موسیقی و مضرات آن در بعضی از احادیث وروایات:

  عواقب موسیقی در بعضی از احادیث وروایات:

 

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


       ( کان ابلیس اول من تغنی): ابلیس اولین کسی بود که مرتکب غنا شد.(وسائل الشیعه ج12 ص231)


امام جعغر صادق علیه السلام فرمود:


( من انعم الله علیه بنعمة فجاء عند تلک النعمة بمزمارفقد کفرها ومن اصیب بمصیبة فجاء عند تلک المصیبة بنائحة فقد کفرها)


کسی را که خداوند سبحان نعمتی به او عطا کند واو در اثر نعمت به وسائل آواز خوانی و موسیقی رو کند با این عملش ناسپاسی حق تعالی را مرتکب شده وهمچنین کسی که مصیبتی (برای امتحان و....) به او برسد وآه وناله کند او هم کفران نعمت نموده است.(کافی ج6 ص432) 



1-بی تفاوت شدن نسبت به ناموس


امام صادق علیه السلام فرمود:(ان الشیطان یقال له : القفندر اذا ضرب فی منزل رجل اربعین یوما بالبربط ودخل علیه الرجال وضع ذلک الشیطان کل عضو علی مثله من صاحب البیت ثم نفخ فلا یغار بعدها حتی توتی نسائه فلا یغار).


به شیطان قفندر( بدقیافه) گفته می شود زمانی که در خانه کسی چهل روز با وسائل موسیقی ( مثل تار بنوازند) و مردان وزنان در آن مجلس باطل گرد آیند شیطان تمام اعضای بدن صاحب خانه را لمس می کند.(بطوری که چشم ، گوش ، زبان، وسایر اعضایش در مسیر وفرمان شیطان وگناه قرار می گیرند) بعد از آن غیرت را از دست می دهد .انچنان که نسبت به رابطه نامشروع دیگران با همسرش بی تفاوت می شود .


2- مرگ ناگهانی وقبول نشدن دعا



امام صادق فرمود : بیت الغناء لا تومن فیه الفجیعة ولا تجاب فیه الدعوة ولا یدخله الملک.


خانه ای که در آن غنا باشد از مرگ ومصیبت دردناک ایمن نیست ودعا در آن به اجابت نمی رسد وفرشتگان وارد آن نمی شوند.


از امام صادق علیه السلام در مورد غنا سوال شد ، امام علیه السلام فرمود :


لا تدخل بیوتا، الله معرض عن اهلها.


به منازلی که اهل آن بخاطر انجام معصیت (وگوش دادن به موسیقی ) از رحمت خداوند دور شده اند وارد نشوید.


3- سبب نفاق


امام صادق علیه السلام فرمود:


ضرب العیدان ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الخضرة.


نواختن موسیقی (تار و...) نفاق را در دل می رویاند همانطوری که آب سبزه را می رویاند.


رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


انما نهیت عن صوتین احمقین فاجرین : صوت عند نغمة لهو ومزامیرالشیطان وصوت عند مصیبة خمش وجوة، وشق جیوب ، ورنة شیطان.


من شما را از دو صدای بیهوده و فریبنده منع می کنم: یکی صدای نغمه های لهو وآواز شیطان که گمراه کننده است ودیگری شیون در وقت رسیدن مصیبت که خراشیدن صورت ، پاره کردن یقه و آواز وگریه شیطانی در آن باشد.


4-رفتن برکت


حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


لا تدخل الملائکة بیتا فیه خمراو تنبوراو نرد، ولا تستجاب دعائهم، وترفع عنهم البرکة.


فرشته گان به خانه ای که شراب وسائل موسیقی وقمار( مثل دائره، تنبور، نرد) در آن باشد وارد نمی شود. ودعای اهل خانه مستجاب نمی گردد. خیر .برکت هم از آنجا می رود.


 


5- عامل زنا


رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


الغناء رقیة الزنا.


غنا وموسیقی کاری است که انسان را به زنا می کشاند.


6- در حدیث دیگری آمده:


... ایاکم والغناء فانه ینقص الحیاء ویزید فی الشهوة ویهدم المروءة وانه لینوب عن الخمرویفعل ما یفعل السکر. فان کنتم لابد فاعلین فجنبوه النساء.فان الغناء داعیة الزنا.


از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیا را از بین می برد وسبب زیاد شدن غریزه جنسی می شود. مردانگی را نابود می سازد و هر کاری که شراب می کند موسیقی هم انجام می دهد واگر مبتلا به موسیقی شدید از زنان بپرهیزید برای آنکه موسیقی و غنا انسان را به زنا می کشاند.


7-عواقب اخروی غنا وموسیقی


رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


یحشر صاحب الطنبور یوم القیامة وهو اسود الوجه وبیده طنبور من نار وفوق رأسه سبعون الف ملک بید کل ملک مقمعة یضربون رأسه و وجهه و یحشر صاحب الغناء من قبره اعمی واخرس وابکم ویحشر الزانی مثل ذلک وصاحب المزمار مثل ذلک وصاحب الدف مثل ذلک.


کسی که اهل تنبور است روز قیامت محشور می شود در حالی که سیاهترین صورت را دارد وبدستش تنبوری از آتش جهنم است وبالای سرش هفتاد هزار فرشته عذاب همراه با گرزی که در دست دارند بر سر وصورتش می کوبند. وکسی که اهل (غنا وموسیقی ) است از قبرش بیرون می آید در حالی که نابینا وگنگ وکر خواهد بود. همچنین زنا کار وآنکه فلوت ودائره می زند همانند ایشان محشور میشود.( مسترک الوسائل ج2 ص459ج13ص 219-تفسیر قرطبی ج14ص54)


رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


(من استمع الی اللهو یذاب فی اذنه الانک).


کسی که به لهو (آواز موسیقی طرب انگیز)گوش دهد درروز قیامت در گوشش سرب آب کرده ریخته می شود.



8- خریدوفروش وکسب باوسایل لهو


رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:


لایحل تعلیم المغنیات ولابیعهن واثمانهن حرام وقد نزل تصدیق ذلک فی کتاب الله(ومن الناس من یشتری لهو الحدیث...)


آموزش دادن خوانندگان وخرید وفروش کنیزکان آوازه خوان حرام است ودرآمدی که ازاین راه بدست می آید نیزحرام می باشد .گواه این مطلب آیه ای است که خداوند در کتابش فرموده است :بعضی از مردم سخنان بیهوده راخریداری می کنند...(مجمع البیان ج8ص313)


امام صادق علیه السلام فرمود: والمغنیه ملعونه ومن اداها ملعون وآکل کسبها ملعون.

کنیز و زن خوا ننده وکسی که اجرتی به او می دهد و کسی که پول را مصرف می کند همه مورد لعنت قرار گرفته اند.


9- ثواب پرهیز از غنا.

امام رضا علیه السلام فرمود:


من نزه نفسه عن الغناء فان فی الجنة شجرة یامر الله عزوجل الریاح ان تحرکها لها صوتا لم یسمع بمثله ومن لم یتنزه عنه لم یسمعه.


کسی که از غنا وموسیقی دوری کند در عوض، درختی در بهشت هست که خداوند دستور می دهد باد آنرا به حرکت درمی آورد، نغمه خوشی از آن درخت بهشتی بلند می شود که مانند آن را تا به حال نشنیده است. وکسی که از غنا و موسیقی اجتناب نکند، آن صوت زیبا را نمی شنود.( کافی ج6ص434)


ازعلامه محمد تقی جعفری(ره) درباره موسیقی سوال شد که آیا موسیقی روح انسان را تصفیه می کند؟

جواب:اگر موسیقی آنچنان که عاشقان دلباخته اش می گویند حقیقتا روح انسان را تصفیه می کند، چرا با شیوع موسیقی در شرق وغرب بیماریهای روانی وفساد اخلاقی به حدی است که گفتگو درباره آن باعث شرمساری است.( مبانی فقهی و روانی موسیقی ص22)




این احادیث وروایاتی که ذکر شد، قسمتی از روایات فراوانی است که در مورد آثار بد ومنفی موسیقی ذکرشده.


 

مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار (سنی)

مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار (سنی)

در عصر شیخ مفید‌(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده می‌شد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید‌(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.

پس از لحظه‌ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: «آیا اجازه می‌دهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما ‌کنم؟»

قاضی: بپرس

شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، درباره علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس علی‌ مولای اوست»

آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟


قاضی: این روایت،صحیح است.

شیخ مفید: منظور از کلمه «مولی» در این روایت چیست؟

قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است.

شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرموده پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ،‌ علی‌ـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی‌ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟

قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی‌کند!!

شیخ مفید: شما درباره این حدیث چه می‌گویید که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، در شأن علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: «ای علی! جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است»

قاضی: این حدیث،‌صحیح است.

شیخ مفید: بنابراین آنان‌که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و…و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند.

قاضی: ای برادر! آن‌ها (طلحه و زبیر و …) توبه کردند.

شیخ مفید: جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این‌که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده‌اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی‌کند.

قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟»

شیخ مفید: من خادم شما محمّد‌‌‌بن محمّد‌بن نعمان هستم.

قاضی همان‌دم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی»

علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن‌ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.

هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید» در این مجلس، برای او بر سر زبان‌های مردم افتاد.[۱]

[۱]. مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۲۰۰ و ۲۰۱ (مجلس پنجم).

حدیث رفع القلم

آیا حدیث رفع القلم و این که در روز نهم ربیع الاول قلم از شیعیان برداشته شده، صحیح است؟

پرسش

آیا حدیث رفع القلم و این که در روز نهم ربیع الاول قلم از شیعیان برداشته شده است و گناهی برای ایشان نوشته نمی شود، صحیح است؟


پاسخ اجمالی

این حدیث در منابع اولیه و اصلی حدیثی نیامده است، و منظور از رفع قلم؛ پاک شدن گناهان شیعیان به جهت رنج ها و مشقاتی است که در این دنیا می بینند، و معنای آن آزاد بودن در انجام گناهان نیست.

پاسخ تفصیلی

مجلسی روایتی را از کتاب "زوائد  الفوائد" سید بن طاوس و کتاب "المحتضر" شیخ حسن بن سلیمان، در فضیلت روز نهم ربیع الاول و اعمال آن نقل می کند.

ابتدای روایت گویای این است که قتل و کشته شدن خلیفۀ دوم در این روز (نهم ربیع) بوده است. برای این روز اعمال مستحبی زیادی بیان و در بزرگی و شأن این روز بسیار سخن فرسایی شده است.

قبل از آن که دربارۀ متن این حدیث توضیحی داده شود، برخی مطالب دربارۀ منبع این حدیث و راویان آن را بیان می کنیم.

کتاب زوائد الفوائد که به تصریح علامه مجلسی از آثار سید بن طاوس است،[1] توسط آقا بزرگ تهرانی به فرزند سید بن طاوس، یعنی رضی الدین علی، نسبت داده شده است.[2]

علامه محسن امین نیز این کتاب را صریحاً به فرزند سید بن طاوس نسبت می دهد و می گوید: سید رضی الدین در صفحاتی از کتاب تأکید کرده که اسم و کنیه اش، مانند اسم و کنیۀ پدرش؛ مرحوم سید بن طاوس است.[3] بنابراین، صحیح این است که کتاب از آن فرزند سید بن طاوس باشد.

روایت روز نهم ربیع در کتاب " المحتضر" حسن بن سلیمان نیز آمده است، و روایتی را که مجلسی در قسمت سرگذشت خلیفۀ دوم نقل می کند، به تصریح خودش از کتاب "المحتضر" است.[4] البته علامه مجلسی این روایت را در قسمت دیگری از کتاب بحار الانوار که مباحث دعا را آورده است، از کتاب سید بن طاوس نقل می کند.[5]

بررسی حدیث

الف. این حدیث در منابع اولیه نیامده، و با توجه به محتوای آن که در صدد ایجاد و تبیین یکی از اعیاد بزرگ شیعیان بوده، بسیار بعید است که در هیچ کدام از کتاب های روایی نیامده باشد و بزرگانی مانند شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی از آن غافل باشند.

ب. بنابر نقل علامه مجلسی؛ سید بن طاوس از شخصی به نام " ابْنُ أَبِی الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِیُّ الْوَاسِطِیُّ"  وَ " یَحْیَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حُوَیْجٍ الْبَغْدَادِیُّ"  این جریان را نقل می کند در حالی که همین جریان را شیخ حسن بن سلیمان از مُحَمَّدِ بْنِ الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِیِّ الْوَاسِطِیِّ ( ونه ابن ابی العلاء) وَ یَحْیَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیحٍ‏ ( ونه حویج) الْبَغْدَادِیِّ، نقل می کند که بنابراین در مشخصات هر دو راوی این حدیث در این دو کتاب اختلاف وجود دارد.

ج. عبارت "یوم رفع القلم"، اگر به معنای روزی است که گناهان در آن روز نوشته نمی شود و مردم در انجام هر گناهی آزادند؟! چنین مطلبی با اصول اعتقادات و مسلمات قرآنی و روایی در تعارض است.

پس هر کس به قدر ذره‏اى کار نیک کرده باشد (پاداش) آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذره‏اى کار زشتى مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید.[6]

علاوه بر این که چنین تفسیری از "یوم رفع القلم" با دیگر قسمت های این روایت طولانی ناساز گار است. در این روایت، روز نهم ربیع الاول را روز زهد، روز توبه، روز انابه و بازگشت به سوی خداوند، و روز تزکیۀ نفس خوانده است.[7] چنین صفاتی چگونه با روزی به این عنوان که هر گناهی در آن آزاد است، قابل جمع است؟!

د. در کتاب عیون اخبار الرضا (ع)  و در کتاب فضائل الشیعه شیخ صدوق، دو روایت به این مضمون آمده است که از شیعیان اهل بیت (ع) قلم برداشته شده است. این دو روایت به طور مطلق آمده و محدود به نهم ربیع الاول هم نشده است.

در عیون اخبار الرضا (ع) می فرماید: از پیروان ما قلم برداشته شده است، راوى گفت: پرسیدم چگونه چنین چیزی ممکن است اى آقای من؟

فرمود: چون مأمور شده‏اند در دولت باطل به تقیّه رفتار کنند و در این کار از ایشان پیمان گرفته شده است، مردم همه در امانند و آنان در کمال خوف و بیم بسر می برند و به خاطر ما ایشان را تکفیر مى‏کنند، ولى ما به خاطر آنان تکفیر نمی شویم، و آنان در راه ما کشته مى‏شوند، لکن ما براى ایشان کشته نمى‏شویم، هیچ کدام از شیعیان ما نیست که مرتکب گناهى شود مگر آنکه اندوه و غمّ او را فرو می گیرد. چنان که گناهان او را برطرف می کند هر چند گناهانش به تعداد دانه های باران باشد، یا به تعداد ریگ و شن بیابان ها، و خارها و درخت ها، و چنانچه در امور شخصی اش مبتلا به اندوه نشود   دربارۀ خانواده‏اش یا اموالش غمى به او خواهد رسید، و اگر در امر دنیایش غمى به او نرسد و مبتلا به مصیبتى نگردد، خواب ناراحت‏کننده‏اى بیند که آن موجب ریختن گناهان او گردد.[8]

