هندوانه خراب

 هندوانه خراب


فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت: هندوانه برای رضای خدا به من بده، فقیرم و چیزی ندارم.. 


هندوانه فروش در میان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه ی خراب و به درد نخوری را به فقیر داد. 

فقیر نگاهی به هندوانه کرد، دید که قابل خوردن نیست. سپس مقدار پولی که به همراه داشت را به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.. 

هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. 

فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان گرفت و گفت: 

خداوندا بندگانت را ببین، این هندوانه خراب را به خاطر تو داده و این هندوانه خوب را به خاطر پول!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد