کفش ده ساله

کفش ده ساله
هیچ یک از هم کلاسی ها حرف او را نمی پذیرفتند.
«کفش هرچقدر هم که خوب باشه حتی کفش چرمی خوب بیش از 3 یا 4 سال دووم نمیاره .. چه برسه به 10 سال!! »
« تازه تو همش میگی که بابات همیشه همین یک جفت کفش رو می پوشه..این دیگه هرگز امکان نداره!»
هفته بعد که پدر داستان ما به مدرسه آمد ، بچه ها خیره بودند به کفش هایی نو که روی پایه های صندلی چرخدار تکانی نمیخوردند.

علم امام علی علیه السلام

ابن عباس گوید:

 روزی عمر بن خطاب به امیرالمومنین (ع) گفت: ای اباالحسن، از این تعجب نمی کنم که به تمامی مسائل پاسخ می گویی، بلکه متعجبم که چگونه بی درنگ و بدون تفکر به آنها پاسخ می دهی؟!
 
حضرت علی (ع) در پاسخ او دست خود را باز کرده و فرمود: این چند تاست؟ عمر بلافاصله گفت: پنج تا. حضرت فرمود: چرا در نظر دادن عجله کردی؟ عمر گفت: این مساله نیاز به #تفکر نداشت.
 
حضرت لبخندی زد و فرمود: تمام علوم در نظر من، مانند همین مساله جزیی است در نزد تو!
 
بحارالانوار، ج 40، ص 147.

با حضرت ابوالفضل – علیه‌السلام- قهر نکن!

با حضرت ابوالفضل – علیه‌السلام- قهر نکن!
حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: در کتاب دارالسلام آمده است: طلبه ای سه حاجت داشت و مدت ها به زیارت حضرت ابوالفضل(علیه السلام) مشرف می شد.

روزی در حالی که در مقابل ضریح با کمال ادب و احترام ایستاده و مشغول زیارت بود، ناگاه دید عده ای از زنان عرب با پای برهنه و در حالی که کودک فلجی را به دست گرفته بودند وارد حرم شدند، و هلهله کنان دور ضریح چرخیدند و بیمارشان شفا پیدا کرد و از حرم خارج شدند.

آن طلبه وقتی این صحنه را مشاهده می کند، نزدیک ضریح می آید و می گوید: من چند سال است می آیم و حوائجم برآورده نمی شود، ولی به این عرب های بیابانی این گونه التفات دارید!…
و با صورت قهر و غضب از حرم بیرون می رود و تصمیم می گیرد دیگر به زیارت آن حضرت نرود.
به نجف می رود، در آن جا به او می گویند: خادم شیخ انصاری(رحمه الله) چند بار آمد و سراغ شما را گرفت، وی نزد شیخ می رود.

شیخ به او می فرماید: با حضرت ابوالفضل(علیه السلام) قهر نکن، حج می خواهید، خانه می خواهید، عیال می خواهید، برای شما فراهم می شود… خدا کند طوری یقین داشته باشیم که برای ما تزلزل حاصل نشود.

خداوند متعال در سوره شعرا میفرماید: " یاران حضرت موسی(علیه السلام) گفتند: قطعا فرعون و فرعونیان به ما می رسند، یعنی هلاک می شویم؛ ولی حضرت موسی(ع) فرمود: چنین نیست، پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد. "

یعنی پشتم مثل کوه محکم است، چون آن ها که به ما وعده همراهی و نصرت داده اند با ما هستند و رفیق نیمه راه نیستند.


کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص 71
محمد حسین رخشاد                                                                                                                                                                                                                                     

پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!

زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند.
صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند، از پشت پنجره زن همسایه را دیدند که لباس هایی را که شسته است آویزان میکند.
زن گفت:
ببین؛ لباسها را خوب نشسته است.
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت ...
یک ماه بعد، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید، شگفت زده شد و به شوهرش گفت:
نگاه کن بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید
شوهر پاسخ داد:
صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!

زندگی ما نیز اینگونه است؛
آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به پاکی پنجره و دیدی که با آن نگاه میکنیم

دو درس مهم

1- از دیگران شکایت نمی کنم
بلکه خودم را تغییر می دهم،
چرا که کفش پوشیدن راحت تر از
فرش کردن دنیاست.

2-مبارزه انسان را داغ می کند
و تجربه انسان را پخته می کند!
هرداغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى دیگر خام نمی شود