توصیه ‌ها

توصیه ‌هایی از مرحوم حضرت آیت ‌الله سیّد علی قاضی در مورد نماز :

 تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از هر نماز.

 خواندن آیت الکرسی بعد از هر نماز.

 سجده شکر بعد از هر نماز.

 سورهٔ یاسین بعد از نماز صبح.

 استغفار ۷٠ مرتبه در نماز وِتْرْ و بعد از نماز عصر.

روزه

‼️تذکر مهم:‼️

 اگر هدف از روزه این باشد که مثلاً روزه بگیرد تا در چاقی و لاغریش اثر کند، و یا در قند و چربی خونش و ... مؤثر واقع شود، این روزه نزد خداوند سبحان ذره ای ارزش و ثواب ندارد و چه بسا موجب خشم و غضب خداوند گردد و او را به عذاب الهی مبتلا سازد. بر همین اساس حضرت علی (ع) فرمودند: با اخلاص (عمل را فقط برای خشنودی خداوند انجام دادن) کارهای انسان نزد خداوند قبول می شود.(غررالحکم، ص 432).

بنابراین وظیفه یک فرد مسلمانی که می خواهد روزه بگیرد و یا عمل واجب و مستحبی را انجام دهد، آن است که بگوید:«خدایا! می دانم تو حکیمی و تمام دستوراتت برای خیر و سعادت ما است، و می دانم این عمل فوائد زیادی برای من و حتی جامعه دارد، ولی من این عمل را فقط برای رضایت و خشنودی تو انجام می دهم».و لازم نیست اینها را به زبان بگوید، بلکه در دلش چنین نیتی داشته باشد، کافی است.

کسانی که دلشان به حال مردم می سوزد و دوست دارند جوانان این مرز و بوم، جوانانی سالم از نظر روحی و جسمی باقی بمانند، راهی ندارند جز آنکه دلهای پاک جوانان را با دستورات حیاتبخش اسلام عزیز آشنا سازند و مسائل اسلام را با استدلال و منطق برای آنان بیان نمایند.

برادران و خواهران عزیر بدانند که آنچه درباره فلسفه احکام گفته می شود، قسمتی از علت احکام می باشد و الا ذهن ما توان درک حقیقت و تمام علت احکام را ندارد، زیرا علم ما در برابر علم بی نهایت خداوند علیم و ائمه اطهار (ع) نا چیز است. بر همین اساس،رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید:«در روزه آنقدر فایده هست، که قابل شمارش نیست». (بحارالانوار، ج 93، ص 254) (کتاب فلسفه روزه).

حق الناس

حق الناس

سید نعمت الله جزائری در انوار نعمانیه باب احوال بعد از مرگ می نویسد: که در اخبار است مرد مستمندی از دنیا رفت و از صبح که جنازه او را بلند کردند تا بشام از دفنش فارغ نشدند به واسطه کثرت ازدحام و انبوه جمعیت بعدها او را در خواب دیدند. پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟ خداوند مرا آمرزید و نیکی و لطف زیادی درباره من فرمود، ولی حساب دقیقی کرد. حتی روزی بر در دکان رفیقم که گندم فروشی داشت نشسته بودم با حال روزه، هنگام اذان که شد یکدانه از گندمهای او را برداشته و با دندان خود دو نیمه کردم، در این موقع به خاطرم آمد که گندم از من نیست آن دانه شکسته را بر روی گندمهای او افکندم خداوند چنان حسابی کرد که از حسنات من به اندازه نقص قیمت گندمی که شکسته بودم گرفت.

(آگاه شویم (4) خوردن مال مردم چرا؟نویسنده : حسن امیدوار )


نعمت سلامتی

#نعمت سلامتی                                                                                                                                                                                                 مردی، در پیش بزرگى از فقر خود شکایت می‏کرد و سخت مینالید. گفت: «خواهى که ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟»
گفت: «البته که نه. دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمیکنم.»
گفت: «عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه می‏کنى؟»
گفت: «نه.»
گفت: «گوش و دست و پاى خود را چطور؟»
گفت: «هرگز.»
گفت: «پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شکایت دارى و گله می‏کنى؟! بلکه تو حاضر نخواهى بود که حال خویش را با حال بسیارى از مردمان عوض کنى و خود را خوش‏تر و خوش‌بخت ‏تر از بسیارى از انسان‏هاى اطراف خود میبینى. پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بیش‏تر از آن است که دیگران را داده ‏اند و تو هنوز شکر این همه را به جاى نیاورده، خواهان نعمت بیش‏ترى هستى!»

سلامتی بزرگترین نعمت هر انسانی است که قابل معامله با هیچ ثروتی نیست.

ایمان واعتقاد

حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود ، مردی میان سال در زمین کشاورزی مشغول کار بود .
حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید...
حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.

حاکم پرسید : مرا می شناسی؟
بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود #حضرت_رضا (علیه السلام) رفته بودی؟
دوستت گفت #خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل!
من سالهاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.

حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده تلافی همان کشیده ای که به من زدی.

فقط می خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد.