«اراده»
در اصطلاح سلــوک بدین معنـا است که سـالک بخواهد از دلبستگی ها و وابستگی ها منقطـع شود و از عـادت ها و آن چه به آن خــو کرده و جـدا شدن از آن بر وی دشـوار است، رهــایی یابد و هر مـانع را از سر راه خویـش کنــار زند و ...
از آنجا که تعلــق ها، وابستگی ها و عــادات در مسیر سلوک مــزاحم و مانــع حـرکت است، ســـالک باید در بــریدن و برطـرف کردن آنها بکوشـد و این تلاش پیـگیر، مرهون همان امــری است که از آن به اراده یــاد می شود و تا هنــگامی که سالک اراده نکـند تا از تعلـق ها ببــرد و از عـادت هایی که به آن ها خــو کرده رهــا شود، سلوک برای او امکــان پذیر نخواهد بود. از این رو ارباب سـلوک می گویند که اراده همـان چیزی است که انسـان را در این راه از عـادت ها خــلاص می کند.
برخی نیــز گفته اند که اراده همان چیزی است که انســان را از اســارت در تعلــق ها و شهوات و تمــایلات نجـات می بخشـد. عـده ای نیز در تعـریف صـاحب اراده چنین بیــانی دارند که مـــرید (صاحب اراده) کسی است که مـراد و خواسته ای جــز حـق تعالـی نداشته باشد.
داشتن اراده، کاری بسیار دشوار است و یکی از سختی های راه سلوک نیز در همین دشوار بودن اراده است و چنین امـری تنها در مقام عمـل برای سالک روشـن می شود و در این هنگام است که سالک می یابد که به چه سبب تزکیه نفـس دشوار و چرا از آن به جهاد اکبر یاد شده است.
خواجه عبدالله انصاری در تعـریف اراده می گوید:
« الاردة من قوانین هذا العلم و جوامع ابنیته و هی الاجابة لدواعی الحقیقة طوعاً »؛
اراده از قوانین و اصولِ استوار عرفان و به معنای پذیرفتن مشتاقانه ندای حقیقت است.
بیان خواجه به این معنا است که سالک باید هوشیار باشد و از هر عاملی که او را به خدا نزدیک می کند، بهره گیرد یا اگر دانست که عاملی مانع از رسیدن او به مقصود است، آن را برطــرف کند. روشن است که اگر کسـی چنین نباشد و با وجود دانستن این عوامل، به اجابت آن ها همت نگمارد، اراده نخـواهد داشت.
انسانی که از بـاید ها و نبــاید ها آگــاه است، ولی در پی عمل و التزام به آن ها نیست در حقیقت ناتوان نیست، بلکه نمی خواهد و اراده نمی کند؛ بنابر این وقتی در خود پیشرفتی مشاهده نکرد، نباید از کسی غیر از خود شکایت کند.
گزیده ای از بیانات آیت الله استاد محمد شجاعی راجع به اراده