اعتماد به خدا

اعتماد به خدا                                                                              

 

 

آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را

و دریایى غرق نمی کند "موسى" را

کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد

تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

مکر زلیخا زندانیش می کند

اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند

از این"قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد

نمی توانند

او که یگانه تکیه گاه من و توست !

پس

به "تدبیرش"اعتماد کن

به "حکمتش"دل بسپار


مهم نیست قفل ها دست کیست،

مهم این است

که کلیدها دست خداست

اعتماد به طرح های خداوند

شهسواری به دوستش گفت:

"بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم. می خواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور بدهد و هیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند."

دیگری گفت:

"موافقم، اما من برای ثابت کردن ایمان می آیم."

وقتی به قله رسیدند شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:

"سنگ های اطرافتان را بار اسبانتان کنید و آنها را پایین ببرید."

شهسوار اولی گفت:

"می بینی؟ بعد از چنین صعودی او از ما می خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم! محال است که اطاعت کنم."

دیگری به دستور، عمل کرد. وقتی به دامنه کوه رسیدند، هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگ هایی را که شهسوار مؤمن با خود آورده بود، روشن کرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند.

* * *

آری، تصمیمات خداوند مرموزند،

اما همواره به نفع ما هستند ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد