آرامش

روزگاری حاکمی اعلام کرد به هنرمندی که بتواند آرامش را در یک تابلو نقاشی بیاورد، جایزه ای نفیس خواهد داد.


بسیاری از هنرمندان سعی کردند و حاکم همه تابلو های نقاشی را نگاه کرد و از میان آنها دو تابلو پسندید و تصمیم گرفت یکی از آنها را انتخاب کند.


اولی نقاشی یک دریا چه آرام بود؛ دریاچه مانند آینه ای تصویر کوههای اطرافش را نمایان میساخت، بالای دریاچه آسمانی آبی با ابرهای زیبا و سفید بود، هر کس این نقاشی را میدید حتما آرامش را در آن می یافت.

در دومی کوههایی بود ناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر های تیره، باران میبارید و رعد و برق میزد، از کنار کوه آبشاری به پایین میریخت، در این نقاشی اصلا آرامش دیده نمیشد.


اما حاکم با دقت نگاه کرد و پشت آبشار بوته ای کوچک دید که در شکاف سنگی روییده بود، در آن بوته پرنده ای لانه کرده بود و در کنار آن آبشار خروشان و عصبانی، پرنده ای در لانه ای با آرامش نشسته بود.



حاکم نقاشی دوم را انتخاب کرد و گفت: 

"آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد، 

مشکلی وجود نداشته باشد، 

یا کار سختی پیش رو نباشد، 

آرامش یعنی در میان صدا، 

مشکل و کار سخت 

دلی آرام وجود داشته باشد...

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 08:53 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

بسیار فراوان قابل تامل نمودن؛تامل انفس حتی.
سپاسگزارم از شما

Baran دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 08:54 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

بسیار فراوان قابل تامل نمودن؛تامل انفس حتی.
سپاسگزارم از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد