"آیا ما در نگاه خدا عزیز هستیم یا ....؟؟؟"

مهارتهای زندگی

استادمحمدشجاعی 


بخش بیست و هفتم ؛

"آیا ما در نگاه خدا عزیز هستیم یا ....؟؟؟"


در بخش گذشته گفته شد که انسان باید برای رسیدن به خدا و هدف خلقتش بسیار شتاب کند .


مقصود از رسیدن به خدا ( تقرب ) شباهت پیدا کردن به خداست، در گذشته گفته شد که خداوند از روح خود که شبیه ترین موجود و مخلوق به خودش بوده است در ما دمیده ؛ روح انسان شبیه ترین موجود به خداوند بوده و همه صفات و کمالات الهی را داراست و همه انسانها به صورت بالقوه دارای روح خدا می باشند .


هدف خلقت پروردگار از آفرینش انسان این بوده است که؛ در دنیا این فرصت را داشته باشد که ابتدا صفات و کمالات خود را شکوفا کند و هر چه بیشتر به خداوند شبیه شود، تا به او تقرب بیشتری پیدا کند .


نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند :


تخلقوا به اخلاق الله

متخلق به اخلاق خدا شوید ( خلق خدا را پیدا کنید ) 


هدف پیامبر از این حدیث گرانقدر این بوده است که انسانها باید اخلاق خود را به اخلاق خداوند نزدیک کرده، ودر زمینه اخلاق ، خود رابا کسی غیر از خداوند تبارک و تعالی قیاس نکنند .


حال می خواهیم در مورد آن تهدیدی که مولا علی (ع) در یکی از بیانات خود نسبت به انسان داشته و فرموده اند که هر کسی که به دیگران فخر فروشی کند در قیامت روسیاه محشور می شود توضیح بیشتری دهیم ؛


چرا انسان فخر فروش در قیامت رو سفید نیست ؟


کسی می تواند در قیامت رو سفید باشد که شبیه تر و نزدیکتر به خداوند باشد، و به هدف خلقتش رسیده و به عنوان یک انسان در قیامت متولد شود نه به صورت یک حیوان .


این سخن نبی اکرم (ص) که فرموده اند : ۱۰ گروه از مسلمانان که در قیامت به صورت حیوان و موجودات دیگر محشور می شوند ، شامل کسانی هستند که ظاهرا مسلمان بوده اما هرگز با هدف خلقت خود انس نگرفته و به خاطر امور دنیایی به سراغ دین و معنویت می رفتند، و هدفی برای تقرب به خدا و انسان شدن نداشته اند .


روسفید کسی است که زمانی که به آخرت متولد می شود، آنجا او را پذیرا باشند و وقتی که با ائمه معصومین روبرو می شود با لبخند رضایت آنان مواجه شود .


برای مطالعه این قسمت به لینک زیر مراجعه نمایید:

http://montazer.ir/node/4723

@montazer_ir


زن رقاص واشرار


کرامتی از عارف و عالم جلیل القدر


وقتی حضرت آیت الله بیدآبادی (ره) قلب زن رقاص واشراررا از شیطان تخلیه کرد:



روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب  هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند!

به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.

گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند.

ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.

به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!!

ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:

چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!!

آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!!

جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:


در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!!


پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: 

            تغییر دادم.........


به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.


در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: 

در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم.....


هرکس مردم را بیدار کند باید سرش بریده شود!

چندی قبل که مهمان یکی از آشنایان بودم به او گفتم : 


خروسی داشتید که صبح ها همه را از خواب بیدار میکرد 


چکارش کردید؟؟؟؟



گفت سرش را بریدیم !!

 

همسایه ها همه شاکی بودند و می گفتند :


خروس شما ما را صبح ها از خواب بیدار می کند........



آنجا بود که فهمیدم هرکس مردم را بیدار کند باید سرش بریده شود!


در روزگاری که همه از "مرغ" حرف می زنند..


کسی از "خروس" نمی گوید..


زیرا همه به فکر سیر شدن هستند 


نه  بیدارشدن...!!


من هستم چون ما هستیم

‌ 

یک پژوهشگر انسان شناس در آفریقا به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد.

او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود.



هنگامی که فرمان دویدن داده شد، آن بچه ها دستان هم را گرفتند و با یکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال به دور آن سبد میوه نشستند...

وقتی پژوهشگر علت این رفتار آن ها را پرسید و گفت در حالی که یک نفر از شما می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود، چرا از هم جلو نزدید؟

آن ها گفتند:



" اوبونتو"

به این معنا که:

"چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه، در حالی که دیگران ناراحت اند؟"

کاش یه روز همه ما آدم ها اینطوری باشیم




اوبونتو در فرهنگ ژوسا به این معناست:


"من هستم چون ما هستیم. "

 

در دنیا همه چیز مثل یک پژواک عمل می کند. 


«فراموش نکنید که صداى اعمال شما به خودتان بر می گردد.»