چشم چرانی

 چشم چرانی و آثار آن: 

چشم چرانی متاسفانه یکی از بیماری ها و عادت های ناپسندی است که برخی از افراد جامعه به دلایل مختلف بدان دچار می شوند. به منظور مبارزه با این عادت ناپسند, اولا لازم است نسبت به مفهوم, آثار و عواقب و زمینه های بروز آن آگاهی بدست آورد و سپس از راهکارهای عملی برای کنترل آن سود جست. در نوشته زیر تقریبا تمامی آنچه شما در زمینه کنترل چشم و درمان چشم چرانی بدان نیاز دارید, آمده است که امید واریم مفید باشد.

 

ادامه مطلب ...

غربت امام زمان(ع)

نویسنده: علی عسکری زاده   

یکی از جهات غربت امام(ع)، از ناحیة شیعیان و دوستان را می‌توان عدم شناخت راستین شیعیان از حقیقت باطنی و ولایت الهی ایشان دانست. متأسفانه باید اعتراف نمود شناخت شیعیان از آن حضرت، غالباً در حدّ یک شناخت تاریخی و شناسنامه‌ای و آن هم به صورت ناقصِ آن.


دلایل غیبت امام زمان(ع) دو وجه دارد: وجه اول غیبت، غیبت جسمانی و یا عنوانی حضرت، و وجه دوم غیبت، غربت امام زمان (ع) است. یک معنای غیبت این است که حضرت حق، سیزده معصوم را در اختیار عوام و خواص قرار داد، امّا معصوم چهاردهم را از چشم عموم پنهان نمود و امکان دیدار را تنها در اختیار کسانی قرار داد که توفیق رفع حجاب از دیدگان باطن خود را به دست آورند. لذا معنای نخست غیبت، حجابی است که روی چشم‌هایی کشیده می‌شود که لیاقت دیدن خوبی‌ها را ندارند:گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی
گفتم که نفس همین است، گفتا جواب همان است
اما غیبت متأسفانه وجه دیگری هم دارد و آن غربت امام عصر(ع) است. غربت در لغت به معنای دوری و بُعد مسافت و در عرف، به معنای ناخشنودی، و نارضایتی و عدم قرابت است.

ادامه مطلب ...

الهی نامه (۵)

-50

الهی :

قبولم کن ، که ز نفسملول ، وز کرده خَجولم

-51

الهی :

با کوله باری بس گران از گناه،ولی محدود ، روی به تو آورده ام که در غفران نا محدودی

-52

الهی :

این محدود را با پا یبندی به حدودت نا محدود کن 

-53

الهی :

محدودم کن ، که نا محدود شوم

-54

الهی :

شیطان عهد بسته که بندگانت را دسته دسته به زنجیر عصیان بسته و از بندگی تو خسته

نماید ؛ استعانت نما که از بندش رسته و درب به رویش بسته و با طاعت پیوسته او راخسته نمایم . 


-55

الهی :

شیطان پیوسته مرا به عصیان می خواند و خسته نمی شود ؛ چگونه است که من از طاعت توخسته می گردم ؟

-56

الهی :

لقایت را غایت آمالم گردان

-57

الهی :

خوشآنکه خوشنودی ات را طالب است و بر نَفس غالب

-58

الهی :

از ممکن الوجود خطا ممکن است و بر واجب الوجود عطا واجب

-59

الهی :

سراپا نیازم و به سوی بی نیاز دستم باز ، عطایم کن و بنواز و ببخشا باز

-60

الهی :

عمری است ز تو می زنم دم ،که لحظه ای با تو گردم همدم.  

اوصاف یاران

انقلابى بزرگ و جهانى، نیازمند رهبران و مدیرانى لایق، کارکشته، وارسته و پرتوان است که هم پیروزى اش تأمین گردد و هم اهداف و برنامه هاى فراگیر آن تحقق یابد. بستر زمان و تاریخ، دروازه ورودى انسان ها به دانشگاه مهدوى است؛ دانشگاهى که در آن ملیّت و قومیّت، مذهب، نژاد، مقطع زمانى و... مطرح نیست؛ بلکه فراملى، قومى، نژادى و انسانى است. براین اساس قیام مهدوى، به حدى گسترده و فراگیر است که در قلمرو آن، همه ملیت ها و گروه ها - از گذشته تا حال و آینده - حضور دارند و حتى ملائکه الهى نیز در آن به ایفاى نقش مى پردازند.

