نکات ادبی و اخلاقی
قصاب ها دائم چاقوشون تیز می کنند، چرا؟
چون چاقو به گوشت خورده، و گوشت نرمه ، و نرمی موجب کند شدن چاقو شده ، مگه نه؟
بزاز ها ، دائم قیچی شون تیز می کنند ، چرا؟
چون با پارچه سر و کار داشته ، پارچه نرمه ، لطیفه به همین خاطر قیچی رو کند کرده ، مگه نه؟
تونستم منظورم برسونم؟
خواستم بگم اگر کسی نقش قیچی بازی کرد تو نقش حریر ، ابریشم، ومخمل بازی کن!
نتیجه هم معلومه ، حداقلش اینه که او هم دست از تیزی و تندی خودش بر میداره ، و کند میشه.
نرمی ، ملایمت ، ملاطفت شیوه زیبای پیامبر نازنین بود،
در وصف آن حبیب حق آمد گفته اند :
" کان الین الناس"
یعنی ازهمه نرمتر و نرمخوتر بود.
وقرآن هم روی همین ویژگی انگشت تاکید نهاد و فرمود:
"لنت لهم"
تو آدم نرمخویی بودی، وبخاطر همین هم شمع جمع شدی ، وهمه پروانه وار گرد تو آمدند.
«اراده»
در اصطلاح سلــوک بدین معنـا است که سـالک بخواهد از دلبستگی ها و وابستگی ها منقطـع شود و از عـادت ها و آن چه به آن خــو کرده و جـدا شدن از آن بر وی دشـوار است، رهــایی یابد و هر مـانع را از سر راه خویـش کنــار زند و ...
از آنجا که تعلــق ها، وابستگی ها و عــادات در مسیر سلوک مــزاحم و مانــع حـرکت است، ســـالک باید در بــریدن و برطـرف کردن آنها بکوشـد و این تلاش پیـگیر، مرهون همان امــری است که از آن به اراده یــاد می شود و تا هنــگامی که سالک اراده نکـند تا از تعلـق ها ببــرد و از عـادت هایی که به آن ها خــو کرده رهــا شود، سلوک برای او امکــان پذیر نخواهد بود. از این رو ارباب سـلوک می گویند که اراده همـان چیزی است که انسـان را در این راه از عـادت ها خــلاص می کند.
برخی نیــز گفته اند که اراده همان چیزی است که انســان را از اســارت در تعلــق ها و شهوات و تمــایلات نجـات می بخشـد. عـده ای نیز در تعـریف صـاحب اراده چنین بیــانی دارند که مـــرید (صاحب اراده) کسی است که مـراد و خواسته ای جــز حـق تعالـی نداشته باشد.
داشتن اراده، کاری بسیار دشوار است و یکی از سختی های راه سلوک نیز در همین دشوار بودن اراده است و چنین امـری تنها در مقام عمـل برای سالک روشـن می شود و در این هنگام است که سالک می یابد که به چه سبب تزکیه نفـس دشوار و چرا از آن به جهاد اکبر یاد شده است.
خواجه عبدالله انصاری در تعـریف اراده می گوید:
« الاردة من قوانین هذا العلم و جوامع ابنیته و هی الاجابة لدواعی الحقیقة طوعاً »؛
اراده از قوانین و اصولِ استوار عرفان و به معنای پذیرفتن مشتاقانه ندای حقیقت است.
بیان خواجه به این معنا است که سالک باید هوشیار باشد و از هر عاملی که او را به خدا نزدیک می کند، بهره گیرد یا اگر دانست که عاملی مانع از رسیدن او به مقصود است، آن را برطــرف کند. روشن است که اگر کسـی چنین نباشد و با وجود دانستن این عوامل، به اجابت آن ها همت نگمارد، اراده نخـواهد داشت.
انسانی که از بـاید ها و نبــاید ها آگــاه است، ولی در پی عمل و التزام به آن ها نیست در حقیقت ناتوان نیست، بلکه نمی خواهد و اراده نمی کند؛ بنابر این وقتی در خود پیشرفتی مشاهده نکرد، نباید از کسی غیر از خود شکایت کند.
گزیده ای از بیانات آیت الله استاد محمد شجاعی راجع به اراده
آیتالله قرهی :
کار خیری کمی که سبب ترقّی غیرمعمولی شد!
یکی از آقایان، یکباره حالات و مقاماتی پیدا کرد. از ایشان پرسیدم: این ترقّی شما، ترقّی غیر معمولی است و حال ترقّی شما فرق میکند. فرمود: من ترقّیای نکردم. گفتم: چرا هست. فرمود: من میگویم، ولی دوست ندارم اسمم را بگویید. گفتم: اسمتان را نمیگویم، ولی حالتان را بیان نمیکنم.
گفت: در دو تا خانه آن طرفتر از خانه ما، پیرمرد و پیرزنی که پدر و مادر شهید هستند، زندگی میکنند. به جز فرزند شهیدش، سه بچّه دیگر دارند که دو تا از آنها شهرستان زندگی میکنند و یکی هم در همین تهران هست، امّا از اینها خیلی دور است، مثلاً اینها شرق هستند و او غرب است و از هم فاصله دارند. او فقط هفتهای یک بار میتوانست بیاید سر بزند. من تصمیم گرفتم و بر خودم فرض کردم که صبح به صبح یک نان داغ برای این پیرمرد و پیرزن ببرم.
با خود گفتم: خدایا! من دستم کوتاه است. الآن هم که جنگ و آن حالات جبهه نیست و ما نبودیم که اینها را ببینیم که به قول امام راحل عظیم الشأنمان، یک عدّه، ره صد ساله را یک شبه طی کردند. برای همین تصمیم گرفتم در برف و سرما و گرما، هر طور که بود، اگر بودم و در سفر نبودم، خودم صبح به صبح یک نان داغ برای این پیرمرد و پیرزن میبردم و اگر در سفر هم بودم، به کسی سپرده بودم، خواهش کرده بودم و به او پول داده بودم که این کار را انجام بدهد. مثل پیکهایی که مغازهها دارند. گفتم: اینها پیر هستند، مریضند، سنشان بالاست، بهتر است نان بیات نخورند.
ایشان گفت: من بعد از یک مدّت خودم فهمیدم که تغییراتی در من به وجود آمده است. قبلاً یک مواقعی توفیق شبخیزی داشتم، امّا نه آن شب خیزی و حالی که برای اولیاء خدا در دل شب تبیین میشود. امّا بعد از مدّتی دیدم که لذّت میبرم که شبها بیدار میشوم، فهمیدم از همین قضیّه است. لذا آن را بیشتر کردم، مادرم را هم ترغیب کرده بودم و شبها با هم میرفتیم یک سری به اینها میزدیم و گاهی آنها هم میآمدند. طوری شد که به مادرم گفتم: شاممان را هم ببریم آنجا بخوریم. بعد برای اینکه یک موقعی آنها ناراحت نشوند، به آنها گفتم: شما هم شامتان را بیاورید اینجا بخورید.
ایشان میگفت: در هفته، دو روز، این کار را میکردیم. دیدم حال اینها عوض شده، خیلی بشّاش و خوشحال هستند. من را پسرم! خطاب میکردند و میگفتند: تو ما را یاد پسرمان میاندازی.
بعد ایشان فرمود: اینکه شما میفرمایید حالات من تغییر کرده و خلاصه به تعبیری مچگیری کردید، برای همین یک کار خیر است. البته کار خیر ایشان، به صورت ظاهر کم بود، ولی با استمرار بود و صبح به صبح و شب به شب انجام میشد.
حدیث #امام_على (ع) بر سنگ قبر یک محقق آلمانی
آنهماری شیمل، هفتم آوریل ۱۹۲۲م در شهر ارفوت (Erfurt) آلمان، در خانوادهای پروتستان به دنیا آمد. او از کودکی به جهان شرق و اسلام علاقهمند شد و فراگیری زبان عربی را از ۱۵ سالگی آغاز و یک جزء از قرآن را حفظ کرد و چند سال بعد زبانهای فارسی و ترکی را آموخت. شیمل در ۱۹ سالگی از دانشگاه برلین در رشته زبانهای شرقی و هنر اسلامی فارغالتحصیل شد و در سال ۱۹۵۱ دکترای خود را در رشته تاریخ ادیان از دانشگاه ماربورگ کسب کرد.
شیمل در سال ۱۹۵۲ به ترکیه رفت و عهدهدار ریاست کرسی تاریخ و اصول ادیان دانشکده الهیات آنکارا شد و در سال ۱۹۶۵ مسئولیت کرسی فرهنگ اسلامی هند را در دانشگاه هاروارد پذیرفت. وی سالها در زمینه الهیات اسلامی، تاریخ ادیان و تصوف در دانشگاههای آلمان، ترکیه و آمریکا تدریس کرد.
شیمل به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ترکی، عربی، فارسی، فرانسوی و اردو آشنا بود و به برخی از این زبانها آثاری را منتشر کرد. او در اول فوریه ۲۰۰۱م درگذشت و در شهر بُن آلمان با حضور نزدیک هفتصد نفر از مسلمانان و مسیحیان کشورهای مختلف به خاک سپرده شد.
بر روی سنگ قبر او عبارتی با خط نستعلیق نقش بسته است: «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» (مردم خواب هستند و وقتی مردند بیدار میشوند). این جمله منتسب به امام علی (ع) است.
شیمل و صحیفه سجادیه
شمیل در جایی پیرامون ادعیه اسلامی به ویژه صحیفه سجادیه می گوید:
من خود همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن میخوانم و به ترجمه ای مراجعه نمیکنم. من خودم بخشی کوچک از کتاب صحیفه سجادیه را به آلمانی ترجمه و منتشر کرده ام، قریب هفت سال پیش وقتی مشغول ترجمه دعای رؤیت هلال ماه رمضان و دعای وداع با آن ماه بودم، مادرم در بیمارستان بستری بود و من که به او سر میزدم پس از آنکه او به خواب میرفت در گوشه ای از آن اتاق به کار پاکنویس کردن ترجمه ها مشغول میشدم. اتاق مادرم دو تختی بود.
در تخت دیگر خانمی بسیار فاضله بستری بود که کاتولیکی مؤمن و راسخ العقیده و حتی متعصب بود.
وقتی فهمید که من دعاهای اسلامی را ترجمه میکنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدسه خودمان کمبودی داریم که تو به ادعیه اسلامی روی آوردی!؟ وقتی کتابم چاپ شد یک نسخه برای او فرستادم.
یک ماه بعد او به من تلفن زد و گفت:
صمیمانه از هدیه این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا آن را میخوانم. وی می افزاید: امام زین العابدین (ع) برای بسیاری از مردم جهان غرب کارساز است.
زن خوب چه ویژگی هایی دارد؟
- جو خانه را با دلخوری های گذشته سنگین و سرد نمی کند.
- در مواقعی که همسرش عصبانی و ناراحت است، با او مدارا می کند تا آرام شود.
- در صحبت کردن با همسرش که نزدیک ترین فرد در دنیا به اوست، زیباترین و قشنگ ترین کلمات را انتخاب کنید.
- به علت سپری کردن یک روز بد یا سخت و پرمشغله، زندگی را به کام همسرش تلخ نمی کند.
- تا جایی که می تواند، در برابر خطاهای همسرش گذشت می کند.
- بد رفتاری های خانواده همسرش را به پای او نمی نویسد و مثل پتک بر سر او نمی کوبد.