جایگاه انسان در نظام خلقت
آنچه مورد مشاهده ماست را شاید بتوان در چهار گروه دسته بندی کرد :
1- جمادات
2-نباتات (گیاهان)
3-حیوانات
4-انسانها
به نظر شما کدام یک از این موجودات از جایگاه بالاتر و والاتری برخوردار هستن؟
بسیار واضح و روشن است که جمادات از جهت موجودیت و برخورداری از حیات در پایین ترین درجه و انسانها در بالاترین درجه قرار دارند
وبسیار شنیده و دیده ایم که سه گروه ابتدایی از موجودات را انسانها در طول تاریخ به خدمت خویش گرفته و از خدمات آنها بهره برده و میبرند.
و در واقع طبق آنچه دین اسلام نیز بر آن صحه گذاشته همه موجودات را خداوند برای خدمت و بهره دهی به انسان خلق کرده .
اما چه می شود که در اثر غفلت از این موضوع بسیار دیده می شود که انسان خود را در خدمت موجودات دیگر قرار می دهد و بعضا به این خدمت گزاری نیز افتخار کرده و به دیگران فخر می فروشد؟
عوامل زیادی ممکن است در این موضوع دخیل باشد که به چند نمونه از آن اشاره کرده و از دوستان انتظار می رود در این خصوص نظرات ، پیشنهادات و انتقادات خود را برای تکمیل و تکامل این مبحث با حقیر در میان بگذارند.
1- عدم یا کمبود محبت در بین خانواده و دوستان
که این مورد را می خواهند با پناه بردن به حیوانات و تربیت آنها به گونه ای از ایشان فرمانبرداری نموده و از این طریق حس نیاز به محبت را در خود اشباع نمایند
2- تنهایی و رها شدن از آن
افرادی هستند که برای فرار از تنهایی تمایل به نگهداری از حیوانات نموده و از این طریق می خواهند خود را از تنهایی نجات دهند.
3- فخر فروشی
شاید دیده باشید افرادی را که به داشته حیوانات مختلف از انواع مختلف آن بالیده و هر چقدر دارای ارزش مادی بیشتری باشند براین فخر فروشی نیز افزوده می گردد
4- برآورده نشدن توقعات از همنوع
بعضی می گویند چون به انسانها نمی شود اعتماد کرد و وقت و پول و عمر خود را صرف ایشان کرد لذا به حیوانات که قابل اعتماد تر هستند روی می آوریم
5- بیماری
منظورم از بیماری ،بیماری روانی است ؛ به گمنه ای که حیوانات را در تمام شئونات زندگی خویش شریک کرده و آنها را یکی از اعضاء خانواده خویش می پندارن ؛ به گونهی که با آنها غذا می خورند ، تفریح می روند ، ازدواج می کنند وهمبستر شده و در نهایت با آنها آمیزش نیز می کنند.
6-....
به نظر شما اگر چنین اتفاقاتی در یک جامعه بیافتد ، چه نتیجه ای خواهد داشت ؟
به نظرم یکی از نتیجه های بسیار تلخ و ویرانگر آن در از هم پاشیدگی خانواده می تواند بروز کند ؛ به گونه ای که دیگر خانواده جایگاه خود را از دست خواهد داد و اگر در جامعه ای خانواده که هسته اصلی یک اجتماع را تشکیل می دهد چنین اتفاقی بیافتد ، در آینده جامعه ای خواهیم داشت بی ریشه و بی اصالت.
توجه بسیار جدی قرآن کریم و ائمه اطهار (علیهم السلام) به حقوق "حیوانات"
در قرآن کریم، روایات و احادیث رسیده از ائمه اطهار (علیهم السلام) توجه زیادی به حفظ حقوق حیوانات شده و از عقوبت کسانی که به رعایت این حقوق نمیپردازند، گفته شده است.
طبق آیات قرآن کریم، انسان و دام هر دو از حق بهرهبرداری برابر از طبیعت برخوردارند، بهطوریکه در آیه 49 سوره فرقان آمده است: «تا با آن (آبی که از آسمان فرود آمده) سرزمین مرده را زنده کنیم و آن را به آفریدههای خویش؛ چهارپایان و آدمیان بسیار بنوشانیم».