پس از آنجایى که در میان یاران حضرت، پیامبران و اولیاى الهى (چون عیسى، یوشع، خضر، اصحاب کهف و...) و هم از اصحاب پیامبر اسلام و امیرمؤمنان«ع» (چون سلمان و مالک، ابوذر و...) حضور دارند، مى توان گفت آنان عصاره تاریخ خواهند بود. علاوه بر آن که خود حضرت مهدى(عج) ادامه دهنده راه همه پیامبران و اوصیا و دارنده همه سنن و مواریث آنان است؛ به طور طبیعى یارانش نیز دارنده این میراث گران بها خواهند بود.

البته در مجامع روایى بر 313 یار خاص آن حضرت تاکیدات ویژه اى شده و اوصاف و خصلت هایى براى آنان شمارش شده است که نشان مى دهد واقعاً آنان انسان هاى برتر، شایسته و برگزیده هستند و توان انجام این مأموریت بزرگ الهى را دارند.

 

اوصاف یاران در قرآن

در قرآن، آیاتى وجود دارد که ویژگى هاى برشمرده آنها را، مى توان بر یاران خاص حضرت مهدى(عج) تطبیق داد و در بعضى از روایات نیز، بیان شده که این آیات در مورد مهدى(عج) و اصحابش باشد؛ از جمله مى فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»[1].

براساس این آیه خداوند در آینده جمعیتى را براى حمایت دین بر مى انگیزد و اوصاف کسانى را که باید این رسالت بزرگ را انجام دهند، چنین شرح مى دهد:

1. آنان عاشق خدا بوده و جز به خشنودى او نمى اندیشند. هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنان خدا را دوست دارند. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»

2. در برابر مؤمنان خاضع و فروتن هستند. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»

3. در برابر ستمکاران قدرتمند هستند. «أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ»

4. جهاد در راه خدا برنامه همیشگى آنهاست. «یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»

5. ثابت قدم بوده و از ملامت کنندگان باکى ندارند. «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»

در پایان مى فرماید: «به دست آوردن این امتیازات (علاوه بر کوشش شخصى)، مرهون فضل الهى است که به هر کس شایسته باشد، داده مى شود. «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ».

در روایتى از امام صادق«ع» اوصافى براى یاران حضرت مهدى بیان شده که با اوصاف مذکور در آیه هماهنگ است[2].

به طور کلى مى توان اوصاف، و ویژگى هاى یاران خاص حضرت را در روایات چنین شمارش کرد.

 

ادامه مطلب ...

دنده لج!

 به نام خدا

دنده لج!

میدونید دنده لج چجور دنده ایه؟

شاید یه جورایی بشه گفت دنده لج تومایه های دنده کجه .

شنیدید میگن : فلانی امروز از دنده کج بلن شده ؟

منظورشون اینه که :

ساز مخالف میزنه.

آره شبیه هم هستن ، اما به نظرم یه فرقایی با هم داشته باشن .

مثل این که :

اونایی که به قول شما از دنده کج بلند میشن ، یه زمان کوتاهی ساز مخالف میزنن و خیلی طول نمی کشه که به حال عادی بر می گردن.

اما اونایی که به هر دلیلی ( که شاید بعضی وقتا دلیلای خوبی هم باشه) روی دنده لج میافتن ، خیلی طول میکشه که از این دنده بیرون بیان و شاید بعضیاشون فرصت در اومدن از این دنده رو هم نداشته باشن . که اگه اینطوری بشه هم برای اینا بد می شه و هم اگه کسی باعث شده باشه که این بابا اینجوری شده باشه خیلی براش بد می شه.

بگذریم .

شاید شما تا حالا با این جور آدما که رو دنده لج افتادن روبرو شده باشی .

دیدی وقتی باهاشون منطقی حرف میزنی ، ساکت میشن ، به حرفت گوش میکنن و احتمالا قبول هم دارن ، اما به همون دلیلی که گفتیم شاید دلیل خوبی هم باشه ، آخرش می گن :

میدونی چیه من تا اینجای حرفتو قبول دارم ، اما از اینجا به بعدش تو کتم نمیره.

خیلی سرتو درد نیارم چند روز پیش با یه بابایی هم صحبت شدم که معلوم بود از یه جایی دلش پُره اما هر کار کردم و هر حیله ای به کار بردم که ببینم این از کجا یا کی ناراحته نشد که نشد .

حرف اصلیش این بود که میگفت :

 شما هی می گین اسلام دین منطقه و با جهل مخالفه و خیلی تشویق به علم آموزی می کنه و پیامبر (ص) گفته ز گهواره تا گور دانش بجو و برو چین درس بخون ! و از این حرفا .

اما من این حرفا رو قبول ندارم . من یه سؤال دارم . فقطم جوابشو از قرآن میخام . مگه نمی گین همه چیزو خدا تو قرآن گفته ؟

حتما اینم گفته دیگه . ولی من پیداش نکردم شما اگه میدونین به من هم بگین .

گفتم :

سؤالت چی هست که تو رو اینقد نگهت داشته و نمیذاره جلو بری؟

گفت :

تا وقتی جواب اینو پیدا نکنم جلوتر نمیرم

گفتم :

ای کاش همه ما اینطور بودیم . منتها

فوری گفت :منتها چی؟

گفتم : آخه بعضیا خودشونو به خواب زدن که اگه با تریلی ام از روشون رد شی بلند نمیشن . چون خیال بلند شدن ندارن.

کمی سکوت کرد . انگار داشت فکر می کرد .

بعد گفت:

راس میگی خواب بودن و خود  رو به خواب زدن فرق می کنه.

بازم سکوتی معنا دار کرد.

گفتم : راستی نگفتی سؤالت چی بود؟

گفت به شرطی میگم  که جوابشو فقط از قرآن بدی !

گفتم : اگه بتونم باشه.

گفت : مگه قرآن نمیگه در دین اجباری نیست؟

گفتم : چرا . مگه چی شده ؟

گفت : چرااگر یه مسلمونی دست از دینش بکشه و بخواد یه دین دیگه ای رو انتخاب کنه باید کشتش ؟

گفتم : کی همچی حرفی زده ؟

گفت : زکی ببین کی میخواد جواب منو بده ؟! هنوز یه موضوع به این روشنی رو هم نمی دونه.

گفتم : تو یه جورایی داری به ارتداد و حکم مرتد ایراد می گیری . اما اینجوری که تو میگی نیست . یا تو اشتباه متوجه شدی ، یا اشتباه برات گفتن .

گفت : حکمشو درست گفتن . حالا تو یه جورایی میخوای توجیهش کنی.

گفتم : اگر ادعا داری که حالیته ، بشنو ، بعد ایرادشو بگو.

گفت : باشه ، بگو.

گفتم  : اولااگر کسی با تحقیق کامل به این نتیجه رسید که دین اسلام دین کاملی نیست ، حتما می تونه به دیگران با استدلال ثابت کنه. درسته؟

گفت : احتمالا درسته .

گفتم : احتمالا یا حتما.

گفت : حالا تو فکر کن حتما.

من ادامه دادم : خوب اگه کسی از اسلام دست کشید و دین دیگه ای رو برگزید و با استلالی قوی و عقل پسند تونست از عقیده اش دفاع کنه که موفق می شه عده بسیاری رو که در گمراهی هستن هدایت کنه .

من ساکت شدم. طرف که هنوز اسمشو نمیدونستم ، در حال انتظار شنیدن بقیه حرفام کمی صبر کرد و گفت : خوب بقیه اش.

گفتم : من اسمم عبداللهِ ، میشه اسمتو بدونم ؟

گفت : حالا اسممو میخوای چیکار ؟

گفتم  : میخواستم کمی راحتتر باهات حرف بزنم .

گفت : امیر حسین.

بعد گفتم : امیر حسین اگه این اتفاق بیفته (منظورم دفاع مستدل و عقل پسند تو از عقیدته) تو رو به این خاطر اعدامت می کنن؟

گفت : پَ چی ؟

گفتم : اگه اینطور بشه که میشه دادگاه تفتیش عقاید قرون وسطایی . که دانشمندارو به خاطر ابراز عقیده درستشون که با منافع ارباب کلیسا در تضاد بود میکشتن.

گفت : باریکلا خوب زدی به هدف از این به بعد همینو میگم .حرف درستی زدی.

گفتم : حالا کمی تحمل کن تا بقیه اش رو هم بشنوی.