شیخ عطار در منطق الطیر حکایت می کند: «آن گاه که یوسف علیه السلام را در سرزمین مصر برای فروش عرضه کردند، خریداران از هر سو برای تملک او روی آوردند و حاضر به پرداخت بهایی سنگین در این کار شدند (تا آنجا که عزیز مصر حاضر شد به اندازه وزن یوسف علیه السلام طلا بدهد و او را از آنِ خود سازد). در این میان، پیرزنی در حالی که چند کلاف نخ در دست داشت، برای خرید یوسف علیه السلام مشتری شد و گفت: در ازای این چند کلاف، یوسف را به من بدهید. فروشنده در حالی که خنده اش گرفته بود، به پیرزن گفت: مگر نمی بینی که دیگران برای خریدن یوسف، چه مبلغ سنگینی را پیشنهاد می کنند؟ پیرزن در جواب گفت: چرا، می دانم که به این بهای اندک یوسف را به من نمی دهند، ولی دوست داشتم من نیز از جمله خریداران یوسف علیه السلام باشم».
نکته آموزنده این حکایت، «بلند همتی» است، در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:
اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ مَعالِیَ الاُمُورِ وَ اَشْرافَها وَ یَکْرَهُ سَفْسا فَها.
خداوند، کارها و همت های بلند را دوست می دارد و از امور ناچیز و پست، بیزار است.
همچنین از جمله دعاهای اهل بیت علیهم السلام ، درخواست بلند همتی از خداوند بوده است. امام سجاد علیه السلام در یکی از مناجات های خود درخواست می کند:
(پروردگارا!) ما را از کسانی قرار ده که جان هایشان را به بلندی شتاباندی و همت های آنان را فراتر از جستن عزت در میان مردم قرار دادی.
نیز عرض می کند: «(خدایا!) از گواهی و شهادت، عادلانه ترین آن و از عبادت، بانشاط ترین آن و از همت، عالی ترین آن را از تو مسئلت دارم».
عطار در این باره می سراید:
هر دلی کو همت عالی بیافت مُلکت بی منتها، حالی بیافت
چشم همت چون شود خورشیدبین کی شود با ذره هرگز هم نشین
باری انسان های بلند همت، همواره خواهان احوال و اموری والا و ارزش مند هستند، گرچه دست مایه شان ناچیز باشد یا در خود، شایستگی لازم را نبینند. عطار حکایت دیگری به نظم دارد که چنین است:
گویند پشه بر لب دریا نشسته بود در فکر سرفکنده به صد عجز و صد عنا
گفتند چیست حاجتت ای پشه ضعیف گفت آنکه آب این همه دریا بوَد مرا
گفتند حوصله چو نداری مگوی این گفتا به ناامیدی ازو چون دهم رضا
منگر به ناتوانیِ شخص ضعیف منبنگر که این طلب ز کجا خاست و این هو
گفتنی است همه انسان ها در «همت ورزیدن» یکسان نیستند. برخی تنها خواهان دنیا و لذت هایِ زودگذر آنند. بعضی در کنار بهره مندی سالم از دنیا و لذت های آن، همت اصلی خود را آخرت و نعمت های جاودانه بهشت قرار داده اند گروهی بهشت را نیز وا نهادند و دل در گرو بهشت آفرین گذاشتند و اینهایند والا همت ترین انسان ها.
به تعبیر زیبای حافظ:
تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست
پیام متن:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
که ای بلند نظر شاه باز سد ره نشین نشیمن تو نه در این کنج محنت آباد است
حافظ
از سعدی در گلستان حکایت است که: «عربی بیابان گرد را در شهر بصره نزد طلافروشان دیدم. می گفت: روزی در بیابانی راه را گم کردم و توشه و غذای راه تمام شد و خود را در خطر هلاکت دیدم. ناگاه در مسیر راه، کیسه ای پر از مروارید یافتم. اول تصور کردم که گندم پخته است، چنان خوشحال شدم که هرگز در عمرم بدان حد خوشحال نشده بودم. ولی وقتی فهمیدم گندم نیست و مروارید است، به اندازه ای غمگین و ناشاد شدم که در تمام مدت عمرم این گونه افسرده نشده بودم.
در بیابان خشک و ریگ روان تشنه را در دهان چه درّ چه صدف
مرد بی توشه کاوفتاد از پای بر کمربند او چه زرّ چه خَزَف» و
همان گونه که از این حکایت برمی آید، اگر انسان، گرسنه باشد و در بیابانی بدون توشه و غذا بماند، حتی گران بهاترین چیزها نیز در آن موقعیت ارزش چندانی ندارد و هیچ یک او را سیر نمی کند و از خطر مرگ نمی رهاند. این نکته، خود، بیانگر وجود نقص و محدودیت در نعمت های مادی است که هر کدام از آنها، تنها بخشی از نیازهای او را پاسخ گو هستند. این در حالی است که نعمت های بهشتی این گونه نیست و چه بسا تنها یک نعمت از آن، ده ها نیاز انسان را در آنِ واحد برآورده سازد.
از امام خمینی رحمه الله در کتاب تفسیر دعای سحر چنین می خوانیم:
از یکی از مشایخ ارباب معرفت (رضوان اللّه علیه) شنیدم که می فرمود: جرعه آبی که در بهشت نوشیده می شود، همه لذت ها را داراست. از لذت هایی که به گوش درک می شود، مانند انواع آهنگ های دل نشین و لذت هایی که با چشم درک می شود، از دیدن صورت های زیبا و دیگر رنگ ها و شکل ها و همچنین بقیه حواس (پنج گانه) که به همین قسم بهره مند می شوند.
پیام متن:
از نعمت های دنیا، به اندازه خود آنها باید توقع داشت. بسا گره ها که با انبوهی از نعمت های مادی گشوده نمی شود و تنها یک نعمت کوچک می تواند آنها را بگشاید.
یکی از ویژگی های دنیا این است که در پس نعمت های آن، مشکلات و گرفتاری هایی نیز کمین کرده است. بر این اساس، نعمتی در جهان نیست که از آفت ها و خطرها در امان باشد. به تعبیر شیوای حضرت علی علیه السلام : «در هر جرعه ای (از نعمت های دنیا)، اندوهی گلوگیر و در هر لقمه ای، استخوان شکسته ای قرار دارد.» یکی از این نعمت های خدادادی، موهبت «زیبایی» است که گاهی صاحب خود را به سختی های بسیاری دچار می کند. مولوی در دفتر پنجم مثنوی، در این باره حکایتی چنین دارد: «روزی حکیمی برای گشت و گذار روانه صحرا شد و در آن دشت جان افزا، طاووسی را دید که پرهای خود را می کَند. حکیم که از کار او تعجب کرده بود، دلیل این امر را می پرسد و می افزاید: چگونه راضی می شوی که چنین زیورهای زیبایی را از خود دور کنی و روی خاک بریزی؟! هیچ می دانی که حافظان و قاریان قرآن، پرهای تو را میان قرآن کریم می نهند و مردم برای پرهای تو ارزش فراوانی قائل می شوند؟ طاووس در پاسخ می گوید: ای حکیم! هیچ می دانی که به خاطر همین پرهای زیبا و رنگارنگ، چه بلاها که از سوی مردمان به من می رسد و بر اثر طمع آنها، چه گرفتاری ها که در من پدید آمده است».
ای بسا صیاد بی رحمت مدام بهر این پرها نهد هر سُوم دام
چند تیرانداز بهر بال ها تیر سوی من کشد اندر هوا
از این حکایت می توان استفاده کرد که نعمت های دنیوی، ارزش دل بستگی ندارد و حتی نمی توان به جذاب ترینِ این نعمت ها که زیبایی است، بالید و فخر فروخت؛ زیرا نعمت زیبایی به طور طبیعی سبب «طمع ورزی» دیگران می شود و مشکلات فراوانی را برای شخص در پی خواهد داشت.
مولانا در مثنوی خویش چنین می سراید:
دشمن طاووس آمد پرّ او ای بسا شه را بکشته فرّ او
گفت من آن آهُوَم کز ناف من ریخت این صیاد، خون صاف من
ای من آن روباه صحرا کز کمین سر بریدندش برای پوستین
ای من آن پیلی که زخم پیل بان ریخت خونم از برای استخوان
پیام متن:
1. از آفت هایی که در پس نعمت های مادی کمین کرده اند، غافل نشویم.
2. نعمت های خالص و به دور از سختی و رنج را تنها در بهشت برین می توان یافت. پس نعمت های دنیوی را به درستی به کار گیریم و در عین حال، به آنها دل نبندیم.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله):
هرگاه خداوند «هلاکت» بندهای را بخواهد حیارا از او میگیرد و منفورش میگرداند.
نهج الفصاحه حدیث 671
از شکست تا پیــروزی |
یـک شهامت |
از عقبگرد تا جهـــش |
یـک جــرأت |
از خست تا سخــاوت |
یـک همــت |
از عداوت تا محبـــت |
یـک گذشــت |
از دشمنی تا دوستــی |
یـک لبخنــد |
از توقف تا پیشرفـــت |
یـک حرکـت |