-
#حرص #دنیا
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:35
#حرص #دنیا (حضرت عیسى ) علیه السلام به همراهى مردى سیاحت مى کرد، پس از مدتى راه رفتن گرسنه شدند و به دهکده اى رسیدند. عیسى علیه السلام به آن مرد گفت : برو نانى تهیه کن و خود مشغول نماز شد. آن مرد رفت و سه عدد نان تهیه کرد و بازگشت ، اما مقدارى صبر کرد تا نماز عیسى علیه السلام پایان پذیرد. چون نماز طول کشید یک دانه...
-
آرامش
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:24
آرامش مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب نگاه می کرد. شیوانا (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند) از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی شیوانا را دید بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه چیز زندگیم به هم...
-
خساست
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:22
خساست روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند روی زمین کنار رودخانه نشست و به مرد خسیس گفت: دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم .مرد درحالی که دست و پا می زد دستش را نداد .شخص دیگری همین پیشنهاد را داد ولی نتیجه ای نداشت ....
-
خوشبینی به #دشمن
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:19
خوشبینی به #دشمن گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است....
-
همت
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:13
#همت روزی نادرشاه با سید هاشم خارکن که از علما بنام بود در نجف ملاقات کرد. نادر خطاب به سید هاشم گفت: شما واقعا همت کرده اید که از دنیا گذشته اید ! سید هاشم با همان وقار و آرامش روحانی مخصوص به خود گفت: برعکس شما همت کرده اید که از آخرت گذشته اید !
-
اعتماد-به-خدا
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:12
#اعتماد-به-خدا پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می داد که چگونه همه چیز ایراد دارد .مدرسه ، خانواده ، دوستان و ... مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟ پاسخ داد: البته که دوست دارم . روغن چطور؟ نه... و حالا دو تا تخم مرغ . نه مادر بزرگ ! آرد چی؟ جوش شیرین چطور؟ نه مادر بزرگ !حالم از همه...
-
عمل و عکس العمل
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:11
#عمل و عکس العمل روزی زنی با شوهرش غذا میخورد. فقیری درب خانه را زد. زن بلند شد و دید که فقیر است. غذایی برداشت تا به او بدهد. شوهرش گفت: کیست ،؟ زن جواب داد،: فقیر است برایش غذا میبرم شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحثشان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید. سالیان سال گذشت و زن شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا میخورد...
-
غلبه بر مشکلات
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:10
#تلقین میگویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بیدار شد، با عجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کرد و به خیال اینکه استاد آنها را به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فکر کرد. هیچ یک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت....
-
وعده بیجا
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:08
وعده بیجا پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت: سردت نیست ؟ گفت عادت دارم گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد !!! صبح جنازه نگهبان را دیدند روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای در اورد! مواظب وعده هایمان باشیم
-
توصیه ها
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:06
توصیه هایی از مرحوم حضرت آیت الله سیّد علی قاضی در مورد نماز : تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از هر نماز. خواندن آیت الکرسی بعد از هر نماز. سجده شکر بعد از هر نماز. سورهٔ یاسین بعد از نماز صبح. استغفار ۷٠ مرتبه در نماز وِتْرْ و بعد از نماز عصر.
-
روزه
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:06
‼️تذکر مهم:‼️ اگر هدف از روزه این باشد که مثلاً روزه بگیرد تا در چاقی و لاغریش اثر کند، و یا در قند و چربی خونش و ... مؤثر واقع شود، این روزه نزد خداوند سبحان ذره ای ارزش و ثواب ندارد و چه بسا موجب خشم و غضب خداوند گردد و او را به عذاب الهی مبتلا سازد. بر همین اساس حضرت علی (ع) فرمودند: با اخلاص (عمل را فقط برای...
-
حق الناس
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:05
حق الناس سید نعمت الله جزائری در انوار نعمانیه باب احوال بعد از مرگ می نویسد: که در اخبار است مرد مستمندی از دنیا رفت و از صبح که جنازه او را بلند کردند تا بشام از دفنش فارغ نشدند به واسطه کثرت ازدحام و انبوه جمعیت بعدها او را در خواب دیدند. پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟ خداوند مرا آمرزید و نیکی و لطف زیادی درباره من...
-
نعمت سلامتی
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:03
#نعمت سلامتی مردی، در پیش بزرگى از فقر خود شکایت میکرد و سخت مینالید. گفت: «خواهى که ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟» گفت: «البته که نه. دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمیکنم.» گفت: «عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه میکنى؟» گفت: «نه.» گفت: «گوش و دست و پاى خود را چطور؟» گفت: «هرگز.» گفت: «پس هم اکنون...
-
ایمان واعتقاد
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 07:59
حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود ، مردی میان سال در زمین کشاورزی مشغول کار بود . حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او...
-
دنیا
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 07:56
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ... مورچه در عسل غوطه...
-
غریب،مریض،فقیر
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 07:55
چون حضرت موسی علیه السلام از ترس فرعون فرار کرده و بشهر مدین وارد شده: تب شدید او را عارض گشته، و سخت گرسنه و تهی دست شده بود، پس اظهار کرد که: پروردگارا من غریب و مریض و فقیرم! از جانب خداوند متعال وحی شد: آیا میدانی که غریب کیست و مریض کیست و فقیر کیست؟ عرض کرد که: نه. فرمود: غریب کسی است چون من حبیبی نداشته باشد، و...
-
علی در قرآن
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 07:52
معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند : آیا میدانی که ابن عباس تفسیر قرآن میکنه؟ معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟! گفتند : تفسیر میکند آیات رو به نفع علی بن ابیطالب ! ما از این شاکی هستیم! معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس میشوم و جمعشان را بر هم...
-
زهد
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 07:51
#زهدیعنی عدم وابستگی روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما،...
-
تربیت
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 07:50
#داستان پندآموز از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم. مرد اول میگفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و...
-
پاسخ خدا
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:37
حکایت شخصی در تاریکی شب، در حال دعا با سوز و گداز الله الله می گفت شخصی نزد آن دعا کننده آمد و گفت: آن قدر الله الله می گویی و جواب نمی شنوی. چرا اصرار می کنی؟ این همه سوز و دعای بی اثر بس است. آن شخص ناامید و افسرده شد و دلش شکست. در عالم خواب حضرت خضر را دید که به او فرمود: چه شده الله الله نمی گویی مگر از راز و...
-
خیر پنهان
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:36
معلم مدرسهای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ بود ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟» معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنیا بیاورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ...
-
اعتماد به دشمن
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:34
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﻴﺮﻭ ﻳﺎﺩﻡ ﺑﺪﻩ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺑﺎﻻﻯ ﻛﻮﻩ ﺑﭙﺮ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺎﻳﻢ ﻣﻴﺸﻜﻨﺪ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ : ﻣﻴﮕﻴﺮﻣﺖ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﭘﺮﻳﺪ ، ﮔﺮﮒ ﺍﻭﺭﺍ ﻧﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﺎﻳﺶ ﺷﻜﺴﺖ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ ﻧﮕﺮﻓﺘﻰ؟؟؟ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ : ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺮﮒ ! آیا درقضیه برجام زیاد به گرگهااعتماد نکرده ایم؟ آیا رهبری عزیز نفرمودند من به مذاکرات خوشبین نیستم؟
-
غرور
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:34
یک روز گرم، شاخهای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن، برگهای ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را ددمنشانه و با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند و شاخه از کارش بسیار لذت میبرد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان...
-
توکل
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:30
توکل چه کلمه زیبایی ست.. "تو"و"کل"... وقتی"تو"،"کل"راداری .. به چه می اندیشی؟! ناراحت چه هستی؟! وقتی باکلْ هستی.. باکل دنیا .. باکل جهان هستی.. دلت قرص باشد.. چه زیباست"توکل"..!!!
-
معامله با خدا
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:25
معامله با خدا یک کشتی حامل بار عسل در ساحل لنگر انداخت وعسل ها درون بشکه بود وپیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی که تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت... سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند وبرایش یک بشکه عسل ببرد... آن مرد تعجب کرد وگفت ازتو مقدار کمی...
-
خانه خواهی یا صاخب خانه
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:25
عارفی قصد تشرف به حج داشت. فرزندش از او پرسید: «به کجا میروی؟» عارف گفت: «به سوی خانه پروردگارم.» فرزند گمان میکرد که هر کس خانه او را ببیند، خود پروردگار را هم میبیند لذا مشتاق همراهی با پدر شد و گفت: «چرا مرا با خود نمیبری؟» پدر گفت: «تو صلاحیت این سفر را نداری.» فرزند گریه کرد و بالاخره پدر را راضی نمود. چون...
-
من انسانم
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:24
من انسانم سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک" که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه یا "سنگی" در دامان یک کوه یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس شاید "خاکی" از گلدان یا حتی "غباری" بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت"...
-
حقوقهای آنچنانی
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:23
عده ای سرب وگلوله,عده ای ملیاردها. هردوتا خوردند اما این کجا وآن کجا! این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا هردو میسوزند اما این کجا وآن کجا! عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو هردو خوابیدند اما این کجا وآن کجا! این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش هردو آرام اند اما این کجا وآن کجا! این یکی در عمق دجله,آن یکی...
-
قضاوت
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:22
حکایت شهری که مردمش اصلاً فیل ندیده بودند؛ از هند فیلی آوردند و به خانه تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند. مردم در آن تاریکی نمیتوانستند فیل را با چشم ببینید. ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک لوله بزرگ است. دیگری که گوش فیل را با دست گرفت و گفت فیل مثل...
-
تلقین
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 10:21
تلقین روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. یک شیشه وسط یک آکواریوم بزرگ گذاشت و آن را دو نیم کرد. در یک سمت ماهی بزرگی قرار داد و در سمت دیگر یک ماهی کوچک که غذای مورد علاقه دیگری بود. ماهی بزرگ بارها به ماهی کوچک حمله کرد و هربار به دیوار نامرئی برخورد کرد تا اینکه دیگر ناامید شده و از حمله دست کشید. او دیگر باور...