از ابن قولویه از پدرش از سعد از برقی از سلیمان بن مسلم کندی و از ابن غروان از عیسی بن ابی منصور از ابان بن تغلب از حضرت ابی عبدالله(ع) روایت کردهاند که فرمود: نفس کشیدن کسی که برای ظلمی که بر ما وارد شده مهموم باشد، تسبیح است، و مهموم بودن او برای ما عبادت است، و کتمان کردن سرّ ما جهاد در راه خداست. پس ابا عبدالله علیه السلام فرمودند: واجب میشود که این حدیث به طلا نوشته شود.
متن حدیث:
نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همّه لنا عبادة، و کتمان سرّنا جهاد فی سبیل الله. ثم قال أبو عبدالله: یجب أن یکتب هذا الحدیث بالذّهَب.
«امالی مفید، ص 338؛ بحارالأنوار، ج 44، ص275»
ثواب زیارت سیدالشهداء(ع) با پای پیاده از زبان امام صادق(ع)
عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع، قَالَ: یَا عَلِیُّ! زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ.
قَالَ: قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ؟
قَالَ: مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةًفَإِذَا أَتَاهُ، وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِکَ.فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا: یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَکَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِه، وَ اللَّهِ لَا تَرَى النَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لَا تَرَاکَ وَ لَا تَطْعَمُکَ أَبَداً.
(کامل الزیارات ص134)
على بن میمون صائغ، از حضرت امام صادق علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
اى على! قبر حسین علیه السّلام را زیارت کن و ترک مکن.
عرض کردم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟
حضرت فرمودند:
کسى که پیاده زیارت کند آن حضرت را، خداوند به هر قدمى که برمى دارد،یک حسنه برایش نوشته، و یک گناه از او محو مى فرماید، و یک درجه مرتبهاش را بالا مى برد.و وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکّل او مى فرماید : که آنچه خیر از دهان او خارج می شود را نوشته و آنچه شر و بد مى باشد را ننویسند.و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مى گویند:اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد.
و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیت رسولش مى باشی،به خدا قسم! هرگر تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد نمود.
دیار تخت فولاد اصفهان که بعد از قبرستان بزرگ وادی السلام آنرا دومین قبرستان بزرگ جهان اسلام برشمرده اند، آرامگاه عالمان بسیاری است که پرداختن به شخصیت و منش هر یک شاید یک کتاب یا چندین کتاب تحریر و تالیف را می طلبد.
اما از سوی دیگر گذشتن از کنار این علمان گرانقدر هم جایز نیست چراکه داستان های زندگی آنها می تواند حاوی پیام هایی باشد که ما در زندگی روزمره برای دریافت آنها یا عاجزیم یا منبع مورد وثوق را نیافته ایم.
تابناک در نظر دارد، در قالب بسته ای به بیان داستان هایی در خصوص عالمان این قبرستان پرگهر بپردازد.
آقاى دکتر محمد جواد شریعت که با جمعى از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى دیدار کرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز میگوید: سال یکهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده اى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین کار را هم کردیم خانواده هایمان کم کم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند . آنها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ، ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نیفتاد، راهى دیگر برگزینند .
چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد; ما را نزد یکى از روحانیان آن زمان بردند . آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز می خوانیم، به شیوه اى اهانت آمیز ، نجس و کافرمان خواند .
این عمل او ما را در کارمان راسختر ساخت . عاقبت یکى از پدران، افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت . آنها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند . او دستور داد در وقتى معین ما را خدمتش رهنمون شوند . در روز موعود ما را که تقریبا پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند .
در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت، آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم . آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود . سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسى نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید . وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشته اى درس می خوانید .
آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح کرد و از درسهایى مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود . هر کس از عهده پاسخ بر نمی آمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو می شد . پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمودند : والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسى مى خوانید، آنها نمى دانند من کسانى را مى شناسم که - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى خوانند .
شما جوانان پاک اعتقادى هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت . من در جوانى مى خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم; ولى مشکلاتى پیش آمد که نتوانستم . اکنون شما به خواسته دوران جوانى ام جامه عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما .
در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حل کرده اید . اکنون یکى از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است . یکى از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد .
آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است; زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمى آمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان . حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست بسم الله چنین باشد . در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبى ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست; زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى توان ترجمه کرد.
مثلا اگر اسم کسى «حسن» باشد، نمى توان به آن گفت «زیبا» . ترجمه «حسن» زیبا است; اما اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمى آید . کلمه الله اسم خاصى است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى کنند . نمى توان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد . خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده .
حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى کامل نیست; زیرا «رحمن» یکى از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگى او را مى رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست; «رحمن» یعنى خدایى که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم مى کند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار مى دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى فرماید . در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست .
خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان» . حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمى آمد «مهربان» ترجمه کنید; اما چون رحیم کلمه اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود . اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهى به دهى مى برد; زیرا رحیم یعنى خدایى که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مى کند . پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده اید، بد نیست; ولى کامل نیست و اشتباهاتى دارد .
من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم; اما به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم . تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده تر مى شود . اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید; زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلى بهتر است .
در اینجا، همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده از وى عذرخواهى کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده کنیم . ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى خواهد بخوانید . من فقط مشکلات این کار را براى شما شرح دادم . ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانى کردیم . حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد.
1. خداجویی
خداجویی و معنویت گرایی، یکی از ویژگی های مشترک یاران امام حسین علیه السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. از والاترین و زلال ترین حالات آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی است که پیشوایان الهی، در بالاترین درجه از این مقام، بوده اند.[1]
سراسر صحنه های کربلا را شعار «رضی الله رضانا اهل بیت»[2] فرا گرفته بود و امام و یاران او، از همه چیز بریده و به حق پیوسته بودند. امام حسین علیه السلام در هنگام خروج از مدینه، با خواندن خطبه ای، هرگونه قدرت طلبی را از سوی خویش رد کرد و از تسلیم شدن در برابر قضای الهی سخن گفت. چنانچه فرمود: «پروردگارا! من به رضای تو، راضی و نسبت به امر تو، تسلیم هستم و در مقابل قضای تو، صبر خواهم نمود».[3]
این خصوصیت، در یاران و اهل بیت او نیز مشاهده می شد. برای مثال، حضرت زینب علیها السلام پس از حضور در کنار جسد قطعه قطعة امام حسین علیه السلام عرضه داشت: «خدایا این قربانی را از ما بپذیر»[4] .در زیارت نامة هانی ابن عروه نیز آمده است:«... ای کسی که جان خویش را در راه رضای خدا فدا کردی».[5]
خدا محوری و معنویت یاران امام، در شب عاشورا جلوة خاصی به خود گرفت؛ به گونه ای که صدای عبادت و نیایش و نماز شب آنان در خیمه ها پیچیده بود.
خداجویی و توحید، سرلوحة عقاید یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز هست. آنان، خدا را به شایستگی شناخته و همة وجودشان، غرق جلوة نور ایزدی است. چنانچه امام صادق علیه السلام دربارة آنان فرموده است: « [آنان مردانی هستند که] گویا دلشان نور باران است؛ از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند و برای کسب توفیق شهادت، دعا می کنند».[6] امیرالمؤمنین، علی علیه السلام نیز یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را گنج هایی آکنده از معرفت خدا می داند.[7]
2. ولایت مداری
یاران امام حسین علیه السلام، ولایت مداری خویش را به روشنی، به نمایش گذاشتند. با آن که امام، بیعت خویش را از آنان برداشته بود، اما وفادارانه در صحنه ماندند و عهد خویش را نشکستند. عمر و بن قرظه، در هنگام اقامة نماز ظهر، خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمنان قرار داد تا به امام آسیبی نرسد و آن گاه که از شدت جراحات به روی زمین افتاد، رو به رو امام کرد و پرسید:«ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟» امام فرمود: «آری! تو در بهشت، پیش روی منی و زودتر به بهشت می رسی. سلام مرا به پیامبر برسان».[8]
وقتی حبیب بن مظاهر در لحظات آخر عمر مسلم بن عوسجه، به کنار او آمد و به او بشارت بهشت داد، مسلم به او توصیه نمود که دست از امام برندارد تا در راه او کشته شود.[9]
حضرت اباالفضل علیه السلام، ستارة درخشان آسمان ادب و وفاداری، در شب عاشورا خطاب به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: «به خدا سوگند؛ هرگز از تو جدا نمی شویم. جانمان فدای جانت باد. با دست ها و چهره های خون آلود از تو حمایت می کنیم و اگر کشته شویم، به عهد خویش و آن چه بر عهدة ماست وفا کرده ایم».[10]
یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز- که عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند- به فرمودة پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، در پیروی از مولای خود، تلاش گر و کوشا هستند.[11] عشق و علاقة قلبی آنان به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، آنان را به بسان پروانه ای که به گرد شمع می گردد، فرمان بر و مطیع می کند. چنانچه در روایتی آمده است:«[آنان] برای تبرک، دست بر زین مرکب امام می سایند و بر گردِ امام می چرخند و با جان و دل، او را در جنگ ها یاری می کنند».[12]
3. شجاعت
شجاعت عاشوراییان، ریشه در اعتقاد و باورهای آنان داشت؛ چراکه آنان، به شوق و عشقِ شهادت می جنگیدند، از مرگ، هراسی نداشتند و در برابر دشمن، سستی نشان نمی دادند. آنان یاران امامی بودند که مرگ در راه خدا را عزت می دانست.
رشادتی که حضرت اباالفضل، مسلم بن عقیل، قاسم و دیگران از خود به نمایش گذاشتند، بیانگر آن است که آنان از شجاع ترین انسان ها بودند. شجاعت آنان به گونه ای بود که حتی سران سپاه دشمن، آنان را این گونه توصیف می کنند: «کسانی بر ما تاختند که پنجه هایشان بر قبضة شمشیرها بود. آنان هم چون شیرانِ خشمگین، بر سواران ما تاختند و آنان را در چپ و راست، تار و مار کردند و خود را در کام مرگ افکندند»[13].
اهل بیت امام نیز به رغم آن که پس از شهادت مردان، به اسارت درآمدند، در برابر دشمن تسلیم نشدند و به گونه ای رفتار کردند که دشمنان را مستأصل نمودند. ابهت و شجاعت حضرت زینب علیها السلام در هنگام گفتگو با ابن زیاد، به حدی بود که وی از ایشان با عنوان «زن متکبر» یاد کرد.
یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز مردمانی دلیر و جنگاورند. عشق به خدا و امام، به آنان قوت بخشیده است؛ دل هایی چون پولاد دارند و از انبوه دشمن نمی هراسند. امام باقر علیه السلام در توصیف شجاعت یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «گویا آنان را می نگرم؛ سیصد و اندی مرد که بر بلندای نجف کوفه ایستاده اند و دل هایی چون پولاد دارند. ترس، از هر سو، به دل های دشمنانشان، سایه افکنده است. در سوارکاری و تیراندازی بی نظیر هستند. در میدان رزم، نشان شجاعت بر تن دارند و چون یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در جنگ بدر، نشان ویژه بر سر نهاده اند».[14]
4. ایثار
ایثار به معنای فداکاری و تقدیم دیگران بر خود است. در کربلا، ایثار و فداکاری، به اوج خود رسید. اصحاب امام تا زنده بودند، به احترام خاندان نبوت، نگذاشتند کسی از بنی هاشم به میدان برود. بنی هاشم نیز تا زنده بودند، نگذاشتند گزندی به امام حسین علیه السلام برسد و امام علیه السلام نیز جان خویش را فدای دین کرد.
شب عاشورا پس از آن که امام، بیعت را از یاران خود برداشت، هر کدام از آنان، به شیوه ای اعلام فداکاری کردند و گفتند: « پس از تو، زندگی را نمی خواهیم و خود را فدای تو می کنیم».[15]
هنگام نماز ظهر، برخی از اصحاب، خویش را سپر تیرهای دشمن کردند تا امام، نماز خود را بخواند. عباس علیه السلام، با لب تشنه وارد فرات شد؛ اما به یاد تشنگی امام حسین علیه السلام آب ننوشید. زینب علیها السلام، پس از شهادت امام حسین علیه السلام، جان خویش را سپر بلای امام سجاد علیه السلام، قرار می داد و ... این صحنه ها و ده ها صحنة دیگر که یکی از دیگری، زیباتر و پرافتخارتر است، در طول تاریخ، الفبای ایثار را به آزادگان آموخته است.
ایثار، از ویژگی های بارز یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز هست. وحدت مقصد و خلوص نیت، دل های آنان را به هم پیوند داده و یار و غمخوار یک دیگر ساخته است. آنان برای دفاع از امام، خود را به رنج می افکنند و در بهره گیری از زیبایی های زندگی، دیگران را بر خود، مقدم می دارند.
امام باقر علیه السلام می فرمایند: «در زمان قیام قائم، دوران رفاقت فرا می رسد. مردم به سراغ مالِ برادرانِ خود رفته و حاجت خویش بر می گیرند و هیچ کس، آنان را منع نمی کند». در روایات، از یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، تعبیر به «رفقا» شده که به معنای دوستان هم دل و هم راز است. دوستی آنان چنان محکم است که: «گویا یک پدر و مادر، آنان را پرورانده اند؛ زیرا دل های آنان، از محبت و خیرخواهی به یک دیگر، آکنده است».[16]
پی نوشت ها:
1 . پیام عاشورا، جواد محدثی، ص121.
2 . لهوف، سیدبن طاووس، ص60.
3 . سخنان حسین بن علی، محمدصادق نجمی،ص332.
4 . حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج2، ص301.
5 . مفاتیح الجنان، زیارت حضرت مسلم، ص403.
6. بحارالانوار، ج52، ص308.
7 . ینابیع الموده، ص449.
8 . اعیان الشیعه، ج1، ص605.
9 . مقتل خوارزمی، ج2، ص15.
10 . وقعة الطف، ص199.
11 . کتاب الغیبه، نعمانی، ص316.
12 . بحارالانوار، ج52، ص308.
13. عنصر شجاعت، خلیل کمره ای، ج1،ص20.
14 . بحارالانوار، ج52، ص310.
15 . فرهنگ عاشورا، ص65.
16 . ینابیع الموده، ص432.
منبع: ماهنامه امان
آیات و روایات متعدد قرآن و اهل بیت(ع) بیانگر آن است که مال حلال و حرام تأثیر مستقیم در شکل گیری شخصیت بشر دارد و هرگونه دقت یا سهل انگاری کسب روزی حلال یا حرام در رقم زدن آینده او نقش بسزایی را ایفا می کند.
* زمینهساز عمل صالح و نیک
قالالله الحکیم:« یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا»(مومنون آیه ۵۱)
ای فرستادگان! از غذاهای پاک بخورید و عمل صالح انجام دهید
از ترتیب دو جلمه «از غذاهای پاکیزه بخورید» و «عمل صالح انجام دهید» به دست میآید که غذای حلال زمینه را برای اعمال صالحه مهیا مینماید.
تقویت دینداری
امام صادق(ع) میفرمایند:« لا تَدَعْ طَلَبَ الِّرزْقِ مِنَ الحَلالِ، فَاِنَّهُ وَ عَوْنٌ لَکَ عَلی دینکَ ».(الحیاة، ج۴، ص۶۵۰)
طلب روزی حلال را فرونگذار، که روزی حلال، تو را در دینداری کمک میکند.
از این روایت به دست میآید، کسانی که در اعتقاداتشان سست شدهاند و در بسیاری از دستورات دینی سهلانگاری میکنند، این حالت ریشه در رزق و روزی آنان دارد، چنانچه اگر روزی، حلال بود انسان را بر فرامین الهی یاری مینمود.
نورانیت قلب
از جمله چیزهایی که قلب را نورانی میکند و چه بسا چشم بصیرت انسان را نیز باز مینماید استفاده از روزی حلال میباشد.
قال النبی(ص): « من اکل الحلال اربعین یوما نوَّرالله قلبه»(بحارالانوار، ج۵۳، ص۳۲۶)
هر کس چهل روز از مال حلال استفاده کند، خداوند قلب او را روشن میکند.
قال علی(ع): « ضیاء القلب من اکل الحلال»(نثر اللالی، ص۸۲)
روشنایی دل از خوردن حلال است.
* داستانی شگفت از اثر حلال خواری
مرحوم علامه طهرانی میگوید: دوستی داشتم از اهل شیراز به نام حاج «مومن» که به رحمت ایزدی واصل شده است، مرد بسیار روشندل , با ایمان و با تقوایی بود و با او عقد اخوت بسته بودم .
میگفت؛ مکرر خدمت حضرت حجتبن الحسنالعسکری(عج) رسیدهام و مطالب بسیاری را ازایشان نقل میکرد و از بعضی هم ابا مینمود.از جمله این که میگفت: یکی از ائمه جماعات شیراز روزی به من گفت؛ بیا با هم به زیارت حضرت علیبن موسیالرضا(ع) برویم، یک ماشین دربست اجاره کرد و برخی از تجار نیزدر معیت او بودند، حرکت نموده به شهر قم رسیدیم و در آنجا یکی دو شب برای زیارت حضرت معصومه(س) توقف کردیم و برای من حالات عجیبی پیدا میشد و ادراک بسیاری از حقایق را مینمودم، یک روز عصر در صحن مطهر آن حضرت به یک شخص بزرگی برخورد کردم و وعدههایی به من داد.
به تهران رسیدیم و سپس به طرف مشهد مقدس راه افتادیم از نیشابور که گذشتیم، دیدیم مردی عامی در حالیکه فقط یک خورجین داشت از کنار جاده به طرف مشهد میرود، اهل ماشین گفتند، این مرد را سوار کنیم ثواب دارد.
ماشین توقف کرده من و چند تن از دوستانم پیاده شدیم و از او خواهش کردیم سوار ماشین ما شود، قبول نمیکرد تا بالاخره پس از اصرار زیاد حاضر شد سوار شود، به شرط آنکه کنار من بنشیند و هر چه بگوید مخالفت نکنم.
سوار شد و کنار من نشست در تمام راه برای من صحبت میکرد و از وقایع بسیاری خبر میداد و آنچه را که در آینده تا زمان مرگم برایم پیش میآید گفت؛ من از اندرزهای او بسیار لذت میبردم و آشنایی با چنین شخصی را از موهبت پروردگار و ضیافت حضرت رضا(ع) دانستم، کمکم رسیدیم به قدمگاه به موضعی که شاگرد شوفر از مسافرین گنبدنما میگرفتند.
* رنگ و طعم غذای حلال و حرام
همه پیاده شدیم، موقع ظهر بود خواستم بروم و با رفقای شیرازی خود، مثل گذشته بر سر یک سفره ناهار بخورم گفت؛ آنجا مرو، بیا با هم غذا بخوریم، من خجالت کشیدم که پیش رفقای شیرازی نروم، زیرا پیوسته در کنارهم غذا میخوردیم، ولی چون ملزم شده بودم از حرفهای او سرپیچی نکنم، به ناچار با آن مرد موافقت کردم، گوشهای رفتیم و نشستیم از خرجین خود، سفرهای بیرون آورد، نان تازه در آن بود با کشمش سبز ، شروع به خوردن کردیم برایم آن نان و کشمش بسیار لذتبخش بود،پس از اینکه هر دو سیر شدیم گفت؛ حالا میخواهی به رفقای خود سربزنی و تفقدی کنی عیبی ندارد, من برخاستم و به سراغ آنها رفتم و دیدم کاسهای که مشترکاً از آن غذا میخورند، پر از خون است و دست و دهان آنها به خون آلوده شده و خود اصلا متوجه نیستند که چه میخورند، هیچ نگفتم چون مامور به سکوت در همه احوال بودم نزد آن مرد بازگشتم گفت؛ بنشین دیدی رفقایت چه میخورند؟
تو هم از شیراز تا اینجا غذایت از همین چیزها بوده، اما تا به حال نمیدانستی، غذای حرام و مشتبه چنین رنگ و طعمی دارد در مهمانسرا و آشپزخانههای بین راه غذا مخور، غذای بازار کراهت دارد.
درادامه گفت:حاج مومن وقت مرگ من رسیده، من از این تپه بالا میروم و آنجا می میرم، این دستمال بسته را بگیر،در آن پول است،صرف غسل و کفنم کن، و هر جا که آقا سید هاشم صلاح بداند (آقای سید هاشم همان امام جماعت شیرازی بود که در معیت او به مشهد آمده بودند) همانجا دفن کن. گفتم: ای وای! تو میخواهی بمیری! گفت: ساکت باش من میمیرم و این را به کسی نگو.
سپس رو به مرقد مطهر حضرت رضا(ع) ایستاد و سلام عرض کرد و بسیار گریه کرد و گفت: تا اینجا به پابوس آمدم، ولی سعادت بیش از این نبود که به کنار مرقد مطهرت مشرف شوم.
از تپه بالا رفت و من حیرتزده و مدهوش بودم، گویی زنجیر فکر و اختیار از کفم بیرون رفته بود، به دنبال او از تپه بالا رفتم دیدم به پشت خوابیده و پاهایش را رو به قبله دراز کرده و با لبخند جان داده است، گویی هزار سال است که مرده است.
از تپه پایین آمدم و به سرعت رفتم پیش آقای سید هاشم و سایر رفقا و داستان را گفتم، خیلی تاسف خوردند و مرا مواخذه کردند که چرا به ما نگفتی و از این اتفاقات مطلع ننمودی؟
گفتم: خودش دستور داده بود و اگر میدانستم که بعد از مردنش نیز راضی نیست، حالا هم نمیگفتم راننده ماشین و شاگرد حضرت آقا و سایر همراهان تاسف خوردند و همه با هم به بالای تپه آمدیم و جنازه او را پایین آورده و داخل ماشین قرار دادیم، و به سمت مشهد رهسپار شدیم.
حضرت آقا میفرمودند: حقاً این مرد یکی از اولیای خدا بود که خدا مشرب صحبتش را نصیب تو کرد و باید جنازهاش با احترام دفن شود.
وارد مشهد شدیم، حضرت آقا مستقیم به حضور یکی از علما رفت و این واقعه را توضیح داد، آن مرد عالم با جماعتی بسیار آمدند، جنازه را غسل داده و کفن نمودند و بر او نماز خواندند و در گوشهای از صحن مطهر دفن کردند و من مخارج را از دستمال میدادم، چون از دفن فارغ شدیم،پول دستمال نیز تمام شد، نه یک شاهی کم و نه یک شاهی زیاد، مجموع پول آن د ستمال دوازده تومان بود.»
(معادشناسی، ج۱،ص۱۰۰تا ۱۰۴)
کسب روزی حلال بسان یک مجاهد
پیامبر مکرم اسلام(ص) می فرمایند
قال النبی(ص) « الشَّاخِصُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ الْحَلَالِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه » (بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۱۷)
کسی که به خاطر خداوند در جستجوی روزی حلال از مکانی به مکان دیگر مسافرت میکند مانند رزمندهای است که در راه خدا جهاد میکند.
راز استجابت دعا
مردی خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد دوست دارم دعایم مستجاب شود،حضرت فرمودند:« طَهّرْ مَأکَلَکَ وَ لا تُدْخِلْ بَطْنَکَ الْحَرَامَ »(وسایل الشیعه، ج۱۴، باب ۴۶۷)
غذای خود را پاک کن و از هر گونه غذای حرام بپرهیز
توفیق کارهای بزرگ
قال الصادق(ع):«ان قریشا فی الجاهلیه هدموا البیت فلما ارادوا بناءَهُ حیل بینهم و بینه و القی فی روعهم الرعب حتی قال قائل منهم لیاتی کل رجل منکم باطیب ماله و لا تاتوا بمال اکتسبتموه من قطیعة رحم او حرام، ففعلوا فخلی بینهم و بین بنائه فنبوه»(الفروع من الکافی، ج۴، ص۲۱۷)
حضرت امام صادق(ع) می فرمایند
به راستی در زمان جاهلیت طایفه قریش برای بازسازی، خانه کعبه را خراب نمودند، ولی وقتی خواستند آنرا بسازند حالتی پیدا کردند که از انجام آن احساس ناتوانی نمودند، یکی از آنان پیشنهاد کرد که برای ساختن خانه کعبه باید هر کس از پاکیزهترین مالش انتخاب کرده بیاورد و از اموری که با رسیدگی نکردن به ارحام و بستگان و یا از حرام به دست آمده است اجتناب شود، پس این کار را کردند و به ساختن کعبه موفق شدند.
* عارفی روشن ضمیر حاصل حلال خواری
درباره عبدالله مبارک چنین گفتهاند که پدرش باغبان بود روزی صاحب باغ آمد و به مبارک گفت: فوری مقداری انار شیرین بیاور تا بخوریم.
مبارک چند عدد انار آورد و صاحب باغ چشید و گفت: ترش است برو انار شیرین بیاور، چند مرتبه مبارک انار اورد و صاحب باغ بعد از چشیدن میگفت: ترش است برو انار شیرین بیاور.
بالاخره صاحب باغ ناراحت شد و رو به مبارک کرد و گفت؛ تو هنوز بعد از مدتی که در این باغ هستی درخت انار ترش را از شیرین تمیز نمیدهی؟
مبارک در جواب گفت: درست است که مدتی است، من در این باغ هستم، اما هنوز از انار این باغ نخوردهام که بدانم کدام درخت انارش ترش و کدام شیرین است، چون شما فقط نگهبانی و آبیاری باغ را به عهده من واگذار کردهاید و از شما اجازه نگرفتم که از میوههای باغ استفاده کنم.
صاحب باغ تعجب کرد، به همین سبب او را امتحان نمود و فهمید که مبارک راست میگوید از آن پس به او علاقمند شد و دخترش را به ازدواج او درآورد، خداوند هم بر اثر پاکی و صداقت او از این ازدواج فرزندی به او عطا میکند به نام عبدالله که هنوز نامش بر سر زبانها است و این طفل از عارفان معروف میشود و به جایی میرسد که در احوالات او میگویند؛ شخصی به او گفت:«خواب دیدم یک سال از عمر تو بیشتر نمانده است» عبدالله در جوابش گفت:«روزگار دراز پیش ما نهادی، یک سال دیگر ما را اندوه هجران مییابد کشید و تلخی فراق میباید چشید.»(مفاسد مال و لقمه حرام ص۳۴)
* استغفار فرشته ها برای حلال خواران
قال رسولالله(ص) «من مَنْ أَکَلَ الْحَلَالَ قَامَ عَلَى رَأْسِهِ مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَفْرُغَ مِنْ أَکْلِهِ »(بحار، ج۳، ص۳۱۴)
رسول خدا(ص) میفرمایند:«کسی که از مال حلال میخورد فرشتهای بالاسر او میایستد و برای او استغفار میکند تا وقتی که فارغ از خوردن شود.