-
ثروت واقعی
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 15:03
ثروت واقعی مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید. او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد. او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد. تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت. روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت....
-
آیةالله شیخ جعفر شوشتری(ره)
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 15:02
از شخصیت بزرگی شنیدم که روزی آیةالله شیخ جعفر شوشتری(ره) با جمعی از تجار و مؤمنین، در کاروانسرایی نشسته بودند. مردم مسائل مذهبی را از ایشان میپرسیدند و شیخ پاسخ میداد. ناگاه دیدند به یک باره حال شیخ دگرگون شده، شروع به گریستن کرد. همه حاضران تعجب کردند که گریه ایشان برای چیست. سرانجام یک نفر پرسید: آقا گریه شما...
-
آقا اصلا دین رو میذاریم کنار
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 15:01
حجت الاسلام محسن قرائتی: آقا اصلا دین رو میذاریم کنار بیا اصلا قرآن رو میذاریم کنار حجاب یه مساله عقلیه هر عقل سالمی میتونه قبول کنه به یه خانم بگو حاضری شوهرت 99% عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه؟! کسی هست بگه حاضرم؟! پس همونطور که دوس داری شوهرت عشقش مال تو باشه جوری ازخونه بیرون نرو عشق شوهر مردمو بدزدی یه جور...
-
( گره گشایی در کارها / (بهجتِ عارفان)
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 15:01
( گره گشایی در کارها / (بهجتِ عارفان) شخصی از آیت الله بهجت پرسید:اینجانب در کاسبی همه چیز را از دست داده ام،کارم درست در نمی آید و ملکی دارم می خواهم به فروش برسانم،خریدار فراوان می آید و مقدمات فراهم می شود،ولی در نهایت به نتیجه نمی رسد. برای باز شدن گره کار سفارش فرمودند:ذکر شریف"استغفار"را زیاد تکرار...
-
اعتقادت را چند می فروشی؟
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 15:00
اعتقادت را چند می فروشی؟ مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد! می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ......
-
مترسک
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 14:59
مترسک از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای ؟ پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم! اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم! گفت : تو اشتباه می کنی! زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی...
-
" خدا " وجود دارد
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 14:59
" خدا " وجود دارد « مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت . در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت . آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند . وقتی به موضوع " خدا " رسیدند . آرایشگر گفت : من باور نمی کنم " خدا " وجود داشته باشد . مشتری پرسید : چرا باور نمی کنی ؟ آرایشگر جواب...
-
داستان خداشناسی
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 14:58
داستان خداشناسی « مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد . ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد . افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز امتحان کرد اما به جایی نرسید . خسته و نا امید راه دریا را در پیش گرفت . کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پر کردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز...
-
شیخ جعفر شوشتری
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 14:58
روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: استاد، چه شده که اینگونه اشک میریزید؟ آیا کسی به شما چیزی گفته؟ شیخ جعفر در میان گریهها گفت: آری... یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرد. همه با نگرانی پرسیدند: مگر چه...
-
صد دلاری
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 14:57
صد دلاری یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را...
-
ما گم و محجوب گشته ایم
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1395 09:26
حاج شیخ اسماعیل دولابی : ما مثل بچه ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می کنند. بچه شیفته ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها می کند و در بازار گم می شود. وقتی هم متوجه می شود که دیگر پدر را نمی بیند، گمان می کند پدرش گم شده است؛ در حالی که در واقع خودش گم شده است....
-
ماجرای لحظاتی تا مرگ
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1395 09:14
ماجرای لحظاتی تا مرگ حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم گفت: دارم میمیرم گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد....
-
عاقبت اندیشی قبل از انجام کار
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:51
عاقبت اندیشی قبل از انجام کار شخصی به خدمت رسول اکرم (ص) آمد و عرض کرد یا رسول الله، مرا موعظه و نصیحت بفرمایید. حضرت به او فرمود: اگر من بگویم تو به کار می بندی؟ شخص گفت: بلی، یا رسول الله. حضرت باز تکرار کرد: براستی اگر من بگویم تو آن را به کار می بندی؟ شخص گفت: بلی یا رسول الله. باز تکرار کرد: براستی اگر من بگویم...
-
چرا نمازهایم اثری ندارد
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:51
به دگتر گفتم : همه داروهایم را می خورم اما تأثیری ندارد. دکتر گفت : آیا داروهایت را سر وقت می خوری؟ ندایی از درونم بلند شد تازه متوجه شدم که چرا نمازهایم اثری ندارد و مرا از فحشا و منکر باز نمی دارد
-
آثار صلوات
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:49
مرحوم آیت اللّه آخوند ملا على همدانى فرمود: روزى پیرمردى جهت حساب خمس و زکات، نزد من (در شهر همدان) آمد. متوجه شدم از آن پیرمرد بوى عطر عجیبى بر مشامم مى رسد که تا به حال، نظیر آن را استشمام نکرده بودم!! از او پرسیدم: شما از چه عطرى استفاده مى کنى؟ گفت: این بوى خوش، حکایتى دارد، که تا کنون براى کسى تعریف نکرده ام،...
-
ماه رجب
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:48
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: رَجَبٌ شَهرُ اللّه الأصَبُّ یَصُبُّ اللّه فِیهِ الرَّحمَةَ عَلى عِبادِهِ رجب ماه بارش رحمت الهى است . خداوند در این ماه رحمت خود را بر بندگانش فرو مى ریزد . عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج ٢ ، ص ٧١ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: إنَّ فی الجَنَّةِ قَصرا لایَدخُلُهُ...
-
پروردگارا سپاس بابت تمام مهربونیهایت
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:47
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود ، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند. دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. (( خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار...
-
امانت داری
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:46
سه تن از تجار مسافر، در نجف به محضر علامه امینی رسیدند و گفتند: ما راهی سفر مکه هستیم، ولی می خواهیم دوباره به اینجا بازگردیم و به سفر تجاری خود بپردازیم. علامه امینی در پاسخ به درخواست آنها که از وی می خواستند سرمایه آنها را به امانت پیش خود نگه دارد، فرمود که پیش محسن (امین محله) بروید و امانت را به او بسپارید. آن...
-
معجون آرامش
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:45
معجون آرامش روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم! گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و...
-
کریم فقط خداست
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:44
کریم فقط خداست درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده...
-
پوستین کهنه ایازدر دربار
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:43
پوستین کهنه در دربار ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت....
-
خاطراتی از شهید رجایی
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:43
من همان قابلمه فروشم شهید محمد علی رجایی: شما اگر می خواهید به من خدمتی کنید گهگاهی به یادم بیاورید که: من همان محمد علی رجایی فرزند عبدالصمد، اهل قزوینم که قبلا دوره گردی می کردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هر گاه دیدید که در من تغییراتی بوجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را در...
-
جبران کردن نماز قضا شده تقریبا محال است
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:42
جبران کردن نماز قضا شده تقریبا محال است چرا کسانی که در آخرالزمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟ مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت:من مرتکب گناهی شده ام امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشه. آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد. آن شخص عرضه...
-
کوک چهارم
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:40
شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می گوید: این کفش سه کوک می خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می شود که درمجموع خرج کفش می شود سی تومان... مشتری قبول می کند پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد... کفاش دست به کار می شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک...
-
« بی نیاز واقعی »
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:40
« بی نیاز واقعی » شهادت حضرت امام علی النقی الهادی علیه السلام تسلیت باد امام هادى علیه السلام : الغِنى قِلَّةُ ما تَمَنّیکَ وَالرِّضا بما یَکْفیکَ؛ بى نیازى، در کمى آرزو و رضایت به چیزى است که تو را کفایت مى کند. بحار الأنوار : ج 75 ص 109 ح 12؛ دانشنامه قرآن و حدیث: ج6، ص152 از غمت ویرانه باشم بهتر از آبادی است در...
-
امام هادی 3
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:39
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است. آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم. متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست. متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان...
-
بعضیا میگن " آقای خامنه ای "
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:38
بسْم الله الْرَحْمٰنْ الْرَحیم نام : سید علی نام خانوادگی : حسینی خامنه ای نام پدر : سید جواد تاریخ تولد به فرموده خودشان : ٢٩ / ٠١/ ١٣١٨ تاریخ تولد در شناسنامه : ٢٤ / ٠٤ / ١٣١٨ محل تولد : خراسان رهبر عزیزم به حق اسامی اعظم خداوند به حق چهارده معصوم تا ظهور آقا امام زمان (عج) سایتون بالای سر تمام ملت مؤمن و غیور ایران...
-
آمادگی برای مرگ
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:37
آمادگی برای مرگ گویند: صاحب دلی ، برای اقامه نماز به مسجدی رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت . نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :...
-
دارائیهامون رو یکی یکی نبرن
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:36
گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند یکی از اون دو نفر گفت طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها اون یکی گفت نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره گفتند امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه مرد که حرفای اونا رو...
-
امام هادی 2
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 09:35
شخصى به نام بُریحه عبّاسى از طرف متوکّل ، مسئولیّت امامت نمازجمعه شهر مدینه و مکّه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود؛ جهت تقرّب به دستگاه ، نامه اى بر علیه امام علىّ هادى علیه السلام به متوکّل نوشت که مضمون آن چنین بود: چنانچه مردم و نیز اختیارات مکّه و مدینه را بخواهى ، باید حضرت علىّ هادى علیه السلام را از مدینه...