تلاوت فرآن

حکایتی بسیااااااااااار #مهم "


در نجف اشرف در مدرسی ، استادی دید که شاگردش چرت می زند ، هنگامی که درس تمام شد استاد گفت :

شما بمانید!


چرا هنگام درس چرت می زدی؟ (استاد فهمیده بود که سعادتی نصیبش شده!)


به استاد گفت:

شبها یک دور قرآن می خوانم وتا اذان صبح بیدارم وبعد از کمی استراحت ، در درس شما شرکت می کنم.


استاد گفت :حالا امشب آن طور که من می گویم قرآن بخوان ، فکر کن من آنجا نشسته ام و شما در حضور من قرآن میخوانی.


شاگرد این کاررا کرد.


فردا صبح استاد در خلوت از او پرسید:چه کردی؟


گفت: بیش از یک جزءنتوانستم بخوانم.



استاد گفت:مرحبا !   امشب فکر کن در محضر رسول خدا(صلوات الله علیه) قرآن می خوانی.


شاگرد این کار را کرد.


صبح استاد پرسید چه کردی؟


گفت : بیشتر از دوصفحه باحالت گریه نتوانستم بخوانم!  بااین که شب تا سحر بیدار بودم.


استاد گفت:امشب فکر کن در محضر مبارک حضرت رسول خدا(ص) و جبرئیل امین هستی!



دوباره فردا از او پرسید:چه کردی؟

گفت:بیش از سه چهار خط نتوانستم بخوانم!



استاد گفت:  حالا امشب فکر کن در محضر خدا هستی، او در پیش توست وتو در کنار او قرآن میخوانی.


بنده خدا معلوم شد هنگام تلاوت حالش منقلب شده و جان را به جان آفرین تسلیم نموده بود.


فردا صبح استاد دید شاگردش نیامده،گفت:بروید ببینید چه شده؟


وقتی رفتند درب را بسته دیدند. درب را گشودند ،با جسد او برخورد کردند.



 جسد را برداشته و بردن که غسل دهند و دفن کنند.


غسال بعد از چند لحظه گفت: من که سواد ندارم، ببینید چه روی سینه این مرد خدا با خط سبز نوشته شده است؟



استاد و بقیه شاگردان ناگهان دیدند روی سینه این جوان پاک با خط سبز نوشته شده: 

((شهید راه عشق)).



 استاد هم فریادی کشید و او نیز جان را تسلیم عشق خدا نمود،سپس هردورا باهم تشییع نمودند و به خاک سپردند.


عاشقان کشتگان معشوق اند

برنیاید ز کشتگان آواز

خرمن معرفت/ص۸۹


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد