زائر امام رضا علیه السلام


قَالَ الرِّضَا (ع) مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ


 

امام رضا علیه السّلام فرمود: هر کس مرا در غربت زیارت کند روز قیامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آن ‏جا نجاتش دهم:

1-هنگامى که نامه ‏هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآید

 2- نزد صراط

 3- نزد میزان.


منبع: الخصال، ج‏1، ص: 168

عجله ن کنید


وَ یَدعُ الاِنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَیرِ وَ کانَ الاِنسانُ عَجولاً؛ 

انسان [بر اثر شتابزدگی] بدیها را طلب می کند، آن گونه که نیکی ها را می طلبد؛ و انسان همیشه عجول بوده است.۱

قرآن می فرماید: «خُلِقَ الاِنسانُ مِن عَجَلٍ؛ انسان از عجله آفریده شده است.» ۲



این تعبیر یعنی چه؟ مگر عجله چیزی است که انسان از آن آفریده شده است؟ چون قرآن می فرماید انسان از خاک آفریده شده، و اینجا هم می فرماید انسان از عجله آفریده شده است. در پاسخ باید گفت چنین تعبیری حاکی از اهمیت این استعداد در وجود انسان است. انسان به قدری شتابزده و عجول است که گویی عجله ماده است که انسان از آن آفریده شده است. قرآن در صدد نکوهش انسانی است که عنان اختیار را به جای اینکه به دست ایمان و اندیشه بدهد به دست عجله می سپارد.

در آیه ی بالا خداوند می فرماید: «وَ کانَ الاِنسانُ عَجُولاً». «عجله» در لغت به معنای طلب و جستجوی چیزی قبل از فرارسیدن وقت آن. ۳

معمولا مخالفان دین درخواست می کردند که وعده های پیامبران زودتر از موقع مقدر تحقق یابد: «یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذابِ؛ آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می کنند.) ۴ یا «اَفَبِعَذابِنا یَستَعجِلُونَ؛ آیا برای عذاب ما عجله می کنند.)۵

عجله تا جایی عقل و اندیشه و درایت را عقب می زند که قرآن می فرماید مردم عجول می گفتند: «رَبَّنا عَجّل لنا قطّنا قبل یوم الحساب؛ پروردگارا! بهره ی ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما بده.» ۶



اگر پیش از اقدام به عملی بیندیشد و با بصیرت کامل در راهی قدم بگذارد، حتی اگر عجله هم بکند، مذموم نخواهد بود. قرآن از قول حضرت موسی(ع) در جواب خداوند که از او پرسید: «و ما اعجلک عن قومک یا موسی؛ ای موسی چه چیز سبب شد که از قومت پیشی بگیری» ۷ می فرماید: «هم اولاء علی اثری و عجلت الیک رب لترضی؛ پروردگارا، آنان در پی من اند و من به سوی تو شتاب کردم تا از من خشنود شوی.» ۸

در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است که: هر کس تصمیم خیری دارد تعجیل کند، زیرا تاخیر در اموری که شایسته تعجیل است مطابق نظر و خواست شیطان است. ۹

نقطه مقابل عجله مذموم درنگ کردن است. 

امام صادق(ع) می فرمایند: سلامت با درنگ کردن است و ندامت با عجله. هر کس عملی را در غیر وقتش آغاز کند دیرتر به نتیجه می رسد. ۱۰



پی نوشت:

۱ - اسراء / ۱۱.

۲ - انبیاء / ۳۷.

۳ - مفردات راغب.

۴ - حج / ۴۷؛ عنکبوت / ۵۳-۵۴.

۵ - شعراء / ۲۰۴؛ صافات / ۱۷۶.

۶ - ص / ۱۶.

۷ - طه / ۸۳.

۸ - همان / ۸۴.

۹ - سفینه البحار، ماده عجل.

۱۰ - همان، ماده ثبت.

۱۱ - آیه های زندگی(نگین هستی)، صص۱۲۷و۱۲۸.

سه کار بدتر از گناه

برخی عالماً و عامداً بر گناه خود پافشاری می‌کنند، نمونه بارز این افراد فرعون است که قرآن در موردش چنین فرموده است: «کذَلِک زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِیلِ وَ مَا کیْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فی تَبَابٍ»، این چنین اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه کرد و از راه حق بازداشته شد و توطئه فرعون (و امثال او) جز به نابودی نمی‌انجامد.


*سه کار بدتر از گناه


فرعون‌های زمان همیشه با غروری که دارند چنین می‌پندارند که ما گرفتار نمی‌شویم و حواسمان هست، غافل از اینکه خودخواهی‌شان موجب شده تا دل تاریکشان بر اثر تجمیع گناهان، حقایق را نپذیرد و بدتر از ارتکاب این نوع گناه، سه کاری است که به نوعی زیر مجموعه اصرار بر گناه قرار می‌گیرد.


1-شادی بر گناه


فرد پس از ارتکاب گناه نه تنها شرمسار و پشیمان نمی‌شود، بلکه لحظه‌شماری می‌کند تا دوباره در آن موقعیت قرار گیرد، با دختر مردم دوستی می‌کند و به دیدن فیلم در سینما رفته است، از نظر خود بسیار خوش‌‌‌گذرانی دل چسبی بوده است؛ از همین رو چون کلاهبرداری تصاحب کرده و از این بابت که توانسته او را فریب دهد خوشحال می‌کند و این را به پای تیزهوشی خود می‌گذارد.


2-کوچک شمردن گناه


در حدیث است که : خداوند سه چیز را در سه چیز دیگر پنهان کرده است: اجر و مزد را در کار نیک و عمل صالح پنهان کرده است، پس آدمی نباید اعمال نیک را هر چند به ظاهر مهم نباشد، کوچک بشمارد.


اولیاء خود را میان خلق پنهان کرده است؛ مبادا بنده‌ای از بندگان خدا را به خاطر آنچه از دید ما فضیلت است و در او نمی‌بینیم، تمسخر کنیم و بیازاریم؛ شاید او ولی خدا باشد.


خشم خود را در گناهان پنهان کرده است، با توجه به آنکه معلوم نیست خشم پروردگار در کدام گناه پنهان است، عاقلانه این است که هیچ گناهی را کوچک نشماریم و به آن مبتلا نشویم.


3-توجیه گناه


گاهی شخص مرتکب گناه می‌شود؛ مثلاً 100 هزار از پول کسی را از طریق نامشروع تصاحب می‌کند، وقتی قصد هدایت او را داریم و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم، در توجیه گناه خود چنین می‌گوید: آقا مردم 3000 میلیارد خوردند، اینکه چیزی نیست؛ می‌گوییم خانم عفت داشته باشید، می‌گوید آقا جامعه را نمی‌بینید؛‌یا به فرد می‌گوییم رشوه نگیر، می‌گوید هدیه است!


*اصرار بر گناه چگونه موجب سقوط می‌شود


فرض کنید پشت پنجره‌ای رو به آفتاب نشسته‌اید، مادامی که حائلی مثل پرده بین شما و خورشید نباشد، به وضوح نور آفتاب را می‌بینید، اگر پرده‌ای پشت پنجره نصب کنید، مقداری از شدت نور را می‌گیرد، اگر پرده دیگری نصب کنید نور کمتر می‌شود. پرده‌ها را تا جایی اضافه می‌کنید که دیگر از نور آفتاب خبری نیست و شما در ظلمت مطلق قرار خواهید گرفت؛‌ گناه هم همین‌ طور است؛‌ از آنجا که ارتکاب گناه پرده حجابی میان بنده و خداوند ایجاد می‌کند، کثرت گناه و پافشاری بر ارتکاب آن، پرده‌های حجاب میان بنده و خدا را زیاد می‌کند تا جایی که ظلمت درون گناهکار را فرا می‌گیرد و نور هدایت را دریافت نمی‌کند؛ وقتی این طور شد می‌شود همانی که حضرت زینب(س) در خطاب به یزید و در بیان علت چرایی ظلم یزید در حق امام حسین (ع) فرمود: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأیٰ أَن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانوا بِ‌ها یَستَهزِئونَ»؛ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره می‌کردند.


از این تعبیر زیبا می‌توان دریافت، فاصله قداست تا قساوت، از ارتکاب گناه است، آری! گناه و آلودگی همچون «بیماری خوره»‌ به جان انسان می‌افتد و روح ایمان را می‌خورد و از بین می‌برد و کار به جایی می‌رسد که سر از تکذیب آیات الهی در می‌آورد و از آن هم فراتر می‌رود و او را به استهزاء و سخریه پیامبران و آیات الهی وا می‌دارد و به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر، هیچ وعظ و اندرز و اندازی مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب دردناک الهی راهی باقی نمی‌ماند!


