دنیازدگی

دنیازدگی، مانع فهم و تعقل حقیقی:
صدرالمتالهین شیرازی (ملاصدرا) مى‏فرماید: رفیقى داشتیم که هم‏ درس و هم‏ بحث خوبى بود و خوش مى‏ فهمید.

بیمارى دنیازدگى براى وى پیش آمده و پس از چندى خوى وى دگرگون شد و به قدرى در مسائل عرشى کُند شده بود که انتقالات و فهم لطایف و دقایق را از دست داد.
لذا بارها گفته شد که تعقل با تعلق جمع نمى ‏شود.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است‏

علامه حسن حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار جلد سوم صفحه 611

قاضی

شخصی به دارالحکومه رفت و گفت:
از کسی پولی طلب دارم و پس نمی دهد.
گفتند: آیا شاهد داری؟
گفت: خدا!...
گفتند: کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد!!

(عبید زاکانی)

عبرت

عبرت
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاوردبرای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتربمیرد و زیاد زجر نکشد. مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش را می تکاند وزیر پایش میریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد✨

مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم ؛
1اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند
2 اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود

دنیا

 دنیا

قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...

باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...

مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...

اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...

در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...

دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!

پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...

این است حکایت دنیا ...


دعا در هنگام گرفتاری

 در گرفتاری ها این دعا را بخوانید :

 از حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) روایت شده که می‌فرمایند:
پدرم در روز عاشورا مرا به سینه خویش چسبانید و در حالی که از زخم‌هایشان خون، فوران می‌کرد،

 فرمود: ای فرزند! دعایی را که مادرم فاطمه (علیها السلام) آن را به من آموخت فراگیر، او از رسول الله (صلی الله علیه و آله) و آن حضرت نیز از جبرییل آن را فرا گرفته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخی که بر او وارد می‌شود و پیش‌آمدهای عظیمی که رخ می‌دهد آنرا بخواند.

 سپس فرمود: بخوان:

بحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا به جای«و افعل بی کذا و کذا» حاجات خود را ذکر کنی.

دعوات، قطب‌الدین راوندی، ص۵۴