سبک زندگی فاطمی

سبک زندگی فاطمی:

همه‌‌ٔ زندگی‌اش به جهاد می‌مانست. 

یک تلاشِ سخت برای خوب‌زیستن. برای بنده زیستن. 

یک تمرین سخت برای شاکر بودن در هر حال. 

سلمان دیده بودش در حالی‌که با دستاس جو را آسیاب می‌کرد. چوبِ آسیاب خون‌آلود شده بود از زخم تاول‌های دستش. 

حسینِ کوچک‌ش قدری آن‌طرف‌تر از گرسنگی گریه می‌کرد. 

سلمان جلو رفته بود و دستاس را گرفته بود که فاطمه(س) حسین را آرام کند. 

روز دیگر پیامبر دیده بودش که پیراهنی ساده و کم‌ارزش پوشیده؛ با دستی دستاس را می‌گرداند و با دست دیگر حسین را توی آغوش‌اش گرفته و شیر می‌دهد.

حسن(ع) را می‌نشاند روی پاهایش، با او بازی می‌کرد، برایش شعر می‌خواند؛ 

«اِشبَه اَباکَ یا حسن، و اخلع عنِ الحق الرّسن». 

پسرم حسن! مثل پدرت باش و ریسمان ظلم را از حق برکن.

حسین(ع) را توی آغوش می‌گرفت، می‌بوسیدش و برایش بداهه شعر می‌سرود؛ 

«انتَ شبیهٌ بابی، لستَ شبیهاً بعلی!» 

تو شبیه پدرم هستی. به علی شبیه نیستی! 

علی(ع) مادر و بچّه‌ها را تماشا می‌کرد و لبخند می‌زد. 

بچّه‌هاش را با قره عینی «روشنیِ چشمم»و ثمره فؤادی «میوه‌‌ٔ دلم»  صدا می‌کرد و جواب‌شان را می‌داد. 

انفاق را به بچه‌ها یاد می‌داد؛ حتی اگر سه روز پیاپی باشد که روزه گرفته باشند و گرسنگی جان‌شان را به لب رسانده باشد، باز هم «فقیر» و «یتیم» و «اسیری» که درِ خانه آمده بودند مقدّم بودند برای خوردنِ نانِ جو که تنها خوراکی سفره افطارشان بود. 

بعدها بچّه‌ها که هر کدام مردی شده بودند، خیلی‌وقت‌ها خودشان را «پسرِ فاطمه» معرّفی می‌کردند. 

سرشان را بالا می‌گرفتند وقتی می‌گفتند تربیت‌شده دامانِ چه مادری هستند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد