"آقاجان"

"آقاجان"
آلودگی دلهایمان ازحدّهشدارفراتررفته است
نفسهایمان به شماره افتاده...
سالهاست زندگیمان تعطیل رسمیست..
از هر چاله ای به زحمت خارج می شویم در چاهی عمیق سقوط می کنیم...
مدام در مهلکه ها گرفتاریم و راهی به جایی نمی بریم آقا جان
ما که زیاد از خدا فرجتان را می خواهیم ؛ اما
آقای مهربانتر از مادر، حال زار بشریت را بنگر و خودت از خدا بخواه که بیایی و بر این همه اضطراب پایان دهی .
ای باران حیات بخش هستی، نکند که
هوای باریدن ندارید مولای من؟!

چرا امام زمان ظهور نمیکنند؟؟؟

 چرا امام زمان ظهور نمیکنند؟؟؟
این روایت را با دقت بخوانید...
 ماجرای هارون مکی و  تنور آتش
 ماءمون رقى نقل مى کند:

 روزى خدمت امام صادق علیه السلام بودم ، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرده ، نشست .

آن گاه عرض کرد:
 یابن رسول الله ، امامت حق شماست زیرا شما خانواده راءفت و رحمتید، از چه رو براى گرفتن حق قیام نمى کنید، در حالى که یکصد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهاى بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!

 امام فرمود:

– اى خراسانى !
بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.
دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى که شعله هاى آن ، قسمت بالاى تنور را سفید کرد.

 به سهل فرمود:
– اى خراسانى !
برخیز و در میان این تنور بنشین !

 خراسانى شروع به عذر خواهى کرد و گفت:

 یابن رسول الله !
مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر!

امام فرمود:
 ناراحت نباش ! تو را بخشیدم .
 
در همین هنگام ، هارون مکى ، در حالى که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام کرد.

 امام پاسخ سلام او را داد و فرمود:

در تنور بنشین !
هارون نعلینش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد!
امام با خراسانى شروع به صحبت کرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن مى گفت که گویا سال هاى دراز در آنجا بوده اند.

سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است .
سهل مى گوید، بر سر تنور که رسیدم ، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است .
 همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد.
 
 امام به سهل فرمود:
در خراسان چند نفر از اینان پیدا مى شود؟

 عرض کرد:
– به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.

آن جناب نیز فرمودند:
آرى ! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.
اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت مى شد، ما قیام مى کردیم.

  بحار، ج ۴۷، ص ۱۲۳

دروغ

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ

* *فیلسوف است**

* *کسی که راست و دروغ برای او یکی است،

* *چاپلوس است**

* *کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید،

* *دلال است**

* *کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد،

* *گدا است**

* *کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد،

* *قاضی است**

* *کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد،

* *وکیل است**

* *کسی که جز راست چیزی نمی گوید،

* *بچه است**

* *کسی که به خودش هم دروغ می گوید،

* *متکبر است**

* *کسی که سخنان دروغش شیرینست،

* *شاعر است**

* *کسی که اصلا دروغ نمی گوید،

* *مرده است**

* *کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد،

* *بازاری است**

* *کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند،

*سیاستمدار است**

همه برای تو...

« وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السّمواتِ وَ ما فِی الاَرضِ جمیعاً مِنهُ »

سوره : جاثیة - آیه : ١٣

همه برای تو...
تو برای که؟؟
تو برای چه؟؟

چرا گریه می کنی ؟

جمال  وفا

 فردی از صالحین بر مردى گذر نمود که در حال کباب نمودن گوشت بر روی  آتش بود ...

 آن مرد صالح با دیدن این منظره بشدت گریست ...

 شخصی که در حال درست نمودن کباب بود با تعجب پرسید :

 چه چیزی باعث گریه تو شده است ؟ آیا محتاج گوشت هستی ؟

 آن مرد در جواب گفت : نه .

 کباب زن دوباره پرسید: پس چرا گریه می کنی ؟

 وی جواب داد : من بر  بنی آدم می گریم ..

 حیوانات در دنیا بعد از مرگ ( ذبح ) داخل آتش می گردند و در آن می سوزند..

ولی بنی آدم زنده زنده در آتش داخل می گردد و در آن خواهد سوخت .

 اللهم اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها کان غرامًا ، إنها ساءت مستقرًا ومقامًا