الهی :
اگر آن عذابی که به غافلین وعده داده ای ، عذاب ِ دوری از تو باشد ، حاشا که بتوان تحمل نمود .
الهی :
آگاهم که با تو بودن تحمل میخواهد ؛ من کجا و تحمل با تو بودن کجا ؟
الهی :
آنقدر ضعیفم که طاقت نوازشت را ندارم ، چه رسد به اینکه بخواهی عنایتی بکنی .
الهی :
آنگاه که نگاهم می کنی ، آگاه می شوم که هیچم .
الهی :
آنگاه که آگاهم می کنی که هیچم ، چشم از من بر مدار .
الهی :
یادت آنچنان سنگین است که اگر مقداری ادامه یابد غالب تهی خواهم کرد ؛ یا تحمل بده یا جانم بگیر ؛ آخر این چه کار است که نه تحمل نزدیکی ات را دارم ونه تحمل دوری ات را .
الهی :
تاب نزدیکی ات را ندارم ؛ دوری ات را نیز تاب نمی آورم ، با بی تاب کردنم از دوری ات ، تاب نزدیکی ات را عنایت کن .
الهی :
در سال نو وصال تو را آرزومندم .از آلودگی گناه به تو پناه آورده ام ،پناهم ده .
الهی :
این احقربه تمام معنا ، برای رهایی از این حقارت راهی جز نزدیکی به تو ندارد ، راه نزدیک شدن به خودت را نشان ده ، قلاده ام بگیر و در آن واردم کن .
الهی :
گرفتار هوس گشته واسیر قفسِ نفس شده و ندارم راه پیش و پس ، به دادم رس .
الهی :
به علم الیقین می دانم که بی تو هیچم ، علم الیقین به حق الیقین تبدیل کن که تو قادری بر کل شیء .
الهی :
کید شیطان قوی و من ضعیف ، به قدرتت توبه نصوح کرامت کن .