اولین وآخرین قدم بندگی

«مخالفت با هوای نفس» اولین قدم بندگی


در این بدن که تو داری دلی نهفته خدای/که گنج خانه عشق است و عرش رحمانی


«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»؛ انبیا آمده‌اند که مرا متوجه کنند که در درونم گنج‌هایی نهفته است. آن‌ها می‌خواهند که من قدر خودم را بدانم. ببین داداش جان! قلب، اقیانوس است و کشتی این اقیانوس، ترک هوی و هوس است. می‌گوید:


ترک هوی‌ست کشتی دریای معرفت/دریاب قدر خویش که دریای گوهری


اگر بخواهی با کشتی در دریای معرفت سفر کنی، باید «دلم می‌خواهد» را کنار بگذاری؛ باید این کشتی را «متوّکلا علی الله» در دریا بیاندازی. اما اگر بخواهی در این دریا غواصی کنی و این گوهرها را استخراج کنی، مقدمتاً باید به احکام و فرائض اسلامی تخلق پیدا کنی، تا خدا یاری‌ات کند.


گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست/بشناس قدر خویش که گوگرد احمری


حضرت صادق(ع) به اصحاب خود فرمود: آیا شما کبریت احمر دیده‌اید؟ گفتند: نه! یا بن رسول‌الله! کبریت احمر چیست؟ حضرت(ع) فرمود: آن کسی است که به مقام یقین تخلق پیدا کند! یعنی کسی که مقام «یقین افاضه‌ای» را به دست آورد، کبریت احمر و درّ نایاب است.


«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ أَلْهَمَهُ الْیَقِینَ»؛ آدمی در اثر تخلق عملی به احکام و آداب الهی، فقیه در دین می‌شود و یک دفعه یقین از عالم بالا در قلب او سرازیر می‌شود. این افاضه‌ای غیبی، همان آب زندگی است که در قلب او ریخته می‌شود:


و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند



*«خدمت به خلق» آخرین قدم بندگی


از پیغمبر(ص) درباره بهترین و محبوب‌ترین مردم نزد خدای متعال سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمودند: آن کسی محبوب‌ترین است که از همه کس بیشتر به مردم خدمت کند. مردم، مخلوقات پروردگارند و خدا مخلوقات خود را دوست دارد. جوان‌ها، بدانید که پروردگار، شما را خیلی دوست دارد! به مردم خدمت کنید تا محبوب خدا شوید. راه حیات، همین است.


سعدی که سال‌ها در دربار ابوبکر سعد بن زنگی گرفتار بوده و با این‌ها برخورد داشته، سفرهای زیادی داشته و سرد و گرم روزگار را چشیده، با مغزهای دنیاپرست مراوده داشته و فراز و نشیب عالم را دیده، تبدیل به یک حکیم شده که سخنان پخته و پرمغزی را بیان کند. او می‌گوید:


فرمان‌بر خدا و نگه‌دار خلق باش/این هر دو قول گر بگرفتی سکندری


اگر هم مطیع اوامر پروردگار باشی و هم با مردم مدارا و مهربانی کنی، مثل اسکندر می‌مانی که شرق و غرب دنیا را گرفت!


این‌ها مصنوعات پروردگارند؛ خدا مصنوعات خودش را دوست دارد. تو یک گل شمعدانی گوشه‌ خانه‌ات درست می‌کنی، اگر کسی یک برگش را بکند، داد می‌زنی و ناراحت می‌شوی! چون آن را دوست داری. خدا این جوان‌ها را خلق و تربیت کرده و این‌ها مصنوعات خدا هستند؛ پس این‌ها را دوست دارد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد