یه روز شخصی برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد.
الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت.
اومصالح ساختمانی را از پشت الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ولی الاغ به هیچ وجه از پله پایین نیامد.
هر کاری کرد، الاغ از پله پایین نیامد.
او الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند.
در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد.
وقتی که دوباره به پشت بام رفت، وخواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود.
برگشت و بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف آویزان شده است.
بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.
او با خود گفت لعنت بر من که ندانستم اگر خری به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد، هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد.
کانال (لاله اى از ملکوت)؛به ما بپیوندید:
https://telegram.me/joinchat/CMVrJj3HXOzeNxJKXcnApg