ارزش انسان

در یک شهربازی، پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد. سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد. بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود. تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: «ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت؟»
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان، نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت: «پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.»
چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست. رنگ ها و تفاوت ها مهم نیستند. مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هر چقدر ارزشمندتر باشه، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.

فتوای اشتباه #شیخ_مفید

ماجرای فتوای اشتباه #شیخ_مفید وعنایت امام عصر(عج الله تعالی)

شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی #حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟

شیخ پاسخ داد: «چون بچه به دنیا نیامده است تکلیفی برای نجات او نداریم و زن را با همان حمل، دفن کنید.»

آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏تازد و می‏آید، چون نزدیک رسید، گفت:
«ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.

پس از چندی آن شخص به همراه فرزند خود خدمت شیخ مفید می رسد تا از ایشان تشکر نماید و ماجرا را برای شیخ نقل می کند.
شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج الله تعالی) بوده است.
حالا که در احکام شرعیه خطا کرده ام، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمی‏داد.

تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامه‏ ای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که:
«وظیفه‏ شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏ ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.

نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد

ای جان عالمیان به قربانت یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

منابع:
امام زمان و شیخ مفید، سید جعفر رفیعی، ص۱۰ .
"رجال" علامه بحرالعلوم جلد 3، ص 320،
خاتمه مستدرک ص 518،
معجم رجال الحدیث جلد 17، ص 234

غصه چرا ؟

غصه چرا ؟
خداوند هرگز مشکلی را سر راهمان نمی گذارد مگرآنکه بداند شایستگی و گنجایش رویارویی با آن و توانایی از بین بردن آن را داریم .
 "آنتونی رابینز"
خدایا!
 گاهی به خوردن فرمان می دهی
 و گاهی به نخوردن
 و این هر دو به من می آموزد که روزی دهنده یکی است
  پس غصه چرا ؟
گاهی به خوابیدن فرمان می دهی و گاهی به نخوابیدن
 و این هر دو به من می آموزد که تنها در جوار تو می توان آرام گرفت
  پس دغدغه چرا ؟
گاهی به گفتن فرمان می دهی
 و گاهی به لب فرو بستن
 و این هر دو به من می آموزد
 که کلام آن قدر مقدس است
 که بیهوده نباید این در یکتا را تلف کرد
گاهی به نگریستن فرمان می دهی
 و گاهی به دیده فرو بستن
و این هر دو به من می آموزد که چشم اگر به فرمان نباشد جز کوری و سیاهی نصیب نمی کند .
گاهی به رفتن امر می کنی و گاهی به ایستادن
 و این هر دو به من می آموزد
 که باید گام هایم را شمرده
و محکم بر دارم
 تا اگر مانعی بود ببینم و زمین نخورم
خدایا همیشه به مهر ورزیدن امر کرده ای
 و گاهی به نفرت داشتن
 و این هر دو به من می آموزد
که برای دوست داشتن و نفرت ورزیدن باید معیاری داشته باشم و آن پسند توست نه دلخواه خودم.
خدایا
 بالاتر از همه این آموخته ها رسم عاشقی است ...
آن را هم تو خودت به من بیاموز.

شاهدین اعمال-زمان

امیرالمومنین علی علیه السلام:

ما مِنْ یَوْم یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمُ: یَابْنَ آدَم أنَا یَوُمٌ جَدیدٌ وَ أناَ عَلَیْکَ شَهیدٌ فَقُلْ فیَّ خَیْراً، وَ اعْمَلْ فیَّ خَیْرَاً، أشْهَدُ لَکَ بِهِ فِى الْقِیامَةِ، فَإنَّکَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ أبَداً.

هر روزى که بر انسان وارد شود، گوید: من روز جدیدى هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم. سعى کن سخن خوب و مفید بگوئى، کار خوب و نیک انجام دهى. من در روز قیامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز که پایان یابد دیگر مرا نخواهى دید و قابل جبران نیست.

بحارالأنوار: ج 68، ص 181، ح 35

ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ

ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﺴﯿﺤﯽ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
-
ﺧﻮﺩ ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻫﻤﺎﯾﺶ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ
،ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ
ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ .
ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺍﺳﺖ؟ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ 1400: ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺣﺪﻭﺩﺍ،ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ . ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ 1400ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺍﯾﻦ
ﻫﺪﯾﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩﻡ .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻍ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ﻭ
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮔﺬﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ .
ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ : ‏( ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻭﻟﯿﻪ
ﻫﻤﻪ ﮐﺎﯾﻨﺎﺕ ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ . ‏)
ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻭﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺴﯽ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ
ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ، ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻤﯽ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﺘﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ
ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ
ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﺪ .
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ
ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﺎﺳﻒ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻏﺎﻓﻞ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ﻧﮕﺮﺷﻬﺎ ﻭ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻓﻘﻬﺎﯼ
ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻮﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﺸﺪ .
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ
ﺭﺍﺑﺨﻮﺍﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻬﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟
ﯾﮑﺒﺎﺭ؟ ﯾﮏ ﺧﻄﺒﻪ؟
ﺁﯾﺎ ﻣﻮﻻﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﻢ؟
-
ﭘﺸﺖ ﺟﻠﺪ ﻛﺘﺎﺏ ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﺴﻴﺤﻰ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ :
O'Ali,
If I say you're superior to Jesus Christ, my religion
cannot accept it!
If I say he's superior to you, my conscience won't
accept it!
I don't say you're God!
...So, tell us yourself, o'Ali:
Who are you !?
" ﺍﻯ ﻋﻠﻰ !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮﻯ ،
ﺩﻳﻨﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ ،
ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻰ ... !
ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ :
ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ ؟ !