کنترل نفس سالک با قلت طعام

کنترل نفس سالک با قلت طعام

 طعام بسیار، قلب را می‌میراند و باعث طغیان و لجام‌گسیختگی خواهد شد. گرسنگی از اجل خصال مومن است. یحیی بن معاذ چه نیکو گفته است؛ ‌اگر به همه ملائکه و هفت آسمان و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و هر کتاب و ولی و حکمتی و امامان توسل جویی که تو را با نفست مصالحه دهند و نفس را ترغیب نمایند که دنیا را ترک کند و در اطاعت خدا آید، نخواهد پذیرفت، ولی اگر گرسنگی را شفیع قرار دهی، خواسته‌ات را اجابت کرده و در اطاعتت خواهد آمد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آیت‌الله حسن‌زاده آملی، نامه‌ها، برنامه‌ها، ص 127

روز حسرت

 روز حسرت
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
یوم الحسرة، کدام روز است که خدا می فرماید:
بترسان ایشان را از روز حسرت.
حضرت جواب دادند:
آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند.
پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟
حضرت فرمودند:
آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد.

وسائل الشیعه/ج7

خدایا ما یاغی نیستیم....

روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند،

که شخصی باعجله  آمدوضوگرفت وبه داخل اتاق رفت وبه نماز ایستاد،

با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود،

به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد
ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟ ....
 گفت: هیچ.

فرمود: تو هیچ کار نمی کردی؟

گفت: نه!  می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند،

آقا فرمود: مگر تو نماز
 نمی خواندی؟
 
گفت: نه!

آخوند فرمود:  من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی،

گفت: نه آقا اشتباه دیدی،

سؤال کردند: پس چه کار
می کردی؟

گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین،

این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت،

تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند میپرسیدند،  ایشان با حال خاصی می فرمود:
من یاغی نیستم

خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم....
اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
لطفا همین جمله را از ما قبول کن.

الهی و ربی من لی غیرک . . .

خریدار یوسف

خریدار یوسف

وقتی حضرت یوسف رو آوردن تو بازار برده فروشای مصر، همه جمع شدن، حتی بزرگای مصر هم اومدن. تو جمعیت یه پیرزن بود که دو تا کلاف نخ تو دستش بود، یه نفر که کنارش ایستاده بود، ازش پرسید: اینا چیه؟
 پیرزن گفت: کلاف نخ!
 پرسید: واسه چی آوردی؟
 گفت : آوردم تا باهاش یوسف رو بخرم
 طرف خندید گفت : آخه با دو تا کلاف نخ که نمیشه فردی مثل یوسف رو خرید، اونم جایی که بزرگای مصر اومدن تا اونو بخرن.

 پیرزن اشک تو چشاش جمع شد و گفت: می دونم با دو تا کلاف نمیشه یوسف رو خرید، اما میشه اسم من رو هم جز خریداراش نوشت!                                                                                                                                                             

بیایید ی کاری بکنیم که ما رو هم جزء منتظرین آقا جانمون قرار بدن هر چند کار خیلی کوچیکی باشه ؛ مثل خاموش کردن ی لامپ اضافه و یا سفت کردن شیری که چکه می کنه ویا...اما نیتمون قوی شدن کشور صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشه.


ما از کدام گروه هستیم ؟

در یکی از روزها،
 پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند••••
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها
و محصولات تازه پر کنند
همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند•••••

 وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند

وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.
 اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود.
و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود.
 روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند
 وقتی وزیران نزد شاه آمدند ، به سربازانش دستور داد ، ﺳﻪ وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند
در زندانی دور که هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند
 وزیر اول پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه سه ماه به پایان رسید
 اما وزیر دوم ، این سه ماه را با سختی و گرسنگی و مقدار میوه های تازه ای که جمع آوری کرده بود سپری کرد
 و وزیر سوم قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مرد.
 خیلی از ماها فکر میکنیم که اعمال ما چه سودی برای خدا دارد؛ و شاید با این فکر انحرافی در کارهای انسانی و اخلاقی و دینی خود اهمال کنیم.
در حالی که امر و نهی خداوند برای خود ماست و او بی نیاز از اعمال ماست.
 حال از خود این سؤال را بپرسیم ، ما از کدام گروه هستیم ؟
زیرا ما الآن در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد و فاسد را جمع آوری کنیم،
 اما فردا زمانی که ملک الموت امر می شود تا ما را در قبرمان زندانی کند،
 در آن زندان تنگ و تاریک و در تنهایی ••••••
 نظرت چیست?
آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به ما سود میرسانند.
 خداوند می فرماید: (وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَابِ)البقره ۱۹۷