آثار فردی و اجتماعی پرداخت خمس چیست؟
به شخصی گفته شد چرا خمس نمیدهید؟ در جواب گفت: مگر میشود ما یک پنجم درآمدمان را خمس دهیم؟ زندگیمان فلج میشود! بنده خدا گمان میکرد باید یک پنجم از درآمد خالص خود را به عنوان خمس پرداخت کند!
خمس یک دستور مهم اسلامی است و در کنار فرایض مهمی چون نماز، روزه، حج، زکات و سایرفروع دین مبین اسلام به حساب میآید:
«وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ»،
بدانید هرگونه غنیمتی به دست آوردید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای خویشاوندان (او) و یتیمان و مستمندان و واماندگان در سفر (از آنها) است.
سؤالی در اینجا مطرح است و آن اینکه آیا غنائم، منحصر به غنائم جنگی است؟
آنچه از کتب لغت استفاده میشود، این است که در ریشه معنی لغوی این کلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست میآید، نیفتاده است، بلکه هر درآمدی را شامل میشود.
در کتاب «مفردات راغب» میخوانیم:
غنیمت از ریشه «غنم» به معنی گوسفند گرفته شده و سپس میگوید: سپس در هر چیزی که انسان از دشمن و یا غیر دشمن به دست میآورد به کار رفته است.
امام صادق (ع) پس از تلاوت آیه «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ ...»
فرمود: به خدا سوگند مقصود درآمدهای روزانه مردم است.
*چرا خمس نمیدهیم؟
با این حساب به دلایل عدم پرداخت خمس میپردازیم:
1- عدم علم به موضوع و حکم: عدهای هستند که واقعاً از حکم این دستور مهم اسلامی بیخبرند و این به دلیل آن است که با رساله توضیحالمسائل بیگانهاند و یا مقلد هیچ مرجعی نیستند و شاید ندانند که مرجع تقلید کیست.
2- کجفهمی مسأله: عده دیگری اهل مطالعه و مقلد یکی از مراجع بزرگوار تقلید هستند، اما در حین مطالعه دقت نظر ندارند و با کجفهمی از این موضوع مهم غفلت کردهاند، به شخصی گفته شد چرا خمس نمیدهید؟ در جواب گفت: مگر میشود ما یک پنجم درآمدمان را خمس دهیم؟ زندگیمان فلج میشود! بنده خدا گمان میکرد باید یک پنجم از درآمد خالص خود را به عنوان خمس پرداخت کند! در صورتی که خمس پس از کسر مخارج از درآمد محاسبه میشود.
3- خرج و دخلمان یکی نیست: گروه دیگر کسانی هستند که میگویند پولی برای ما نمیماند که بخواهیم خمس دهیم؛ نکته مهم نیت بر ادای خمس است، به دیگر سخن کسی درآمد کم هم که دارد بایست نیت کند تا در سر سال خمسی، سهم امام زمان(عج) بپردازد، اگر خمس به او تعلق نگرفت، فرشته وحی نازل نمیشود تا خمس را اخذ کند.
4- مالیات میدهیم: این گروه مدعی هستند که اهل حساب و کتاب هستند و مالیات به دولت میدهند؛ پرداخت مالیات در قبال خدماتی است که دولت به مردم ارائه میکند؛ مانند راهسازی، بیمارستان، امنیت و ... اما خمس برای کمک به سادات فقیر، ترویج فرهنگ دینی و تعظیم شعائر اسلامی به مراجع تقلید پرداخت میشود؛ از آنجا که حوزههای علمیه هیچ وابستگی به دولت ندارند، ریالی از مالیات به حوزهها نمیرسد.
5- مالدوستان: این گروه وابستگی شدیدی به مال دنیا دارند، گمان میکنند که با پرداخت خمس از مالشان کاسته میشود؛ غافل از اینکه خمس موجبات برکت در مال و زندگی را فراهم میکند.
اول پیشوای مسلمانان امام علی(ع) میفرماید: آن کس که حقوق واجب الهی در نعمتها را نپردازد، خداوند آن را به زوال و نابودی کشاند. شگفتانگیز است که عدهای در ایام فاطمیه با حضور در هیئات و مجالس عزاداری بیبی دو عالم حضرت زهرای مرضیه (س) بر سر و صورت خود میزنند و غصب فدک را ظلم بزرگی میدانند؛ در صورتی که خودشان هم با عدم پرداخت خمس، حق فرزندش مهدی صاحبالزمان (عج) را غصب کردهاند!