در قسمتی دیگری در قرآن انسان و دام از حق مشابه در استفاده از خوراک خوب و تازه برخوردارند، بهطوریکه در سوره سجده آیه 27 آمده است: «آیا ندیدند که ما آب باران را به سوی زمین خشک میرانیم و بهوسیله آن زراعتهایی میرویانیم که هم خود و هم چهارپایانشان از آن می خورند؟ آیا باز هم چشم بصیرت نمیگشایند؟»
طبق آیات قرآن کریم، انسان و دام هر دو از حق بهرهبرداری برابر از طبیعت و حق مشابه در استفاده از خوراک خوب و تازه برخوردارند
ائمه معصومین (علیهم السلام ) نیز در باب رعایت حقوق حیوانات توسط انسان نیز به نکات جالبی اشاره نمودهاند. امیرالمومنین (علیه السلام) به متصدیان دریافت مالیات جانداران اینطور سفارش مینمایند که: «جز خیرخواه مهربان، و امین حافظ، دیگری را بر چهار پایان مگمار، کسی که بر حیوانات سخت نگیرد و آنها را تند نراند، نرنجاند و خسته نکند. وقتی آن امین حافظ گلّه را از تو گرفت، به او سفارش کن شتر را از بچه شیر خوارش جدا نکند، و آن قدر شیرش را ندوشد که به بچه او زیان برساند. شتران را با سوار شدن بر آنها خسته نکند. در دوشیدن شیر و سواری گرفتن میان آن شتر و دیگر شترها عدالت ورزد. باید شتر را استراحت دهد و شتری را که پایش آسیب دیده و از حرکت ناتوان شده است، آهسته براند. آنها را بر سر آبگیرهایی که شترها از آن میگذرند، وارد نماید و از کناره راههای علفدار براند، نه آنجا که خشک و عاری از گیاه است». (1)
امیرالمومنین (ع) به متصدیان دریافت مالیات جانداران اینطور سفارش مینمایند که: «جز خیرخواه مهربان، و امین حافظ، دیگری را بر چهار پایان مگمار، کسی که بر حیوانات سخت نگیرد و آنها را تند نراند، نرنجاند و خسته نکند. وقتی آن امین حافظ گلّه را از تو گرفت، به او سفارش کن شتر را از بچه شیر خوارش جدا نکند، و آن قدر شیرش را ندوشد که به بچه او زیان برساند»
در روایت دیگری از مردی به نام نجیح آمده: «حسنبنعلی(علیه السلام) را دیدم که غذا میخورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمهای که میخورد، لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ میداد. من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه میدهی من این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟ در جواب من فرمود: او را بهحال خود واگذار که من از خدای عز و جل شرم دارم که حیوان روحداری در روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم!». (2)
اگر چه برخی از حیوانات همچون سگ، از لحاظ شرعی و اسلامی بر نجاست آن تاکید شده که باید با حفظ و رعایت موازین شرعی از انتقال نجاست آن به خویش جلوگیری کرد، اما این موضوع باعث نشده که "دین" نسبت به آن بیتفاوت باشد و برای "حیوانآزاری" عقوبتی ندیده باشد.
«امام صادق (علیه السلام) میفرمود: «زنی به سبب آن که گربهای را بسته بود تا از تشنگی مرد، به عذاب خدا گرفتار آمد.». (3) مسلمانان حق ندارند حیوانی را بیازارند یا حتی به آن ناسزا بگویند! (4) از این رو پیامبر اکرم در حدیثی می فرماید: «اگر ستمی که بر حیوانات میکنید بر شما بخشیده شود، بسیاری از گناهان شما بخشوده شده است». (5)
اگر چه برخی از حیوانات همچون سگ، از لحاظ شرعی و اسلامی بر نجاست آن تاکید شده که باید با حفظ و رعایت موازین شرعی از انتقال نجاست آن به خویش جلوگیری کرد، اما این موضوع باعث نشده که "دین" نسبت به آن بیتفاوت باشد و برای "حیوانآزاری" عقوبتی ندیده باشد
همباشی با حیوانات، تکنیک دیگری برای مقابله با "دین"
بسیاری از رسانههای فارسی زبان خارج از کشور، گزارشهایی برای مخاطب ایرانی از مزایای استفاده از حیوانات بهویژه سگ در خانه منتشر میکنند و از مزایای نگهداری حیوانات داخل خانه مانند افزایش طول عمر، افزایش روابط اجتماعی، رسیدن به آرامش بیشتر، افزایش سلامتی بدن و... نام میبرند و در واقع همباشی با حیوانات را عاملی آرامبخش برای انسان امروزی معرفی میکنند
در آموزههای دینی و سیرۀ پیشوایان دین در رابطه با مسئلۀ نگهداری حیوانات خانگی از قبیل خروس، مرغ، گوسفند، بز ماده شیرده و کبوتر و حتی مواظبت از گربه روایاتی به دست ما رسیده که وجود این روایات استحباب و ثواب در امر نگهداری اینگونه حیوانات را میرساند، بنابراین نگاه دقیق دین و آموزهای اسلامی به امر نگهداری حیوانات خانگی میتوان مبیّن اهتمام آموزههای دینی به بهرهگیری از فواید حیوانات خانگی و نیز رعایت حقوق حیوانات باشد؛ اما این آموزهها در دین تفاوت ماهوی با سبک زندگی غربی در رابطه با زندگی با حیوانات دارد.
سبک زندگی غربی تبلیغ شده توسط این رسانهها، به همباشی با حیوانات در داخل خانه و حتی در رختخواب برای پر کردن خلاءهای عاطفی توصیه میکند اما در آموزههای دینی بین محیط زندگی افراد (خانه) با محیط زندگی این حیوانات (حیاط خانه یا محل نگهداری نزدیک خانه) فرق قائل شده تا علاوه بر پاکیزگی محل زندگی، ساختار خانواده دچار تزلزل نگردد.
در رابطه با سگ نیز در روایات توصیه شده (6) که در اموری مانند نگهبانی منازل، دام و یا شکار و یا جهت کاربردهای جدیدی در همان راستای حفاظت همانند جستجوی مواد منفجره، مواد مخدر و نیز عملیات امداد و نجات در زلزلهها و بلایای طبیعی و موارد مشابه دیگر از این حیوان بهره گرفت، در غیر این صورت، نگهداری از سگ نکوهش شده است.
پینوشت:
(1) نهج البلاغه ، نامه 25 ، صفحه 425 ترجمه دکتر علی شیروانی.
(2) بحار الانوار، ج 43، ص 352، مقتل الحسین موفق ابن احمد، ص 102.
(3) مکارم الاخلاق، میرزا حسین طبرسی، ج 1، ح 864، ص 280.
(4) میزان الحکمه، محمد ری شهری، ج 3، ح 1343.
(5) همان، ح 4520، ص 981.
(6) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج62، ص 53 ـ وسائل الشیعة، ج 11 ،ص530.
این رو میگن اکتشاف ..
تا حالا به عدد 12 این طور نگاه کرده بودید؟
لا اله إلا الله 12 حرف
محمدرسول الله 12 حرف
علی بن ابی طالب 12حرف
أمیر المؤمنین 12 حرف
فاطمة الزهراء 12 حرف
الحسن والحسین 12حرف
الحسن المجتبى 12 حرف
الحسین الشهید 12 حرف
الإمام السجاد 12 حرف
الإمام الباقر 12 حرف
الإمام الصادق 12 حرف
الإمام الکاظم 12 حرف
الإمام الرضاء 12 حرف
الإمام الجواد 12 حرف
الإمام الهادی 12 حرف
الحسن العسکری 12 حرف
القائم المهدی 12 حرف
31سال بیخوابی یک جانباز
قم فردا: رجب رشیدی جانباز ۲۵ درصدی است که سی و یک سال پیش در سن هفده سالگی بر اثر اصابت ترکش به سرش دچار آسیب دیدگی مغزی شده و به خواب نمی رود .وی از آن تاریخ تا کنون بیدار است.
شهیدی که توسط ضدانقلاب خورده شد
در قم متولدشده بود، در دوران ستمشاهی دانشآموزی بیش نبود، خوب و بد را میفهمید و به همین خاطر هم در دوران تحصیل همیشه به هر نحوی که میتوانست زهرچشمی از رژیم منحوس پهلوی میگرفت. هیچوقت آرام و قرار نداشت، گویا میخواست از تمام جانمایه بگذارد و بهاندازه توان خود در شروع انقلاب اسلامی نقش داشته باشد.
یک خاطره
چهار صبح از آبان 56 گذشته بود که ما را با زور به خیابان بردند تا عکس شاه را دستمان بدهند و در حمایت از او شعار بدهیم. آن روز مراسم شروع شد. دست دوستم که مبصر بود یک عکس بسیار بزرگ شاه را دادند و به من هم گفتند یکطرف عکس را بگیر. من نیز این کار را کردم. ما توی راه نقشه میکشیدیم که عکس را یک جایی محکم به زمین بزنیم و خلاصه این کار را کردیم و پلاکارد را چنان بر زمین کوبیدیم که عکس شاه خائن پاره شد و من با یک دنیا شادی و سرور از میدان گریختم ولی دوستم را گرفتند که این چهکاری بود؟! چرا عکس را زمین انداختید؟! و او نیز در جواب گفته بود که چون پلاکارد سنگین بود از دوشمان به زمین افتاد!
درواقع او بتها را نمیخواست و ظالمها را دوست نداشت چه رسد به اینکه عکس نامیمون و جهنمی آنها را بر دوش بکشد. او رنج و درد چندین ساله خود و هم تباران را بر دوش میکشید. او عاشق مظلومان بود و فقط برای شادی آنان بود که لبخند میزد وگرنه تمام وجودش درد بود. او چنان از ظلم و ظالم بیزار بود که میخواست با پنجههایش آنان را خفه کند چه رسد به اینکه عکسشان را بر دوش کشد. او از تمام شاهان بیزار بود و برای نابودی آنها دندان به هم میسایید زیرا قرآن فرموده بود: «قالَت اِنَّ المُلوُک اِذا دَخَلوُا قَریَهً افسَدوُها وَ جَعَلوُا اَعِزَّهً اهلها اَذِلَّه وَ کَذالِکَ یَفعَلوُن»
حاجآقا مصطفی رفت
در اول آبان سال 1356 فرزند بزرگ امام خمینی (حاجآقا مصطفی «ره») که در عراق, همراه امام در حال تبعید به سر میبرد و خود از پیروان اصیل طریق علم و دانش و جهاد و مبارزه بود به شکل مرموزی درگذشت.
آن روز, روز بسیار دردناکی برای ملت ایران ازجمله مردم قم بود. اکثر مردم قم در عزای این دانشمند بزرگ میگریستند و بر روی بعضی از مساجد قم پرچم سیاه بالا رفت. سخنرانی باشکوهی در حسینیه آیتالله نجفی ایراد گشت. آن روز خیلی شلوغ بود. گارد شهربانی قم به خیابانهای اطراف حرم و حسینیه آمد و آن مناطق, سخت در محاصره قرار گرفت.
به همین خاطر لباس سیاه پوشید و گفت: دیگر ازاینپس همیشه عزا خواهد بود! از آن روز به بعد با همان لباس سیاهش به دبیرستان میرفت؛ کمکم انقلاب در شهر قیام و شهر روحانیت شروع میگشت و اعلامیههای امام از نجف به قم میرسید و در حوزه علمیه بهطور مخفی پخش میشد.
انقلاب شروع شد
آن روزها قم بوی خون و شهادت میداد, هرروز چندین شهید بر روی زمین میغلطیدند و روزی چندین مجروح و تیرخورده به بیمارستان تحویل داده میشد. پس از واقعه 19 دی که تقریباً هفت ماه میگذشت مردم قم دیگر روی آزادی را ندیدند. هرروز صدای رگبار گلوله بود و هرروز صدای خروش بیامان ملت رنجدیده و ستمکشیده بود که با فریاد مرگ بر شاه تمام کوچهها و خیابانها را زیر پا میگذاشتند.
غسل شهادت
تظاهرات مردم شهر هرروز پرشورتر میشد و او نیز همواره پا بهپای مردم شرکت میکرد و میگفت: من غسل شهادت کردهام, ازاینپس همیشه با غسل شهادت خواهم بود و میدانم که در این راه عمری بس کوتاه خواهم داشت؛ همیشه در تظاهراتها شرکت پرشوری داشت.
در قم روزانه دهها تن کشته و زخمی میشدند. قم شهر خون بود و در این صحنهها دشمن بیشتر آسیب میدید, زیرا همهجا برای رزمندگان پایگاه بود و درب همه خانهها برای انقلابیون باز بود ولی دشمن بدون پایگاه و محکوم به نابودی بود.
بهمرورزمان چون دولت میدید در قم مبارزه به شکست میانجامد کمکم شهر از نیروهای نظامی خلوت میشد, لذا دیگر کمتر دست به عملیات میزدند. کمکم انقلاب اسلامی ایران که برخاسته از عزم و غرور و ولایتپذیری ملت ایران بود به پیروزی رسد.
آتشی که هرگز خاموش نشد
اسمش احمد بود و با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرد، ترک تحصیل نموده و به خدمت سپاه درآمد و عاشقانه در خط امام حرکت کرد؛ در منطقه عملیاتی پاوه رشادتهای بسیاری از خود نشان داد و همواره روحیه شکستناپذیری را در خود حفظ کرد.
داستان ادامهدار پرنده و قفس
در سال 58 که حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید، سعید در 2 نوبت عازم آن منطقه شد. در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهایی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها برای یک انسان بسیار سخت است.
شهید سعید وکیلی ناطق 75 روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هردو پایش نعل کوبیده و به همین ترتیب برای آوردن و چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن مرحوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند، اولین کاری که کردند هر دودستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و پس از چند روز که کمی بهبودیافته بود او را آوردند و مجدداً اعتراف گرفتن شروع شد. پسازآن معالجه سطحی، با دستگاههای برقی تمامصورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شدهها شود آنوقت همان پوستهای تازه را میکنند که درد و سوزندگیاش بیشتر از قبل است و خونریزی شروع میشود و آنوقت نوبت آبنمک است که با همان جراحات داخل دیگ آبنمک میاندازند.
تمام این مراحل را سعید وکیلی با استقامتی وصفناپذیر تحمل کرد و لب به سخن نگشود او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن شقیها را بیشتر جری میکرد. سعید را با سنگدلی هر چه تمامتر به شهادت رساندند اما در این مسابقه تنها سعید بود که تاج شهادت را بر سر گذاشت و بر بال ملائک به ملکوت اعلی پیوست.
تنها به آخرین قسمت زندگی سعید وکیلی میپردازیم که اگر سراسر زندگیاش هم درسی نباشد همان اواخر دنیایی از ایثار و گذشت، مروت و مردانگی، استقامت و شجاعت را به تمام ما آموخت و نمودی از عشق و ایمان را جلوهگر ساخت.
سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکومبه اعدام گردید، زخمهایش را باز کردند و پسازآنکه بانمک مرحم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش هم آتش روشن بود انداختند و همانجا محل شهادتش شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان که از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد همسلولیهایش دادند و مقداری راهم خودشان خوردند. درود به روان پاک شهیدان بالأخص شهید سعید وکیلی.
شهادت زینت مرد است
او عاشق شهادت بود و این را بارها میگفت که اگر شهادت من خدمت به اسلام است من این را انتخاب کردم. او علی گونه این راه را انتخاب کرد و بهسوی شهادت رفت و باجان استقبالش نمود. آری برادر «شهادت مرگ دلخواه است - شهادت راه الله است- شهادت سربهسر عشق است- یک عشق گدازان - شهادت شور آزادی است- شور از قفس رستن - عدالتخواهی و حق را ستودن دل بهحق بستن- شهادت پاسخ خون است بر پیغام آزادی - - شهادت صحنه حق است بر اعلام آزادی - شهادت چشمه جوشان ایمان است. شهادت درراه قرآن است شهادت زینت مرد است» و او با این سلاح به جنگ رفت.
وصیتنامه
بسمالله الرحمن الرحیم
اینجانب احمد وکیلی ناطق فرزند حسین. پس از سلام و احوالپرسی خدمت پدر و مادر ارجمندم امیدوارم که مرا ببخشید, من به شما خیلی زحمت دادم و نمیتوانم زحمات شمارا بهجا آورم و پس از سلام حضور خواهر و برادران ارجمندم موفقیت شمارا از درگاه متعال خداوند خواهان و خواستارم.
امیدوارم که ناراحت برای من نباشید, چونکه من راه و هدف خود را انتخاب کردهام, که اگر خدا قبول کند آن راه را تا آخرین قطره خون خود ادامه خواهم داد و به هیچ فرد بیگانه و ضدانقلابی تا اندازه توانم اجازه نخواهم داد که حتی به یک وجب از خاک ما تجاوز کنند. به پدر و مادر ارجمندم میگویم, به بچهها بگویید که راه حسین (ع) و راه حق را ادامه دهند و فقط گوشبهفرمان امام خمینی باشند. سر شما را بیش از این درد نمیآورم و ازشما پدر و مادر خوبم و خواهر و برادرانم خداحافظی میکنم, امیدوارم مرا ببخشید.
والسلام علی من اتبع الهدی
احمد وکیلی -
محل نگارش, باختران, دو روز قبل از درگیری