*چه کسی گناه را زیبا جلوه می‌دهد؟


یک نگاه به صفحات تاریخ زندگی بسیاری از یاغیان و جانیان نشان می‌دهد که آنها آغاز کار چنین نبودند، حداقل نور ضعیفی از ایمان در قلب آنها می‌تابید، ولی ارتکاب گناهان پی‌درپی سبب شد که روز به روز، از ایمان و تقوا فاصله بگیرند و سرانجام به آخرین مرحله گناه برسند.


ممارست با گناه و همنشینی با بدکاران و دیدن مناظر معصیت، مایه ضعف شنوایی و بینایی خرد شده و زشتی بسیاری از کارها را از میان می‌برد، اصرار بر گناهان موجب استهزاء تمسخر، عدم پذیرش و دوری از آیات الهی می‌شود تا جایی که عامل آن مخلد در عذاب می‌شود: «وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»؛ و کسانی که در آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبر نمودند اهل دوزخ‌اند، جاودانه در آن خواهد ماند.


شاید گفته شود این چگونه با عدالت خداوند سازگار است که انسان گناهکاری را که مثلاً‌ 50 سال عمر کرده به صورت دائمی عذاب کند؟ در جواب می‌گوییم: کسی که با چاقو چشم دیگری را مورد اصابت قرار داده و بینایی او را از بین می‌برد، یک لحظه اشتباه و خطایش موجب یک عمر کوری طرف مقابل می‌شود و این ناعادلانه نیست که مجازات متناسب با جرائم باشد(‌دقت کنید)


حال ببینیم این زشتی را چه کسی جلوه نموده زیبا نشان می‌دهد! «إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»؛ کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال (بد)شان را برای آنان زینت می‌دهیم به گونه‌ای که (در تشخیص حق) سرگردان می‌شوند.


آلودگی در نظر آنها پاکی، زشتی ها نزد آنها زیبا، پستی‌ها افتخار و بدبختی‌ها و سیه‌روزی‌ها سعادت و پیروزی محسوب می‌شود، این دگرگونی ارزش‌ها و به هم ریختن معیارها در نظر انسان که نتیجه‌اش سرگردان شدن بیراهه‌های زندگی است از بدترین حالاتی است که به یک انسان دست می‌دهد.


در جای دیگر چنین آمده است:‌ «وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ»؛ و (به یاد آور)‌ هنگامی را که شیطان، اعمال آنها (مشرکان) را در نظرشان جلوه داد، تزیین و آرایش شیطان این چنین است که از طریق تحریک شهوات، هوس‌ها و صفات زشت و ناپسند، چهره عمل انسان را در نظرش آن چنان جلوه می‌دهد که سخت مجذوب آن می‌شود و آن را از هر جهت عملی عاقلانه، منطقی و دوست‌داشتنی می‌بیند.


با دقت در دو آیه، عده‌ای تحت ولایت خدا قرار می‌‌گیرند و عده‌ای شیطان را به سرپرستی بر می‌گزینند، آنان که به معاد ایمان ندارند از ولایت خارج شده‌اند و مستحق سرگردانی‌اند، وقتی سرگردان شوند، قاعدتاً ولی آنان شیطان خواهد بود، از همین رو شیطان اعمال زشت ایشان را در نظرشان زیبا جلوه می‌دهد، فراموشی معاد و سرگرم شدن به وعده‌های پوچ دنیایی به زیان خودمان است:


«الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ»؛ (همان)‌کسانی که دین و آئین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت؛ امروز ما آن‌ها را فراموش می‌کنیم، همانگونه که آن‌ها دیدار چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار می‌کردند.


نخستین مرحله گمراهی و انحراف آن است که انسان مسائل سرنوشت‌ساز خود را جدی نگیرد و با آن‌ها به عنوان یک سرگرمی و بازیچه رفتار کند؛ این موضوع سرانجام به کفر مطلق و انکار همه حقایق منتهی می‌شود، چه دردناک است حال کسی که خداوند به او بی‌اعتنایی کند!

تنها راه موفقیت

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: "فردا به کنار نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت.

سقراط از او خواست که دنبالش به راه بیفتد. جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و ‌به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ‌ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.


جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر ‌قوی بود که او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را ‌خلاصی بخشد.


‌همین که به روی آب آمد، اولین کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه‌اش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید "زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." ‌سقراط گفت: "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، ‌تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ موفقیت راز دیگری ندارد".