در کتاب فضائل الشیعه نیز آمده است: ابو حمزه می گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که مى‏فرمود: قلم از شیعه برداشته شده، براى اینکه خداوند آنان را با عصمت و ولایتش [از گناه و معصیت‏] نگه مى‏دارد.[9]

با دقت در این دو روایت به معنای متفاوتی از "رفع قلم" می توان رسید؛ رفع قلم با توجه به این دو روایت به خصوص روایت عیون اخبار الرضا(ع) که امام (ع) به خوبی، آن را توضیح داده است؛ چنین می تواند باشد: رفع قلم به معنای برداشته شدن عقاب از شیعیان و آن هم به خاطر سختی ها و مشقاتی است که در راه دین خدا می کشند. این معنا بسیار متفاوت است با این که بگوییم شیعیان در پاره ای از زمان آزادند که هر عملی را انجام دهند و هیچ گناهی هم برایشان نوشته نمی شود. بلکه این روایت می فرماید: احیانا شیعیان گناهانی انجام می دهند که باید به خاطر آن عقاب شوند ولی خداوند به خاطر رنج و سختی هایی که آنان در راه دین و مذهب اهل بیت (ع) متحمل می شوند، گناهان آنان را به تدریج بخشیده تا در قیامت بدون گناه محشور شوند. چنین معنایی با اصول اعتقادی هماهنگ است. قرآن کریم می فرماید: و اگر اهل کتاب ایمان آورده و پرهیزگارى کرده بودند، قطعاً گناهانشان را مى‏زدودیم و آنان را به بوستان هاى پر نعمت درمى‏آوردیم.[10] از این سنت الهی به عنوان " تکفیر" یاد می شود.[11]

در روایت کتاب فضائل الشیعه نیز، "رفع قلم" به این معنا آمده است که خدواند چون شیعیان(واقعی و مخلص) را با عصمت و و لایتش حفظ می کند، آنان گناهی انجام نمی دهند تا برایشان نوشته شود؛ یعنی به اصطلاح فنی تر، سالبه به انتفاع موضوع است؛ یعنی قلم از آنان برداشته شده است؛ چون چیزی برای نوشته شدن وجود ندارد، نه آن که گناهانی انجام می دهند ولی نوشته نمی شود.

در نتیجه در صورتی که حدیث نهم ربیع الاول را قبول کنیم و از اشکالات سندی یا محتوایی آن چشم پوشی کنیم، می توان عبارت "یوم رفع القلم" را در آن به این گونه ترجمه و تبیین کرد که روز نهم ربیع الاول روزی است که خداوند در آن روز، گناهان شیعیان را به خاطر همۀ سختی ها و رنج هایی که در راه تقیه و در راه مذهب اهل بیت (ع) دیده اند، با توجه به حکمت خود از بین می برد.

 

[1] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏95، ص 351، انتشارات دار احیاء التراث، بیروت، 1403ق.

[2]  تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة إلى ‏تصانیف ‏الشیعة، ج ‏12، ص 59[2] ، اسماعیلیان،قم، 1408ق.

[3] امین، سید محسن، أعیان ‏الشیعة، ج‏2، ص 267، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406ق.

[4] بحار الأنوار، ج ‏31، ص 120.

[5] بحار الأنوار، ج ‏95، ص: 351

[6] زلزله، 7 و 8.

[7] بحار الأنوار، ج ‏31، ص 128.

[8] صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا ع، ترجمه غفارى و مستفید، ج‏2، ص 575، نشر صدوق، تهران، 1372ش.

[9] صدوق، محمد بن علی،  فضائل الشیعة، ترجمه توحیدى، ص 43، انتشارات زراره، تهران، 1380ض.

[10] مائده، 65.

[11] برای آگاهی بشتر نک: سبحانی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، تلخیص ربانی گلپایگانی، ص 451، انتشارات موسسه امام صادق(ع)، قم، 1428ق.