دکتر غلامعلی رجایی
چندی پیش، آقای دکتر کیومرث امیری که از دوستان همکار و اهل ادب من است و درتفسیر مثنوی، زحماتی ستودنی کشیده است و مراوده نزدیکی با آقای مهندس مصطفی میرسلیم ـ همو که در روزگاری وزیر کشور بود و نامزد ریاستجمهوری و هماکنون هم عضو مجمع تشخیص مصلحت ـ داشته و دارد، نکتهای را که از ایشان درباره امام آن مقتدای عارفان عصر شنیده و از شنیدن آن بسیار متعجب شده بود، برایم نقل کرد. مطلب را که از آقای امیری شنیدم، چنان به وجد آمدم که از او خواستم ترتیب دیداری را با مهندس بدهد تا از آقای میرسلیم پاسخ پرسشهایی را که خود در حواشی این خاطره نمیتوانست به آنها پاسخ بدهد، بپرسم. ابتدا حاشیه رفت ولی وقتی اصرار من را ـ که رویه ام این است تا آنجا که مقدور است در اقتدا به مورخ بزرگ عهد غزنوی مرحوم بیهقی این گونه موارد را از خود شاهد خاطره سؤال کنم ـ دید، قول ترتیب دیداری را داد.
در موعدی که معین شد، از آقای میرسلیم خواستم خاطرهاش را با جزییات بیشتری از امام عزیز برایم بازگو کند.
آقای میرسلیم در آغاز گفت:
من خود در محضر امام نبودهام، اما با یک واسطه آن را از کسی که خود شاهد آن بوده برای شما نقل میکنم و افزود: یک روز که آقای (سیدعلی اکبر) پرورش ـ همو که در روزگاری نماینده مردم اصفهان در مجلس بود و نامزد ریاستجمهوری و وزیر آموزش و پرورش و قائم مقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در زمان دبیرکلی مرحوم شهید بهشتی و نماینده مجلس در شورای عالی دفاع در دوران ریاستجمهوری بنی صدر ـ از محضر امام که ایشان را به حضور خواسته بود، آمد، این خاطره را برای من تعریف کرد و گفت: وقتی بنا بر فرمایش امام ـ که دفتر به من اعلام کرد به محضر ایشان مشرف شوم ـ پس از طرح مباحثی ناگهان حضرت امام در یک عبارت عجیب، خطاب به من فرمودند: فلانی من شما را خواستهام اینجا بیایید تا من را موعظه کنید.
آقای پرورش میگفت: من از شنیدن این عبارات امام یکه خورده بودم، چون از دهان کسی بیرون میآمد که خود الگوی عارفان عصر و روزگار بود و خداوند به امداد امام زمان (عج) و عرفان و تقوای او و از خودگذشتگی مردم این انقلاب را به ملت ایران هدیه فرموده بود. با شرمندگی از محضرشان از انجام این کار پوزش خواستم و عذر آوردم که من هرگز لایق این کار نبوده و نیستم، اما امام با لحنی متفاوت فرمودند: من دارم به شما عرض میکنم که من را موعظه کنید.وقتی از آقای میرسلیم پرسیدم بعد چی شد و در نهایت آقای پرورش به امام چی گفت، پاسخ داد: فلانی سالها از این خاطره میگذرد و متأسفانه، جزییات آن در خاطرم نمانده است.
پس از این که از خدمت مهندس مرخص شدم، با خود گفتم: من گمان میکردم در این دو دهه مطالعاتم درباره امام، توانستهام ایشان را بشناسم و بشناسانم. در حالی که دامنه این ناشناختگی را گذشت زمان آشکار و آشکارتر میکند و اندیشیدم بزرگی کسانی چون حضرت امام، از همین توجهاتشان به اینگونه نکات اخلاقی معلوم میشود