الهی(۳)

الهی :

اگر آن عذابی که به غافلین وعده داده ای ، عذاب ِ دوری از تو باشد ، حاشا که بتوان تحمل نمود .

الهی :

آگاهم که با تو بودن تحمل میخواهد ؛ من کجا و تحمل با تو بودن کجا ؟

الهی :

 آنقدر ضعیفم که طاقت نوازشت را ندارم ، چه رسد به اینکه بخواهی عنایتی بکنی .

الهی :

آنگاه که نگاهم می کنی ، آگاه می شوم که هیچم .

الهی :

آنگاه که آگاهم می کنی که هیچم ،  چشم از من بر مدار .

الهی :

یادت آنچنان سنگین است که اگر مقداری ادامه یابد غالب تهی خواهم کرد ؛ یا تحمل بده یا جانم بگیر ؛ آخر این چه کار است که نه تحمل نزدیکی ات را دارم ونه تحمل دوری ات را .

الهی :

تاب نزدیکی ات را ندارم ؛ دوری ات را نیز تاب نمی آورم ، با بی تاب کردنم از دوری ات ، تاب نزدیکی ات را عنایت کن .

الهی :

در سال نو وصال تو را آرزومندم .از آلودگی گناه به تو پناه آورده ام ،پناهم ده .

الهی :

این احقربه تمام معنا ، برای رهایی از این حقارت راهی جز نزدیکی به تو ندارد ، راه نزدیک شدن به خودت را نشان ده ، قلاده ام بگیر و در آن واردم کن .

الهی :

گرفتار هوس گشته واسیر قفسِ نفس شده و ندارم راه پیش و پس ، به دادم رس .

الهی :

به علم الیقین می دانم که بی تو هیچم ، علم الیقین به حق الیقین تبدیل کن که تو قادری بر کل شیء .

الهی :

کید شیطان قوی و من ضعیف ، به قدرتت توبه نصوح کرامت کن .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد