردی که انسان باید خودش به خودش بخندد و خودش را مسخره و استهزاء کند این موارد است.

 

«مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ» اگر کسی استغفار کند و دائماً استغفر الله ربی و اتوب إلیه می‌گوید ولی این کلمات فقط داخل دهان است و در قلب هیچ ندامتی برای او به وجود نمی‌آید از اینکه این گناهانی که کرده چقدر او را از خدا دور کرده، چقدر او را از قرب خدا فاصله انداخته است، چقدر او را از چشم خدا انداخته است. هر استغفاری باید یک ندامت قلبی در کنارش باشد ندامت قلبی هم یعنی انسان با همه‌ی وجودش احساس شرمساری و پشیمانی و حقارت کند. عظمت خدا را دائماً در نظر داشته باشد، آن وقت هست که این استغفار منشأ می‌شود برای رحمت الهی، برای ترقی انسان، برای تعالی انسان، این سفارش‌هایی شده که در ماه رجب استغفار زیاد کنید نه اینکه انسان با زبان زیاد استغفار کند بلکه ندامت قلبی هم ... انسان می‌تواند بفهمد ندامت قلبی دارد یا ندارد؟ کسی که به زبانش استغفار کند اما قلباً نادم نباشد دارد خودش را مسخره می‌کند نه اینکه به صورت انشائی باشد که خودت را مسخره کن! نه، فقد استهزأ بنفسه إخبار از یک واقعیتی است که این کار را انجام می‌دهد که خودش را مسخره می‌کند ولی نمی‌فهمد، این یک

«وَ مَنْ سَأَلَ اللهَ التَّوْفِیقَ وَ لَمْ یَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ» کسی که از خدا توفیق می‌خواهد و مکرر می‌گوید وفّقنا، اسئلک التوفیق، اسئل الله التوفیق، اما هیچ تلاشی نمی‌کند و در خانه نشسته است، فقد استهزأ بنفسه. حالا کسی بگوید من فقط با نماز شب و ذکر و این امور صبح می‌خواهم یک مجتهد جامع الشرایط بشوم! این دارد خودش را مسخره می‌کند، اگر در طول تاریخ به یک افرادی عنایات خاصی شد، اولاً ما در تاریخ نداریم که عنایات علمی دفعی این چنینی باشد، ممکن است یک کسی در عالم رؤیا حافظ کل قرآن شود و اینطور هم شده، ولی العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء، خود خدا فرموده است اگر می‌خواهید من یشاء باشید باید تلاش کنید، کسی که تلاش نکند اصلاً مصداق من یشاء قرار نمی‌گیرد. طلبه هستیم و ساده همینطور روایت را می‌خوانیم العلم نور یقذفه الله فی قلب ما یشاء، صبح از خواب بیدار می‌شوم و می‌گویم کل عرفان و فلسفه را بلدم یا کل فقه را بلدم، ادعاهای این چنینی زیاد بوده، باید تلاش کرد.

این روایت من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزأ بنفسه را بنویسید و روی میزتان بگذارید دائماً باید تلاش کنیم تا خدای تبارک و تعالی عنایتی کند.

«وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ یَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ» آدمی که دوراندیشی می‌کند اما حذر نمی‌کند! دوراندیشی می‌کند می‌گوید این کاری که می‌خواهم انجام بدهم این اشکالات را دارد همه‌ی اینها در ذهنش می‌آید خدا در ذهنش قرار می‌دهد، رفاقت با این آقا این اشکال را دارد وقت من را تلف می‌کند، چیزی به من یاد نمی‌دهد، تقوای من کم می‌شود، همه‌ی اینها را قشنگ بررسی می‌کند ولی و لم یحذر! انگار نه انگار، شروع می‌کند به رفاقت با او. تو که نشستی فکر کردی این آدم نه از جهت علمی به درد تو می‌خورد و نه از جهت اخلاقی و نه از جهت خانوادگی، نه از هیچ جهتی، بلکه برای تو ضرر دارد. اما حالا بی‌اعتنای به همه‌ی این دور اندیشی‌ها انسان به مراوده داشتن با او شروع می‌کند.

«وَ مَنْ‏ سَأَلَ‏ اللَّهَ‏ الْجَنَّةَ وَ لَمْ‏ یَصْبِرْ عَلَى‏ الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ» کسی که از خدا دائماً بهشت را مسئلت می‌کند ولی حاضر نیست که تن به شدائد و سختی‌ها بدهد، افّت الجنة بالمکاره و الشدائد را باور ندارد.

 

«وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ یَتْرُکْ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ» اینها خیلی توضیح می‌خواهد، من عناوینش را فقط اشاره می‌کنم، کسی که اعوذ بالله من الشیطان الرجیم زیاد می‌گوید ولی و لم یترک شهوات الدنیا، نگاه به نامحرم می‌کند و اعوذ بالله می‌گوید، مال حرام می‌خورد و اعوذ بالله می‌گوید، این که نشد! باید این استعاضه که خیلی هم سفارش شده، مخصوصاً در نماز قبل از شروع فاتحة الکتاب استعاضه را حتماً به یاد داشته باشید، یکی از چیزهایی که انسان را در نماز حفظ می‌کند که بتواند توجه به خدای تبارک و تعالی داشته باشد این است که اول نماز به خدا پناه ببرد که دست شیطان در نماز او کوتاه شود، استحباب هم دارد و همه‌ی آقایان این را فرمودند.

حالا اگر انسان استعاضه را داشته باشد اما شهوات را ترک نکند فایده‌ای ندارد.

«وَ مَنْ ذَکَرَ اللهَ وَ لَمْ یَشتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏» از کسانی که خودش را مسخره می‌کند اینست که کسی که ذکر خدا را دارد اما اشتیاق به لقاء خدا ندارد، فقط همینطور یک ذکر زبانی دارد الله اکبر، صفات خدا، اسماء خدا، این اذکاری که وارد شده را می‌گوید اما در ذهنش نمی‌آید که من چه زمانی می‌خواهم با خدا ملاقات کنم، من آمادگی ملاقات خدا را دارم یا خیر؟ اگر همین الآن به من بگویند بسم الله باید رفت و باید بمیری چقدر آمادگی دارم، این هم از کسانی است که خودش را مسخره می‌کند.

 

«وَ مَنْ ذَکَرَ الموت وَ لَمْ یستعد له فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه» کسی که به یاد مُردن می‌افتد ولی آمادگی برای مُردن و پاسخ به سؤال نکیر و منکر را در عالم قبر ندارد، این هم فقد استهزأ بنفسه.

این هفت مورد خیلی موارد عجیبی است و غالباً مورد ابتلای ما هم هست، مراقب باشید که یک وقتی از مستهزئین به انفسنا نباشید، خودمان را مسخره نکنیم و توجه نداشته باشیم، خداوند همه‌ی ما را از این هفت گروه انشاء الله خارج بفرماید.

شهید یدالله عباس‌زاده


بسم رب الشهدا والصدیقین


شهید یدالله عباس‌زاده عضو گردان عمار(ره) -  لشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه وآله)


لاله مصداقیست از زیبایی ات                                                ماه تعبیریست از تنهایی ات






 


   در روز 28 فروردین ماه 1346 خورشیدی، در محله "چشمه علی" شهرری در خانواده‌ای مذهبی و کارگری کودکی به دنیا آمد که سال ها بعد جزو یاران نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حضرت امام خمینی (ره) شد.


   « یدالله » از اوان کودکی و نوجوانی پر جوش و خروش بود و لحظه‌ای آرام و قرار نداشت و پیوسته به دنبال این بود که کاری را دست و پا کرده و مشغول باشد، به همین جهت در دوران تحصیل به محض اینکه تابستان شروع می شد، کاری پیدا کرده و از این طریق به خانواده اش نیز کمک می کرد.


   او در این دوران علاقه عجیبی به ورزش داشت و در شنا و کشتی، تمام همسالان خود را پشت سر می نهاد. یدالله دوران ابتدایی را در دبستان داریوش(معراج) آغاز نمود که این دوران همزمان با اوج گیری قیام مردم سلحشور ایران علیه رژیم ستمشاهی. او در این زمان، در تظاهرات محلی شرکت فعال داشت.


   پس از گذراندن همراه با موفقیت دوران ابتدایی، دوران راهنمایی را نیز در مدرسه محمدیان(شهید صادقی) سپری نمود.


   با شروع جنگ تحمیلی و دستور حضرت امام امت (رحمت الله علیه) مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی، با اصرار زیاد به خانواده، وارد بسیج شد و در « پایگاه شهید دکتر چمران » عضو گردید. در ابتدای عضویت در بسیج، همزمان با             « واحد نیروهای افتخاری کمیته انقلاب اسلامی » نیز همکاری می کرد.


   حضور در بسیج و مأنوس بودن با رزمندگان، حال و هوای جبهه را در سرش انداخت و بر آن شد در جبهه حضور یابد. امُا مسئولین اعزام به دلیل صغر سن به او اجازه حضور در جبهه را ندادند و حدود یکسال را با آه و حسرت گذراند،


 تا اینکه با دست بردن در فتوکپی شناسنامه و دستکاری تاریخ تولد موفق شد رضایت مسئولین کمیته انقلاب اسلامی را جلب نموده و در سن «14سالگی» برای اولین بار در جبهه حضور یابد. از عکس هایی که از آن دوران به جا مانده، تعادل روحی و عدم احساسی بودن او کاملاً آشکار است و این نشان می‌دهد به بُعد نظامی جنگ علاقه‌مند نبوده، بلکه«معنویت سرشار» دفاع مقدس نیز برای او جاذبه ای وصف ناشدنی داشت.


   خانواده و نزدیکان یدالله، شهادت می دهند حضور او در جبهه ها، هرگز از روی احساسات و هیجانات نبوده است، بلکه به خاطر نیاز به نیرو در خط مقدم و به جهت روحیه مسئولیت پذیری و انجام وظیفه بوده است.


   وی در دوران حضور در پشت جبهه هم بی کار نمی نشست و در ضمینه کارهای فرهنگی بسیج و کمیته انقلاب اسلامی، فعالیت های پر شماری داشت.


   او در سال 1363 به طور داوطلبانه به عنوان پاسدار وظیفه(پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان حضرت حمزه سیدالشهداء علیه السلام ) به جنوب اعزام شد.


در دوران خدمت سربازی، فرماندهان و مسئولین چنان به یدالله علاقه‌مند شدند که خود در خصوص استخدام ایشان اقدام نمودند و بدین ترتیب آرزوی دیرینه‌اش که همانا پیوستن به خیل سپاهیان اسلام بود، برآورده شد. یدالله به لباس «سبز» سپاه علاقه وافری داشت و به پاسداری عشق می‌ورزید.


   در یکی از روزهای حضور در جبهه جنوب، به دلیل بمباران وحشیانه دشمن بعثی، یدالله از ناحیه پا به شدت مجروح شد و به بیمارستانی در اصفهان منتقل گردید. ولی قبل از اینکه بهبودی کامل را بدست آورد، مجدداً به جبهه رفت تا در کنار دیگر نیروهای سپاه اسلام به دفاع از دین و میهن بپردازد.


   در سال 1365 به دنبال بروز شایستگی های فروان، از طرف وزارت { وقت} سپاه به عنوان یکی از مسئولان «حفاظت» نمایشگاه بین المللی تهران منصوب شد ولی به دلیل روزمره‌گی این کار که با روحیه پرنشاط او همخوانی نداشت، پس از گذشت 7-6 ماه از این مسئولیت استعفا کرد و به عضویت گردان عمار(رحمت الله علیه) لشکر 27 حضرت محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله) در آمده، به جبهه های جنوب بازگشت.


   یدالله دعاها و مناجات ها را بسیار سوزناک می خواند و علاقه بسیاری به اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) داشت، به همین جهت کم کم به مدیحه‌سرایی علاقه‌مند شد و به جرگه مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) پیوست.


   او قرائت « زیارت عاشورا » را هرگز ترک نمی کرد و همیشه با طمأنینه و سوز و گداز آن را می خواند. یدالله، به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) نیز علاقه فراوانی داشت.


 


سرانجام، شیر روز و پارسای شب، یدالله عباس زاده در ایام فاطمیه، در حالی که در زیر لباس فرم سپاه، لباس مشکی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به تن داشت، در عملیات


 « بیت المقدس 2 » در منطقه "ماووت" به تاریخ اول بهمن ماه 1366 شراب طهور شهادت را جرعه جرعه سر کشید و به میهمانی خداوند متعال رفت و با همان لباس سبز سپاه و پیراهن مشکی نیز دفن شد.



رؤیای برادر شهید



 


   جناب آقای عبدالله عباس زاده، برادر شهید می گوید:


 هنوز یدالله پاسدار نشده بود که خوابی دیدم که تصور می‌نمودم در مورد خود بنده است. دیدم که در بهشت زهرا (سلام الله علیها) قبر کسانی را که در آینده به شهادت می رسند را آماده می کنیم. رسیدم به قبری که با خط سرخ نوشته شده بود: « پاسدار شهید ... عباس زاده » یعنی نام خانوادگی ما مشخص بود ولی نام کوچک معلوم نبود. فکر کردم سنگ قبر بنده است، چون در خانواده ما، من پاسدار بودم. من آن قبر را تمیز کردم و دستی به اطراف آن کشیدم. پس از آن رؤیا در عملیات خیبر شرکت کردم و در این عملیات امیدوار بودم به شهادت برسم، ولی نصیب نشد.


چند سالی گذشت و یدالله در سپاه استخدام شد و پس از مدت کوتاهی در عملیات«بیت المقدس2 »  شرکت کرد و بالاخره به آرزویش «شهادت» رسید و خودم او را در بهشت زهرا (سلام الله علیها) در قبر نهاده، تلقین خوانده و سنگ ها را چیدم و ...


پس از برگزاری مراسم سوم یدالله، در خانه به عکس او که نگاه می کردم، در فکر فرو رفتم و پی بردم خوابی که چند سال پیش دیده بودم، در خصوص « یدالله » بوده، نه من.   


وصیت نامه شهید یدالله عباس زاده

   قرآن کریم: سوره مائده – آیه 53 الی 54 حضرت حقمی‌فرماید:

‹ ای گروهی که ایمان آورده اید هر که از شما از دین خود مرتد شود بزودی خدا قومی را که (بسیار) دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سر افکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند ( مانند علی علیه السلام و شیعیانش )به نصرت اسلام بر می انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند این است فضل خدا به هر که خواهد عطاء کند و خدا را رحمت وسیع نامنتهاست و باحوال هر که اسستحقاق آنرا دارد داناست.›


 


   با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام امت و با سلام خدمت تمام عزیزانی که به اسلام و مسلمین و امت حزب الله ایران خونین خدمت می نمایند.



   خدمت مادر دلسوز و پدر بزرگوار، خواهران مهربان، برادران عزیز، دامادان گرامی، خاله دلسوز و دوستان خوب و عزیزم بخصوص برادران مخلص بسیجی و تمام فامیل های عزیزم «سلام علیکم» پس از عرض سلام خدمت یکایک شما بزرگواران بخصوص مادر دلسوز و گرامی که جداً خیلی دوستش داشتم و دارم ولی خوب دیگر وقت جدایی از همدیگر است ولی از شما مادر خوب که خیلی زحمت برای این حقیر کشیده ای حتی از فرزندان دیگرت هم بیشتر که امیدوارم که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) شفیع شما در آخرت باشد و ما را حلال کرده و برای ما دعا کنید و همینطور پدر بزرگوار و عزیزم که این حقیر خیلی ایشان را ناراحت کرده‌ام و امیدوارم به خاطر خداوند این حقیر را حلال کرده و امیدوارم با اعمال خیری که انجام داده و می دهید در آخرت حضرت علی(علیه السلام) شفیعتان باشد.       



   خدمت خواهران عزیز و خوبم که خیلی به آنها علاقه دارم هر چند که قابل نیستم ولی عرض کوچکی خدمتشان دارم که امیدوارم به وصیتی که این حقیر می نماید جامه عمل بپوشانند. امیدوارم مانند حضرت زینب (سلام الله علیها) صبور باشند و خودشان را از تمامی نامحرم ها چه در تشییع جنازه و یا در تمامی مواقع دیگر پوشانده وحجابشان را کامل‌تر نمایند و امیدوارم با کارهای خوبی که در رابطه با اسلام انجام خواهند داد و تبلیغاتی که از اسلام خواهند کرد با تمامی مسائل بخصوص حجاب امیدوارم که حضرت زینب (سلام الله علیها) در آخرت شفیع آن‌ها باشد.


خدمت برادران عزیزم فتح اله، حمداله، عبداله، زیداله و بخصوص عبداله که تمامی شما انشاءاله پرچمداران اسلام خواهید بود. امیدوارم که سربازان خوبی برای حضرت ولی عصر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش امام امت خمینی کبیر بوده و باشید و انشاءاله تا آنجایی که می توانید برای آمرزش این حقیر دعا کنید و از برادر گرامیم حاج عبداله عباس زاده که خیلی خیلی دوستش دارم و این را از قلبم می‌گویم تقاضایی دارم. این حقیر حدود 2ماه روزه و حدود 3 الی 4 ماه نماز قضا دارم البته نمازها را خوانده ام ولی برای احتیاط عرض می نمایم و از شما برادر بزرگوارم تقاضا دارم به کمک برادران مجتبی گودرزی، یوسف صادقی، حسین فدایی و هر یک از دوستان که خواستند تقبل نمایند به این وصیت حقیر جامه عمل بپوشانید. در ضمن 1000 تومان هم از طرف این حقیر به صندوق امداد امام کمک به فقرا بدهید. خدمت دامادان گرامی عرض می نمایم که این حقیر قابل نیستم که نصیحتی کنم ولی از این جهت که به یاد ما باشند برای شما این را بگویم حتماً به نماز اهمیت بدهید بخصوص نماز جمعه و نماز جماعت به همراه خانواده هایتان.


   و خود و خانواده هایتان را اهل هیئت های عزاداری نمایید بخصوص هیئت پیروان شهدای کربلا و زیارت و همیشه در کارهایتان به خداوند توکل کنید و از ائمه معصومین (علیهما السلام) کمک بجویید. از خدمت خاله گرامی ام التماس دعا دارم و این را از شما می خواهم در تمامی مجلس ها این مطلب را از طرف این حقیر بگویید که حرف کسی را نزنند و غیبت کسی را نکنند. و خدمت دوستان و بسیجیان محل عرض کنم با اعمال خوبتان راه شهدا را ادامه داده و از جبهه و جنگ هم غافل نباشید. که امر امام عزیز است که مسئله مهم ما در حال حاضر جنگ است.


و این را به تمامی فامیل هایمان عرض می کنم که این حقیر را حلال نمایید و قدری هم به فکر آخرت باشید.


   ضمناً:


          تمامی شهدای ما هم دوست داشتند در دنیا باشند و مال و منال جمع آوری کنند ولی از همه چیز گذشتند و عاشق شهادت شدند پس بیایید تمام رذائل اخلاقی را از خود دور کنیم و مقداری هم در پرورش روح های خود فعالیت کرده و از غیبت و دروغ و این مسائل دور باشیم تااگر دعایی کردیم به اجابت برسد انشاءاله .

                                                                       

« به امید پیروزی حق بر باطل »

یداله عباس زاده –66/10/25

روز جمعه ساعت 4 بعد از ظهر