زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند.
صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند، از پشت پنجره زن همسایه را دیدند که لباس هایی را که شسته است آویزان میکند.
زن گفت:
ببین؛ لباسها را خوب نشسته است.
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت ...
یک ماه بعد، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید، شگفت زده شد و به شوهرش گفت:
نگاه کن بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید
شوهر پاسخ داد:
صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!
زندگی ما نیز اینگونه است؛
آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به پاکی پنجره و دیدی که با آن نگاه میکنیم