نصیحت

رهبر عزیز انقلاب حفظه الله :

جوانان مکرر برای تعالی روحی نصیحت میخواهند.

چیزی که ازبزرگان شنیده ام یک کلمه است:

پرهیز از گناه.

توصیه دیگر انجام فرائض است؛

اصلی ترین فریضه هم نماز است؛ اول وقت و با حضور قلب وحتی المقدور باجماعت. دراینصورت فرشته خواهید شد؛ از فرشته هم بالاتر. ۹۴/۴/۲۰                                                                                                                                                          

ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ

ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﻮﺩﻥ، ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ
ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺣﺞ ﻧﻤﻮﺩﻥ، ﺳﻔﺮ ﺣﺠﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ
ﺯ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﻌﺒﻪ، ﺳﺮ ﻭ ﭘﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺘﻦ
ﺩﻭ ﻟﺐ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺒﯿﮏ، ﺑﻪ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﻭ ﻣﻌﺎﺑﺮ، ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﮑﺎﻑ ﺟﺴﺘﻦ
ﺯ ﻣﻼﻫﯽ ﻭ ﻣﻨﺎﻫﯽ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ
ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪﻫﺎ ﻧﺨﻔﺘﻦ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦ
ﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯﺵ، ﻃﻠﺐ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ، ﺛﻤﺮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ

نصایح لقمان حکیم

نصایح لقمان حکیم
ای پسرجان!
من چهار صد پیامبر را خدمت کردم، و از گفتار آنها چهار سخن را برگزیدم:
1هنگامی که در نماز هستی، حضور قلبت را حفظ کن
2 هنگامی که در کنار سفره نشستی گلویت را (از مال حرام) حفظ کن
3هنگامی که به خانه دیگری رفتی، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ کن
4 و هنگامی که بین انسان ها رفتی، زبانت را حفظ کن.
یا بُنَیَّ اِنّی خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَةَ نَبِیٍ و اخذْتُ مِنْ کَلامِهِمْ أرْبَعَ کلماتٍ، و هِیَ : إذا کُنْتَ فی الصّلوةِ فاحْفَظْ قَلْبَکَ، وَ إذا کُنْتَ عَلَی المائدةِ فَاحفَظْ حلقَکَ، و إذا کُنْتَ فی بَیْتِ الْغَیْرِ فاحْفَظْ عینَک، وإذا کُنْتَ بَیْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ لِسانَکَ؛

شیخ حرّ عاملی، با تصحیح علی مشکینی، المواعظ العددیة، صفحه142.

قاضی زیرک

یک دهقان و یک شکارچی با هم همسایه بودند. شکارچی سگی داشت که همیشه از خانه شکارچی فرار می‌کرد و به مزرعه و آغل دهقان می‌رفت و خسارتهای زیادی ببار می‌آورد. هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی می‌رفت و از خسارت‌هایی که سگ او به وی وارد آورده شکایت می‌کرد. هر بار نیز شکارچی با عذرخواهی قول می‌داد که جلوی سگش را بگیرد و نگذارد دیگر به مزرعه وی برود. مرتبه بعد که همین حادثه اتفاق افتاد دهقان دیگر از تکرار حوادث خسته شده بود و بجای اینکه پیش همسایه‌اش برود و شکایت کند نزد قاضی محل رفت تا از طریق قانون شکایت کند. برای قاضی ماجرا را تعریف کرد.
قاضی هوشمند به وی گفت: «من می‌توانم حکم صادر کنم و همسایه را مجبور کنم تا تمام خسارت وارد آمده به شما را پرداخت کند. ولی این حکم دو نکته منفی دارد. یکی اینکه احتمالی که باز هم این اتفاق بیفتد هست، دیگر اینکه همسایه ات با شما بد شده برای خودت یک دشمن ساخته‌ای. آیا می‌خواهی در خانه‌ای زندگی کنی که دشمنت در کنار و همسایه تو باشد؟! راه دیگری هم هست، اگر حرف‌هایی را که به شما می‌زنم اجرا کنی احتمال وقوع حادثه جدید خیلی کمتر و در حین حال از همسایه‌ات بجای دشمن یک دوست و همیار ساخته‌ای.»
دهقان گفت: «اگر اینطور است حرف شما را قبول می‌کنم.»
ولی هنگامی که قاضی به وی گفت که چه کاری باید انجام دهد عصبانی شد و گفت: «من تا حالا این همه ضرر داده‌ام، می‌خواهید که من دیگر چکار کنم؟!»
قاضی به وی گفت: «ولی شما قول دادی به حرف من گوش داده و آنرا اجرا کنی.»
دهقان حرف قاضی را قبول کرد. به مزرعه خویش رفت و دو تا از قشنگ‌ترین بره‌های خودش را از آغلش برداشت و به خانه شکارچی رفت. دهقان در زد، شکارچی در را باز کرد و با قیافه عبوسی به وی گفت: «سگ من دیگر چکار کرده؟»
دهقان در جواب، به شکارچی گفت: «من آمدم از شما تشکر کنم که لطف کردید و سعی کردید جلوی سگ‌تان را بگیرید که به مزرعه من نیاید. بخاطر اینکه من چندین مرتبه مزاحم شما شده‌ام دو تا بره به عنوان هدیه برای فرزندان شما آوردم.»
شکارچی قیافه‌اش باز شد و شروع به خنده کرد و گفت: «نه شما باید ببخشید که سگ من به مزرعه شما آمده.»
با هم خداحافظی کردند. دهقان وقتی داشت به مزرعه اش برمی‌گشت صدای شادی و خوشحالی فرزندان بابت هدیه‌ای که به آنها داده بود را می‌شنید.»
دهقان روز بعد دید همسایه‌اش خانه کوچکی برای سگش درست کرده که دیگر نتواند به مزرعه وی برود. چند روز بعد شکارچی به خانه دهقان آمد و به عوض هدیه‌ای که به وی داده بود، دو تا بز کوهی که تازه شکار کرده بود را به دهقان هدیه داد و با صورتی خندان گفت چقدر فرزندانش خوشحالند و چقدر از بازی با آن بره‌ها لذت می‌برند و اگر کاری در مزرعه دارد با کمال میل به وی کمک خواهد کرد.

روزی حلال

روزی حلال

در جلد پنجم بحار دوم حیوة القلوب در نوادر اخبار بنی اسرائیل روایت کرده از امام صادق(ع) که فرمود :

مرد صالحی از بنی اسرائیلی فقیر بود از خدا طلب روزی کرد در خواب به او گفته شد : دو درهم از حلال را دو سنتر داری یا دوازده درهم از حرام را ؟        

گفت : دو درهم حلال را .

گفتند : زیر سرت می باشد بیدار شد برداشت رفت بازار یک درهم را داد ماهی خرید آورد خانه شکمش را پاره کرد که او را کباب کند دو دانه جواهر در شکم آن ماهی پیدا شد چهل هزار درهم فروخت

پس هر کس از حرام چشم پوشید روزیش را خداوند به اضغاف مضاعف از ممر حلال به او می رساند       

حالا اهل توکل و تقوی هم نباید دست روی هم بگذارند و بگویند هر چه مقدر است به ما می رسد باید فی الجمله در مقام تحصیل و طلب باشند و از حرام هم اجتناب کنند تا خدا روزی آنها را به آنها برساند از جاهایی که گمان نمی برند و امیدواری ندارند.