گمشده بشریت

لذت_آغوش_خدا 


"گمشده بشریت"


حلاوت ایمان، گمشدۀ بزرگ زندگی بشریت هست... 

فدات بشم؛ تا بهش نرسیدی دست از تلاش بر ندار...


 آیت الله بهجت می فرمودن: مگه امکان داره کسی در مسیر خدا حرکت کنه و خدا لذّت عبادت رو بهش نچشونه؟


 اگه ما میبینیم این همه عبادت کردیم اما مزۀ ایمان رو نچشیدیم «معلومه که در مسیر درستی عبادت نکردیم...»


 عیب کار اینه که در خونۀ خدا نرفتیم. جاهای دیگه رفتیم...

عباداتمون تکبرمون رو بیشتر کرده...


آرزوهای انسان پس از مرگ

۹ تا آرزوی انسان پس از مرگ


۱- *یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا*

ﺍی ﮐﺎﺵ خاک می بودم ‏

(ﺳﻮﺭة النبأ‏ء 40)


۲- *یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی*

ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش می فرستادم ‏( ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺠﺮ 24 ‏)


۳- *یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ*

ﺍی ﮐﺎﺵ نامه اعمالم به من داده نمی شد ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﺤﺎﻗﺔ 25)


۴- *یَا وَیْلَتَىٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا*

ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوستینمیگرفتم

‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ 28 )


۵- *یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا* 

ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله

و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را میکردیم

‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﺣﺰﺍﺏ 66)


۶- *یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا* 

ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله

صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب میکردم 

‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ 27)


۷- *یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا*

ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها می بودم حال کامیابی بزرگ حاصل میکردم .


‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻨﺴﺎﺀ 73‏)



۸- *یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا*  

ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمی گرفتم

‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻜﻬﻒ 42)


۹- *یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِین*َ 

ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم

و نشانی های رب خود را انکار نکنیم و از جمله مومنین شویم

‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﻧﻌﺎﻡ 27)



این ها آرزوهایی‌اند که

بعد از مرگ برآورده شدن‌ انها ناممکن است

پس

 کوشش نماییم که تا در دنیا هستیم خود را اصلاح نماییم

تا در آخرت از نادمین نباشیم.

امام حسین علیه السلام

#کرامات_امام_حسین_ع 

امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید(بسیار زیبا)


ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: 

توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.

خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.

 

اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! 


افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.

هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. 


من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.

به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.


اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.

 چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 


خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.


... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!

اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟


پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.

 وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.

بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.


 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.


قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...

 

شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 

خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم...


منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54


حکمت 249 نهج البلاغه

شرح و تفسیر #حکمت 249 نهج البلاغه

امام علی علیه السلام فرمودند : 

أَفْضَلُ آلاَْعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ.

برترین اعمال آن است که خود را (به زحمت) بر آن وادار کنى.


امام علیه السلام در این کلام حکیمانه به برترین اعمال اشاره کرده مى‌فرماید: 

«برترین اعمال آن است که خود را (به زحمت) بر آن وادار کنى»؛ (أَفْضَلُ آلاَْعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ). 

اشاره به این‌که، کارى است برخلاف خواسته نفس؛ مثل این‌که مى‌خواهد مالى ببخشد و نفس او به سبب علاقه به مال با آن موافق نیست، یا از ارتباط نامشروعى بپرهیزد که نفس تمایل به آن دارد و یا قدرت بر انتقام پیدا کرده ونفس تمایل به آن دارد و او از انتقام‌جویى بپرهیزد. 

در تمام این موارد که نفس انسان تمایل به فعل معروف یا ترک منکر ندارد هنگامى که افراد با ایمان در برابر خواسته نفس مقاومت کنند و آن معروف را به جا آورند و آن منکر را ترک کنند، عملى بسیار پرفضیلت انجام داده‌اند، چراکه هم کار خیر انجام شده و هم نفس سرکش تحت ریاضت قرار گرفته و از طغیان آن پیشگیرى شده است.


اکثر شارحان نهج‌البلاغه در این‌جا تصریح کرده‌اند که این گفتار حکیمانه شبیه حدیث معروف پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله است که در بسیارى از منابع آمده است؛ آن حضرت فرمود: 

«أفْضَلُ الاَْعْمالُ أحْمَزُها ؛ بهترین اعمال عملى است که سخت‌تر و قوى‌تر و پرمشقت‌تر باشد». 

منتها امام علیه السلام شاخه خاصى از آن حدیث نبوى را بیان کرده.

زیرا مشقت‌بار بودن یک عمل 

گاه به واسطه انجام دادن کارهاى بدنى سنگین است 

و گاه به سبب طول مدت 

و گاه به علّت فراهم نبودن مقدمات 

و نیز گاهى به‌واسطه مخالفت نفس با آن است 

که امام علیه السلام روى همین نکته تکیه فرموده است. 

دلیل آن هم روشن است؛ پاداش‌هاى مادى در عرفِ عقلا همواره متناسب با مقدار زحمتى است که براى کارى کشیده مى‌شود و به همین دلیل کار پرزحمت‌تر پاداش و مزد و اجرت بیشترى دارد.

باور کن که لختی!

باور کن که لختی!


داستان معروف و تکراری لباس نامرئی پادشاه را حتماً شنیده اید؛ هانس کریستین آندرسون، داستان نویس معروف دانمارکی که داستان های جذابی برای کودکان نوشته، در کتاب «لباس جدید پادشاه» داستان بسیار جذابی را می نویسد که مضمون آن بدین شرح است:


پادشاهی بود اهل تجمل و اشرافی گری؛ دوست می داشت نسبت به همه پادشاهان دیگر، جلیل تر و جمیل تر باشد. همین نقطه ضعف او باعث شد تا دو نفر شیاد و زیرک نزد او بیایند و حرص و ولع او را برای دوختِ لباسی بسیار ظریف و زیبا و البته نامرئی از جنس طلا و جواهر شعله ور کنند.


آنان مدعی شدند که می توانند لباسی از طلا برای پادشاه بدوزند که تاکنون هیچ پادشاهی بر تن نکرده باشد. لباسی که فقط چشمان پاک و نجیب میتوانند آن را رؤیت کنند.


پادشاه پذیرفت و درب خزانه طلا و جواهرات را بروی آنان گشود؛ روزها و شب ها این دو شیاد مأمور دوخت بهترین لباس برای پادشاه از طلا و جواهرات دربار شدند.


وزرا و چاکران و نوکران هر وقت که به کارگاه خیاطی می رفتند لباس نمی یافتند به جز حرکاتِ دست و سوزن بدون نخِ این دو نفر که در هوا می پیچید! اما از ترس اینکه متهم به ناپاکی و نانجیبی نشوند وقتی به محضر پادشاه می رسیدند از زیبایی این لباس تعریف می کردند.


سرانجام روز موعود رسید؛ این دو شیاد اول دستمزد طلا و جواهرات خود را گرفتند و لباس نامرئی را به تن پادشاه کردند اما پادشاه لباسی نمی دید! پادشاه هم از سر ترس که متهم به نانجیبی نشود به دروغ می گفت: به به چه لباسی! وزیر وزرا، خادمین، نوکران، چاکران، مریدان و زنان حرمسرا هم همه از ظرافت و رنگ و لعاب و طرح لباس می گفتند!


پادشاه تصمیم گرفت با لباس نامرئی بین مردمان حاضر شود؛ شهر به شهر بچرخد و تفاخر کند به لباس نداشته! سرانجام پادشاه لخت و عور را بر تخت و بر دوش غلامان گذاشتند؛ جارچی جار می زد که هرکس نانجیب و ناپاک باشد لباس پادشاه را نمی بیند! مردم بیچاره هم باور کرده اما از ترس این اتهام لب نگشودند.


در همین حین بود که جمعی از کودکان شروع کردند به تمسخر و خنده و با انگشت اشاره، پادشاه را به یکدیگر نشان می دادند که پادشاه لخت است و لباس ندارد! آبرو ریخته و شیادان گریخته؛ مریدان هم گریبان چاک کردندی و سر به بیابان تافتندی!


قصه امروز ما بسیار شبیه این داستان است. جمعی مدعی شدند زبان دنیا را بلدند؛ می توانند با خنده و باز کردن دهان به اندازه یک گز، تحریم ها را رفع کنند؛ روز و شب رفتند و آمدند. از ژنو گرفته تا وین و لوزان؛ از 92 تا 94 دوسال کشور را تعطیل کردند تا #برجام امضا شد. مجدد از 94 کشور را به امید برجام، رها کردند. بیش از 60 درصد کارخانجات تولیدی را تعطیل گذاشتند، صنعت هسته ای را پلمپ کرده، بودجه دفاعی و موشکی را کاهش داده اما افاقه نکرد و سهم ایران از برجام، «تقریباً هیچ» بود.


سرانجام آمریکا وقتی به تمام امتیازاتش رسید و نوبت به تعهداتش که شد از برجام بدون کمترین هزینه ای خارج شد؛ تحریم ها و تهدیدها بیشتر و بیشتر شد و حالا ما مانده ایم و ترس از خروج از برجام!


رئیس جمهور مملکت ما اما هنوز برای حفظ آبروی خود و دولتش، شهر به شهر، جلسه به جلسه از فواید نداشته و افتخارات نداشته برجام می گوید! وی هفته اخیر در جلسه با دانشجویان می گوید: «فقط حقوقدان ها و سیاستمداران می فهمند برجام یعنی چه!».


آقای برادر؛ باور کن که لختی و این برجام نامرئی، لباس مناسبی برای شما نیست! اگر فایده و سود داشته باشد امروز همه ملت می توانند ببینند نه اینکه بگوئی فقط حقوقدان و سیاستمدار می‌توانند ببینند! چرا با لجبازی خود را شایسته ناسزای مردم می کنی؟