الهی زآنچه گفتم عفو فرما وَزآن هم که نگفتم عفو فرما
الهی زآنچه دیدم عفو فرما وَز آن هم که ندیدم عفو فرما
الهی زانچه خوردم عفو فرما وَز آن هم که نخوردم عفو فرما
الهی زآنچه کردم عفو فرما وَزآن هم که نکردم عفو فرما
الهی:
چگونه می توانم عظمت تو را تصور کنم ، که خود و تمام آنچه مرا احاطه کرده همچو آینه ای است که فقط نمایانگر ذرّه ای (سرِ مویی) از قامت رعنا و دلربای توست ای دلبر بی همتا.
دلبرم :
هر قدر که دل در گرو تو نهادم ، دلدار شدم ؛ و هر گاه که دل به تو دادم دل داده ات شدم .
ای دلبری که دل به تو دادن عین دلداری است ، طرفةالعینی دلم رادر گرو غیر خودت قرار مده که حقیقت موت ، و موت حقیقی دمی است که دل در گرو غیر تو باشد
ای دلبری که هر از گاه دل بری دل بر مدام ، که دل ندهم به دیگری
دلبر تویی و دلبردیگر مرا مباد گر دلبری بود ، دیگر دل مرا مباد
دلبر تویی و دل ، برتو می نهم هم دل بر تو و سرهم برتو می نهم ای عظیم :
چگونه می توانم عظمت تو را تصور کنم ، که خود و تمام آنچه مرا احاطه کرده همچو آینه ای است که فقط نمایانگر ذرّه ای (سرِ مویی) از قامت رعنا و دلربای توست ای دلبر بی همتا.
دلبرم :
هر قدر که دل در گرو تو نهادم ، دلدار شدم ؛ و هر گاه که دل به تو دادم دل داده ات شدم .
ای دلبری که دل به تو دادن عین دلداری است ، طرفةالعینی دلم رادر گرو غیر خودت قرار مده که حقیقت موت ، و موت حقیقی دمی است که دل در گرو غیر تو باشد
ای دلبری که هر از گاه دل بری دل بر مدام ، که دل ندهم به دیگری
دلبر تویی و دلبردیگر مرا مباد گر دلبری بود ، دیگر دل مرا مباد
دلبر تویی و دل ، برتو می نهم هم دل بر تو و سرهم برتو می نهم
الهی :
ای تمام چاره ام بی چاره ام ، کن چاره ام .
الهی :
عمر را در غفلت از تو پالوده و خویش را زین سبب آلوده ام .
الهی :
هر چه بر زندگی ام می افزایی ، شرمندگی ام افزون میگردد ؛ بندگی ام بیفزا و از شرمندگی ام بکاه .
الهی :
تو آنی ، تَوانی به آنی ، تَوانم دهی ، به آنی ،تَوانم بده
الهی :
دوان دوان به کویت روانم نما.
الهی :
دل،بند خود کن و دلبندخودکن .
الهی :
بند بندم ،بند خود کن ،
الهی:
چشمانم را پاک و قلبم را فرحناک کن.
الهی:
حاصل عمرم ، عقلی معیوب و قلبی محجوب است ، ولی چشمم به رحمت خدایی محبوب است.
الهی:
قسم به افلاکیان ، خاکیان را از خاک به افلاک رسان .
الهی :
در ناسوت گرفتارم وتظاهر به حضور در ملکوت کرده و امیدبه جبروت ، هوای لاهوت را به خیال می اندازد ، هیهات از هاهوت .
الهی :
آهم را توشه ی راهم کن .
الهی :
از چاله بودن نجاتم بده و چاهم کن .
الهی :
در روز الست اقرار بر بندگی و حال اظهار شرمندگی و فردا در محضرت سر افکندگی ؛ چه باشد این زندگی؟
الهی :
ای لقایت غایتم گردان.
الهی :
صیدی هستم که در تور صیاد ، در اندیشه ی صید صیادم .
الهی :
کوتاهی ام راببخش
الهی :
درکَم بده ، وَز غیر خود ترکم بده
الهی :
بنده ات را کن مدد تا از شیاطین وارهد .
الهی :
قادری بر ترک غیرت، قادرم کنی ، غیرت بده و بر ترک غیرت قادرم کن .
الهی :
غیرت را نخواهم ،غیرت ده و غیرت بگیر
الهی :
غیرت بگیر و غیرت مگیر .
الهی :
این خاکی را افلاکی کن.
الهی :
این ناپاک را پاک کن وبا کرمت چون شهیدان در خاک کن .
الهی :
اِذن دادی نَفَس بکََشم تا نَفس بکُشم ، اگر نه چنین است ، نَفَسم بگیرو نَفسَم برهان .
الهی :
ندامت الهام نما تا ندایت دهم و هدایت یابم .
الهی :
فراستی کرامت نما تا دنائت وا گذارم .
الهی :
مرارت شرارت چشیدم ، حلاوت عبادت بچشان .
الهی :
پاکم کن و بر لقایت چالاکم کن .