*موارد وجوب خمس
در رسالههای علمیه به هفت مورد اشاره شده است که یک مورد آن عمومی است و آن منافع کسب و کار است، هر کس که دارای درآمدی است باید برای خود تاریخ مشخصی از سال را معین کند و از آن به بعد تمام درآمد و همچنین مخارج زندگی اعم از خوراک، پوشاک، بهداشت و خلاصه تمام هزینههای جاری زندگی را لحاظ کند و در سر سال مخارج را از میزان کل درآمد کسر کند، یک پنجم الباقی میزان خمس وی خواهد بود؛ مثلاً 10 میلیون درآمد داشته و 9 میلیون را خرج کرده، الباقی را که یک میلیون است تقسیم بر 5 میکند و 200 هزار به عنوان خمس را به مرجع تقلید خود یا نماینده ایشان میپردازد.
*آثار فردی و اجتماعی پرداخت خمس و زکات
ظاهر قضیه در پرداخت خمس و زکات این است که فرد مقداری از اموال را که متعلق به خود میداند با دست خود به مرجع تقلید بپردازد؛ طبیعی است به لحاظ شمارش از مال کاسته شود، یعنی اگر 100 هزار مانده اوست، 20 هزار را میدهد و این یعنی کاستی، اما این اصل ماجرا نیست، وقتی میگوییم پرداخت خمس و زکات موجب برکت در مال است؛ عدهای میگویند چگونه ممکن است با کم شدن مال، برکتی به وجود آید؟
*برکت چگونه حاصل میشود؟
گوسفند هر سال یک بار زاد و ولد میکند و در هر بار یک یا دو بره متولد میشود؛ برای تأمین گوشت مصرفی مورد نیاز مردم در کشتارگاهها، روزانه تعداد زیادی گاو و گوسفند ذبح میشود، مضاف بر این در ایام محرم و عید قربان مردم برای ادای نذر، گوسفندان بسیاری را قربانی میکنند؛ در مقابل سگ هر چند ماه یکبار زاد و ولد میکند و در هر بار 8-7 توله از او به وجود میآید، با این حساب باید تعداد سگها از گوسفندان بیشتر باشد! اما چگونه است که گلهای چند گوسفند دارد، در حالی که سگ یکی بیش نیست؟! آری این است مفهوم برکت در مال.
اما آثار اجتماعی پرداخت خمس و زکات را میتوان در شکوفایی اقتصادی، پویایی و تحرک بیشتر حوزههای علمیه، تحقق عدالت اجتماعی،کاهش فاصله طبقاتی و افزایش امیتن روانی جامعه دانست، چرا که از محل جمعآوری خمس و زکات میتوان در گسترش دین و ترویج از آموزههای دینی و اخلاقی برنامههای گستردهای و با کیفیتتری را دنبال کرد و با توزیع وجوهات بین اقشار ضعیف و کم درآمد از انحرافات اخلاقی و اقتصادی آنها جلوگیری به عمل آورد.
دیدار تصادفی کارگردان مشهور سینما با رهبر انقلاب در هواپیما/ روایت آقای کارگردان
محمدرضا سرشار در سایت شخصی خود؛ خاطرهای از دیدار رضا میرکریمی- نویسنده و کارگردان سینما - با رهبر انقلاب را نقل کرده است:
حدود دو سال پیش، در سفری به مشهد، با آقای رضا میرکریمی - نویسنده و کارگردان سینما - همراه شدیم. در راه، صحبت از ساده زیستی رهبر انقلاب - حضرت آیتالله خامنهای - شد. آقای میرکریمی خاطرهای از رهبر معظم انقلاب تعریف کرد که بسیار جالب و روشنگر بود. به نظرم رسید بیان آن، برای دیگران نیز بتواند روشنگر برخی مطالب باشد.
آقای میرکریمی میگفت(نقل به مضمون): "هر وقت در جریان کار و زندگی زیاد به من فشار [روانی] وارد میآید، در هر مرحلهای که باشم، همه چیز را رها میکنم و - گاهی از همان سر کار - تلفنی به خانه میزنم و یک راست به فرودگاه میروم. همان جا بلیطی تهیه میکنم و عازم مشهد میشوم. آنجا زیارتی[و درد دلی] با امام رضا (ع) میکنم و آرام میشوم، و برمیگردم.
یک بار - در یکی از همین سفرها - توی هواپیما نشسته بودم و در خودم بودم که دیدم در قسمت جلو هواپیما انگار وضعیت متفاوتی است. به این معنی که، کسانی را میدیدم که از جاهای مختلف هواپیما، یکی یکی به قسمت جلو میرفتند. آنجا کنار یکی از صندلیها مینشستند. با شخصی که روی آن صندلی نشسته بود چیزهایی میگفتند و میشنیدند. بعد، خوشحال و راضی، برمیگشتند و سر جایشان مینشستند.
کنجکاو شدم بدانم قضیه چیست. از یکی از کسانی که از آنجا برمیگشت، موضوع را پرسیدم. گفت: کسی که آنجا نشسته، مقام معظم رهبری است.
هم بسیار تعجب کردم و هم خوشحال شدم. به قسمت جلو هواپیما رفتم و از فردی که معلوم بود محافظ است پرسیدم: میشود رفت، با آقا صحبت کرد؟
گفت: بله. قدری صبر کن تا کسی که پهلوی آقاست، صحبتش تمام شود.
از فرصت استفاده کردم و پرسیدم: چرا آقا با پرواز عمومی به مشهد میروند؟!
گفت: آقا فقط سفرهای رسمی دولتی را با پرواز اختصاصی میروند. سفرهای شخصی [که عمدتا هم سفر زیارتی به مشهد است ] را مثل همه مردم، با پروازهای عمومی میروند.
پرسیدم: یعنی میروند برایشان بلیط هم میخرید؟!
گفت: بله. مثل همه مسافرهای معمولی، برایشان بلیط میخرند. بدون اطلاع یا تشریفات خاص، میآیند سوار هواپیما میشوند و راهی می شوند. تازه توی هواپیماست که خدمه پرواز و مسافران، متوجه حضور ایشان میشوند.
صبر کردم تا صحبت نفر قبلی تمام شد. جلو رفتم. خودم را معرفی کردم و .... "
با خود گفتم: از کسی که عمری را به سادگی و با حداقل امکانات مادی زیسته و اکنون رهبری انقلابیترین نظامهای سیاسی - و البته مذهبی - جهان را بر عهده دارد، جز این همه ملاحظه و دقت در استفاده از بیتالمال و قائل شدن مرز و تفاوت بین کار شخصی و کار حکومتی نیز انتظار نمیرود. کاش دیگر مسئولان نظام، خاصه آنان که این لباس مقدس را - که در حقیقت لباس رسول اکرم (ص) است - بر تن دارند هم، لااقل نصف ایشان، در رعایت مسائل مالی و امکانات بیتالمال، خدا را در نظر میگرفتند و تقوا میورزیدند
حضور رهبر در بین مردم با لباس مبدل!
یکی از برادران تیم حفاظت مقام معظم رهبری نقل می کرد، در جریان آخرین سفر حضرت آقا به استان هرمزگان، یک تیم از بچه های مذهبی کهنه کار، فیلمبرداری سفر را به عهده داشتند.
در یکی از روزها تیم فیلم برداری از فرصت استفاده کردند و برای شنیدن حرفهای مردم بندرعباس با تجهیزات کامل فیلمبرداری به داخل شهر رفتند.
حضرت آقا که از این جریان با خبر شده بودند، پیشنهاد فرمودند که به عنوان تیم فیلمبردار و با سر و صورتی پوشیده در برنامه شرکت نمایند. یکی از برنامه های آن روز دیدار از خانه شهیدی از شهدای بندرعباس بود. البته خانه ای در کار نبود، بلکه سرپناهی بود که با نی های خشک شده ساخته شده بود و به آن کپری می گفتند. از مادر شهید که پیرزنی تکیده و آفتاب سوخته بود، سؤال شد: «مادر جان آیا خبر داری که حضرت آقا به استان شما آمده اند؟»
پیرزن گفت: «بله، خبر دارم». دیشب فرزند شهیدم به خوابم آمد و گفت: «آقا که به بندرعباس تشریف می آورند، حتماً به خانه ما خواهند آمد، اما به ایشان بگویید که اینقدر از خدا طلب شهادت نکند، چون ایشان خیلی کارها دارد که باید انجام بدهد» و ادامه داد: «من مطمئنم که امروز در جمع شما که به خانه ام آمده اید، حتماً حضرت آقا نیز حضور دارند».
خلاصه اینکه آن روز یکی از ماندگارترین روزهای مأموریتی مان شد و هیچگاه از خاطر بچه های حفاظت آقا نخواهد رفت.
منبع: ظهور۱۲
«مخالفت با هوای نفس» اولین قدم بندگی
در این بدن که تو داری دلی نهفته خدای/که گنج خانه عشق است و عرش رحمانی
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»؛ انبیا آمدهاند که مرا متوجه کنند که در درونم گنجهایی نهفته است. آنها میخواهند که من قدر خودم را بدانم. ببین داداش جان! قلب، اقیانوس است و کشتی این اقیانوس، ترک هوی و هوس است. میگوید:
ترک هویست کشتی دریای معرفت/دریاب قدر خویش که دریای گوهری
اگر بخواهی با کشتی در دریای معرفت سفر کنی، باید «دلم میخواهد» را کنار بگذاری؛ باید این کشتی را «متوّکلا علی الله» در دریا بیاندازی. اما اگر بخواهی در این دریا غواصی کنی و این گوهرها را استخراج کنی، مقدمتاً باید به احکام و فرائض اسلامی تخلق پیدا کنی، تا خدا یاریات کند.
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست/بشناس قدر خویش که گوگرد احمری
حضرت صادق(ع) به اصحاب خود فرمود: آیا شما کبریت احمر دیدهاید؟ گفتند: نه! یا بن رسولالله! کبریت احمر چیست؟ حضرت(ع) فرمود: آن کسی است که به مقام یقین تخلق پیدا کند! یعنی کسی که مقام «یقین افاضهای» را به دست آورد، کبریت احمر و درّ نایاب است.
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ أَلْهَمَهُ الْیَقِینَ»؛ آدمی در اثر تخلق عملی به احکام و آداب الهی، فقیه در دین میشود و یک دفعه یقین از عالم بالا در قلب او سرازیر میشود. این افاضهای غیبی، همان آب زندگی است که در قلب او ریخته میشود:
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
*«خدمت به خلق» آخرین قدم بندگی
از پیغمبر(ص) درباره بهترین و محبوبترین مردم نزد خدای متعال سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمودند: آن کسی محبوبترین است که از همه کس بیشتر به مردم خدمت کند. مردم، مخلوقات پروردگارند و خدا مخلوقات خود را دوست دارد. جوانها، بدانید که پروردگار، شما را خیلی دوست دارد! به مردم خدمت کنید تا محبوب خدا شوید. راه حیات، همین است.
سعدی که سالها در دربار ابوبکر سعد بن زنگی گرفتار بوده و با اینها برخورد داشته، سفرهای زیادی داشته و سرد و گرم روزگار را چشیده، با مغزهای دنیاپرست مراوده داشته و فراز و نشیب عالم را دیده، تبدیل به یک حکیم شده که سخنان پخته و پرمغزی را بیان کند. او میگوید:
فرمانبر خدا و نگهدار خلق باش/این هر دو قول گر بگرفتی سکندری
اگر هم مطیع اوامر پروردگار باشی و هم با مردم مدارا و مهربانی کنی، مثل اسکندر میمانی که شرق و غرب دنیا را گرفت!
اینها مصنوعات پروردگارند؛ خدا مصنوعات خودش را دوست دارد. تو یک گل شمعدانی گوشه خانهات درست میکنی، اگر کسی یک برگش را بکند، داد میزنی و ناراحت میشوی! چون آن را دوست داری. خدا این جوانها را خلق و تربیت کرده و اینها مصنوعات خدا هستند؛ پس اینها را دوست دارد.