دزد جوانمردی


"کلیله و دمنه"

《دزد جوانمردی》


اسب سواری ، مرد افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست . 

مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد  او را از جا بلند کرد وبر روی اسب گذاشت..... تا او را به مقصد برساند!

مرد افلیج که اکنون خودرا سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را کشید و گفت :

اسب را بردم ...... 

....و با اسب گریخت! 

پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد : "تو تنها اسب را نبردی ، 

جوانمردی را هم بردی!

اسب مال تو ؛ 

اما گوش کن ببین چه می گویم ....."

مرد افلیج اسب را نگه داشت ، مرد سوار گفت : "هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی!" 

"می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند!"


حکایت ، حکایت روزگار ماست!!!!!

—------------------------------------------------------------------------------—                                                            به کانال (لاله اى از ملکوت) بپیوندید :

https://telegram.me/joinchat/CMVrJj3HXOyOCpqTWirt-A

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد