روزی دوستی , بایزید بسطامی (عارف بزرگ) را دید ...
پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...
استادمان نیز یکی بود ، حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟
و من چرا مثل تو نشدم؟
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم
" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست "