از زشت رویی پرسیدند :
آنروزکه جمال پخش میکردند کجا بودی؟ گفت : در صف کمال .
اگر کسی به تو لبخند نمیزند علت را در لبان بسته خود جستجو کن.
مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است
همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست .
با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن و با نمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن .
هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد .
شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم برداروقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ،تا خودت باشی و خودش
یادت باشه که :
در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی به آنچه گریه دار بود میخندی
آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند .
از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار .
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد
غنا و موسیقی در قرآن و احادیث
غنا در قرآن
عنوان غنا یا موسیقی در قرآن بچشم نمی خورد چنانکه عنوان غنا در احادیث و روایات، فراوان به چشم می خورد. در قرآن عناوین و آیاتی دیده می شود که به «غنا» تفسیر شده است از جمله: آیه دوم سوره مؤمنون (والذین هم عن اللغو معرضون) و آیه ششم سوره لقمان ( و من الناس من یشتری لهوالحدیث) و آیه سی ام سوره حج (واجتنبوا قول الزور) و...
غناء در احادیث:
- در باب احادیث مربوط به غنا، توجه به این نکته ضروری است که: تردیدی نیست غنا، همواره به عنوان یکی از عوامل خوشگذرانی اهل غفلت به ویژه حکمرانان، (شاهان و سردمداران هوس باز) بوده است و به خاطر همین مسئله جهت گرمی بازار و توجیه اعمال خلیفه آنان، چه حدیث بافی ها که صورت نگرفته است!! و متأسفانه ازین رهگذر احادیث جعلی فراوان به مجامع حدیثی راه جسته است و در برابر این طیف از احادیث، انسان های مخالف رویه خلیفه گان فوق نیز، احادیث ضد آن را نیز عرضه کرده اند، احادیثی که هرگونه غنا را مورد نهی و نکوهش قرار داده و در این میان، افراط و تفریط هایی صورت گرفته است و مسئله حائز اهمیت در اینجا، شناخت و شناسایی احادیث پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه معصومین(علیهم السلام) است که می توانند ملاک کار و میزان شناخت حق از باطل باشند.(1)
در احادیث ما مفهوم و مصادیق غنا به طور گسترده ای به چشم می خورد که در مجموع، می توان احادیث مربوطه را به چند دسته تقسیم بندی کرد:
1- دسته اول از احادیث درصدد بیان پیامدها و عواقب ناگوار غنای مطرب در زندگی آدمیان هستند.
از جمله:
در حدیث آمده است:«الغناء ینبت النفاق.» غناء موجب پیدایش نفاق است. حسن بن هارون می گوید: از امام صادق «ع» شنیدم که فرمودند:«الغناء یورث النفاق و یعقب الفقر» (2) و در رهنمودی دیگر آمده است:«الغناء رقیه الزنا» (3) یعنی غنا مایه پرداختن به فحشاء است. زیرا غیرت (آدمیان بویژه مردان) را تضعیف می کند و روحیه تنفر از فحشاء را از آدمی نابود می سازد. چنان که امام صادق «ع» فرمودند:«... فلا یغار بعدها» آدم اهل غنا غیرت نمی ورزد. چنان که عامل قساوت و سنگدلی نیز می باشد. پیامبر اکرم «ص» فرمود: سه چیز باعث قساوت و سنگدلی می شود: شنیدن غنا، پرداختن به شکار بدون نیاز بدان و پیوستن به شاه (طاغوت).
قال رسول الله «ص»:«ثلاث یقسین القلب: استماع اللهو و طلب الصید و اتیان باب السلطان» (4)
همچنین در هشدارهای اهلبیت علیهم السلام آمده است: غناء کانون لغزشها و خطاها است. «الغناء عش الخطایا، الغناء عش النفاق». (5)
همچنین پیامبر اکرم «ص» فرمودند: اولین کسی که به غنا روی آورد ابلیس بود. «کان ابلیس اول من تغنی» (6) ابلیس پس از آنکه آدم از شجره منهیه خورد، به تغنی پرداخت و همچنین پس از موت آدم به عنوان شماتت بر بازماندگان او به غنا پرداخت. (7) و نیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:«اهل غناء، کور و کر و لال سر از قبر برمی آورد. «یحشر صاحب الغناء من قبره اعمی و اخرس و ابکم» (8).
2- دسته دوم از احادیث در باب تعریف غناء، به موضوع دیگری که در قرآن مورد نهی و نکوهش قرار دارد، عطف توجه کرده اند. و در این مورد غناء را از مصادیق آنها دانسته اند، مثلا: در قرآن «قول الزور» مورد تحریم است. و اجتنبوا قول الزور. (9) در تفسیر این آیه از ائمه اطهار «علیهم السلام» آمده است که : منظور از «قول ارزور» عبارت است از «غناء» («و قول الزور الغناء»(10)).
در این حدیث و بسیاری از احادیث مشابه (11)، قول زور همان غناء است. نیز منظور ازلغو و نیز «لهو الحدیث» نیز غنا است. این دسته از احادیث به موضوع مورد نهی و نکوهش دیگری که در قرآن مطرح می باشد، در باب شناخت هویت غناء، عطف توجه کرده اند. وشاء می گوید: از امام رضا «علیه السلام» شنیدم که فرمودند: «زمانی که از امام صادق «علیه السلام» در مورد غناء سؤال کردند، آن حضرت «علیه السلام» فرمودند: «هو قول الله تعالی و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله». (12) (13)
در حدیث دیگری از امام محمد باقر «ع» در مورد غنایی که موجب دخول جهنم می شود پرسیدند، آن حضرت «ع» آیه فوق را تلاوت کرده از غناء به عنوان «شر الاصوات» (14) یاد فرمودند.
همچنین امام صادق «علیه السلام» فرمودند: «شرالاصوات الغناء» (15) خطرناک ترین صداها غنا است.
این حدیث از پیامبر و نیز از امام نهم (امام جواد«علیه السلام») نقل شده است. (16)
ابو ایوب خزاز می گوید: در مدینه به دیدار امام صادق «ع» شرفیاب شدیم، ایشان فرمودند: کجا اسکان یافتید؟ گفتیم: در منزل فلان شخص که صاحب کنیزکان رامشگر است! امام «ع» فرمود:«کونوا کراماً» ما ازسخن امام«ع» چیزی سر در نیاوردیم حتی فکر کردیم که امام می فرماید آنجا را گرامی بدارید! دوباره به محضر آن حضرت شتافتیم و سؤال کردیم که مقصود شما از «کونوا کراماً» چیست؟ امام «ع» فرمود: «اما سمعتم الله عزوجل یقول: واذ مروا باللغو مروا کراماً»17.
3- دسته سوم از احادیث، قیمت برده آوازخوان حرام دانسته اند. اگر کسی برده ای دارد که آوازخوان است (اهل غناء است)، فروش آن جهت اخذ قیمت حرام است.
«ثمن الکلب والمغنیه سحت»18
4- دسته چهارم از احادیث اخذ اجرت از راه غناء را حرام می دانند فقط اجرت غناء عروسیها با شرایط خاصی مجاز است. و ازآن جمله اند: «زن و مرد نامحرم کنار یکدیگر نباشند. نامحرم صدای خواننده زن را نشوند. امام صادق(ع) فرمودند: اجر المغنیه التی تزف العرائس لیس به بأس، و لیست بالتی یدخل علیها الرجال»19
5- دسته پنجم از احادیث غناء را درشمار گناهان کبیره می دانند و درضمن حدیثی معروف به «شرایع الدین» آمده است گناهان کبیره حرام عبارتند از: شرک به خدا، جنگ با اولیاء خدا، پرداختن به غنا، سرگرمی های ناپسند و بازدارنده از یاد خدا (مثل غنا)، نوازندگی، اصرار برگناه کوچک: «الکبائر محرمه، و هی الشرک بالله و المحاربه لاولیاءالله و الملاهی التی تصدعن ذکرالله عزوجل مکروهه کالغناء وضرب الاوتار و الاصرار علی صغایرالذنوب»(20)
6- دسته پنجم از احادیث بکارگیری آلات لهو از نهی به عمل می آورند. تردیدی نیست که احادیث باب نهی از موسیقی مربوط به دوعرصه هستند:
الف: درعرصه ای فقط غناء که نوعی از اصوات است مورد نهی و نکوهش است.
ب: درعرصه دیگر غناء درچارچوب بکارگیری آلات لهو و لعب مورد نهی و نکوهش می باشد.(21)
جلوه های بیزاری اسلام از غنا
اسلام در جلوه های مختلف، تنفر خود از «غنا حرام» را در چشم انداز مردم به ویژه مؤمنان درمعرض نمایش قرارداده است ازجمله:
1-تضعیف جایگاه غنا در زندگی انسان:
غنا حرام در زندگی جایگاه قابل ستایشی ندارد، حتی ملائک رحمت به مکانی که در آن ابزار غنا و نیز خمر (مسکرات) وجود دارد نازل نمی کردند و همچنین برکات از آن منزل رخت برمی بندد: «... لاتدخل الملائکه بیتاً فیه خمر او دف او طنبور او نرد ولایستجاب دعائهم و ترفع عنهم البرکه »(22)
2- نوازندگان سفلگانند:
از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردند سفله (آدم پست) کیست؟ امام (ع) پاسخ داد: «من یشرب الخمر و یضرب الطنبور»(23)
3- نشانه روزگار ناشایسته:
روزگار ناشایسته، روزگاری که مردم آن نمازها را نادیده می انگارند، به تمایلات نفسانی اهمیت می دهند، قرآن را به خاطر غیرخدا می آموزند، علم فقه را برای غیرخدا فرامی گیرد، اولاد زنا، زیاده اند، غنا حرام را در هنگام قرائت قرآن به کار می برند، اهل غنا و به کارگیری ابزارند، رعایت مسئله امر به معروف و نهی ازمنکر ناخوشایند است، از این چنین افرادی در ملکوت آسمانها به عنوان آدم های پلید و نجس (ناپاک) یاد می شوند. 24
آثار منفی لهو
سؤال: چرا «لهو» مورد نکوهش و تحریم است؟
پاسخ: باید اثرات خطرناک لهو را مورد توجه قرارداد تا روشن شود که راز حرمت آن چیست.
تردیدی نیست که لهو نامشروع، همان سرگرمی های ناسالم است چیزی که می تواند اثرات غنا نامشروع را به همراه داشته باشد و اساساً غنا حرام یکی از مصادیق آن است که برخی از اثرات منفی آن عبارت اند از:
الف: سستی اراده:
سرگرمی غفلت زا یعنی سرگرمیهای نامطلوب باعث سستی اراده آدمی است. قال علی(ع): «اللهو یفسد عزائم الجد»(25) آن حضرت(ع) همواره یاران را از پرداختن به لهو و لعب منع می کردند. آن حضرت همچنین می فرمایند: «اهجر اللهو فانک لم تخلق عبثا فتلهو و لم تترک سدی فتلغو» (26) از سرگرمی بیجا دوری کنید زیرا تو بدون هدف، خلق نشده ای و یله و رها نمی باشی.
ب: دورماندن و غفلت از حقیقت:
دورماندن اندیشه آدمی از دستیابی به واقعیات نتیجه منفی توجه به لهو لعب (موسیقی مطرب، عناء حرام) است. حضرت علی(ع) می فرمایند: «ابعد الناس عن صلاح المستهتر باللهو»(27) دورترین مردم از صلاح کسی است که درلهو و لعب غوطه ور باشد.
نیز فرمود: «اول اللهو لعب و آخره حرب» (28) آغاز لهو، بازی است و انجام آن تخاصم و درگیری است.
ج: دورماندن از موفقیت و نجات:
حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) فرمود: دورترین انسان از (رحمت) خدا کسی است که: سرگرم به شنیدن غناء باشد (یکی از مصادیق لهو، غنا است). توجه: لهو، اختصاص به غنا ندارد و هرگونه سرگرمی غیرمجاز و نامشروع را شامل می گردد. بر این اساس، برخی از مجالس «تأتر»، سینما، و بازیهای دیگر را که آثار منفی فوق را دارا باشند، از مصادیق لهو حرام خوانند و در میان عرب ها این مجالس را «ملهی» گویند: در رهنمودی از امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: «ابعد الناس من النجاح المستهتر باللهو و المزاح» 29 «دورترین کس به موفقیت کسی است که غرق در لهو و طرب باشد».
«لایثوب العقل مع اللعب» 30؛ «عقل آدمی در هنگام لعب (بازی وسرگرمی ناروا) کارآئی ندارد.»
نیز فرمود: «لایفلح من وله باللعب»، «واستهتر باللهو والطرب»31 ؛ «کسی که به لعب (بازی ناروا) مشغول است سعادت و موفقیتی به دست نمی آورد.»
در برابر لهو حرام، لهو حلال قرار دارد، سرگرمی مشروع (سرگرمی سالم). در حدیث آمده است: «لهو المؤمنین فی ثلاث: التمتع بالنساء و مفاکهه الاخوان، وصلاه اللیل»32 «سرگرمی سالم انسان های با ایمان در سه چیز است. کامگیری حلال از زن، شرکت در جلسات دوستان، و انجام نماز شب».
د: ضعف عقل
لهو باعث ضعف عقل و تقویت حالت حماقت آدمی می شود، چنانچه امیرمؤمنان(ع) فرمود: «رب لهو یوحش حرا»(33)؛ «چه بسا که لهو و سرگرمی ناروا باعث احساس تنهائی آدمی گردد»، چنانکه در رهنمودی دیگر آمده است: «اللهو قوت الحماقه »(34)؛ «لهو، خوراک، حماقت است».
هـ: ضعف ایمان
لهو و لعب مایه تضعیف شدن ایمان انسان می شود. قال علی(ع): «مجالس اللهو تفسد الایمان»(35) جلسات لهو سرگرمی ناروا دل آدمی را فاسد می کند.
توجه: اسلام نه تنها شادی و سرور را مورد توجه و تمجید قرار می دهد. بلکه در برخی موارد بهای گرانسنگی برای پدیدآورنده آن قایل است، زیرا شادی و خنده و نشاط سالم در برخی موارد لازم و ضروری است و آنچه که مهم به نظر می رسد عبارت است از اولاً: شادی و سرور مومنان مورد تأکید و تمجید و تأیید اسلام است، امام صادق(علیه السلام) فرمود: «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا» (36)؛ «شیعیان ما در شادی ما شاد و در اندوه ما غمناک هستند.»
در بیان دیگر پیامبر اکرم(ص) نقل شده که: «افضل الأعمال بعد الصلاه ادخال السرور فی قلب المؤمن بمالا اثم فیه(37) و چنان که فرموده اند هرکس شیعیان ما را شاد بسازد ما را خشنود ساخته است. بنابراین، اصل شادی و سرورنه تنها نکوهیده نیست بلکه مورد تمجید است.
ثانیاً: شادی و سروری که زمینه ساز توجه به خدا باشد مورد تأیید است نه شادی و سرور غفلت زا و انحراف آور که این نوع از شادی جز فساد قلبی نتیجه ای به بار نمی آورد. این نوع سرور است که مورد نکوهش اسلام است و فلسفه تحریم غنا را می توان در همین نکته جویا شد.
غنا در سیره پیشوایان معصوم(علیهم السلام)
ریان بن صلت می گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: عباس از قول شما به من گفت: که (شما) گوش دادن به غناء را تجویز می کنی... امام(علیه السلام) پاسخ داد: «کذب الزندیق»؛ «آن زندیق دروغ گفت» (و افزود:) او همواره، از مسائل مربوط به غنا می پرسید من به او گفتم: مردی پیش ابوجعفر (امام باقر(علیه السلام)) آمد و حکم گوش دادن غنا را سؤال کرد. امام از او پرسید هنگامی که خدا حق و باطل را یک جا جمع کند، غنا در شمار کدامیک خواهد بود؟ او پاسخ داد: در شمار باطل، امام(ع) فرمود: پس پاسخ مسئله خود را دریافت داشتی «حسبک فقد حکمت علی نفسک». امام هشتم سپس فرمود: «فهکذا کان قولی له» من نیز به عمربن قره، بیش از این نگفتم.(38)
حرمت غناء به گونه ای در سیره ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و پیامبر اکرم(ص) در میان مردم، شایع و مطرح بوده است که حتی: عاصم بن حمید از مسئله در میان نهادن این سؤال که: آیا در بهشت غنا وجود دارد؟ در محضر امام صادق(علیه السلام) از فرط حیاء بسیار دچار دشواری شده بود. امام(علیه السلام) به او فرمود:(39)
در بهشت، درختی است که خدا به باد، دستور می دهد تا بر آن بوزد و شاخه های آن به یکدیگر اصابت کرده آهنگی ویژه از آن برمی خیزد که هیچ کسی به زیبایی آن آهنگ نشنیده است. امام (ع) پس از آن فرمود: این آهنگ دلربا و جذاب، برای کسی است که آهنگ غیرمجاز دنیا را به خاطر خدا رها کرده باشد.
هشدار به غنا پیشه گان
«صفوف خود را از غنا پیشه گان جدا کنید»
علامه امینی (ره) درالغدیر نقل می کند:
ولید ناقص درخطابه ای هشدار آمیز به بنی امیه گفت:
ای بنی امیه! از غنا بپرهیزید که باعث کاهش حیاء است، شهوت را برمی انگیزد، مروت (انسانیت) را تضعیف می کند، غنا همچون مسکرات عمل می کند و کار شراب را درآدمی انجام می دهد، و اگر بنا دارید اهل غنا باشید، لااقل زنان خود را از آن دور دارید تا به فحشا روی نیاورند. (40)
2- عمر بن عبدالعزیز به سهل، عامل خود نوشت: از علماء مورد اعتماد درباره غنا و گوش دادن به آلات غنا و سرگرمی نسبت به این دو برای من بازگو شده است که: غنا، بیماری نفاق را در جان آدمی زنده می کند چنان که آب، گیاه را می رویاند. (41)
3- «غنا» جاسوس دل، دزد مروت و خردمندی است، غنا به اعماق جان آدمی، نفوذ می کند، و اسرار نهفته را فاش می سازد، درعرصه خیالات آدمی راه می باید و نهفته های درکانون آن را برملا می نماید، خواسته های نفسانی و شهوات دل که در درون نهفته است را افشا می کند، سخافت، (سفلگی) و خفت در شخصیت را نمودار می سازد، حتی گاهی درکسی، وقار، خردمندی، حاکمیت ایمان و دانش و حکمت، سکوت عبرت انگیز را مشاهده می کنی ولی آنگاه که به گوش دادن غنا پرداخت، کاهش خردمندی، حیا، مروت، و ضعف شخصیت را در او احساس می نمائی. او چیزی را که پیش ازگوش دادن به غناء، قبیح می دانست پس از آن انجام می دهد، اسرار خود را فاش می سازد. از سکوت حکیمانه به کثرت تکلم و هذیان گویی (و پریشان گویی) کشیده می شود، کف می زند پای کوبی می نماید و همچون میگساران رفتار می کند، بی جهت نبود که پیامبر(ص) هرگاه صدای غنا را می شنید گوش خود را می گرفت تا نشنود، عبدالله عمر می گوید:پیامبر(ص) را دیدم، وقتی صدای غنا را شنید دو انگشت خود را میان گوش خود نهاد، ابن عباس، به کارگیری هرگونه آلات غنا را حرام می دانست. (42)
(وسایل الشیعه، ج17، ص316، طبع آل اللبیت)
1- «و من تتبع رخص المذاهب، و زلات المجتهدین، فقد رق دینه، کما قال الأوزاعی أو غیره: من أخذ بقول المکیین فی المتعه ، والکوفیین فی النبیذ، والمدنیین فی الغناء، والشامیین فی عصمه الخلفاء، فقد جمع الشر. و کذا من أخذ فی البیوع الربویه بمن یتحیل علیها، و فی الطلاق و نکاح التحلیل بمن توسع فیه، و شبه ذلک، فقد تعرض للانحلال، فنسأل الله العافیه و التوفیق».
بنابراین، در این نوشته تلاش بر آن است تا از احادیث صحیح و متیقن پیامبر«ص» و اهل بیت «ع» و اصحاب برتر آن حضرت سود جوئیم (ذهبی، در سیرالاعلام النبلاء، ج 8، ص 90 در باب ترجیح اجتهاد و بیزاری از تقلید در برخی از امور، یادآور می شود لغزش های علماء فراوان است براین اساس، اگر کسی احادیث عالمان ا هل مکه در باب متعه، و احادیث عالمان اهل کوفه در باب حرمت برخی از شراب ها و احادیث اهل مدینه در باب غنا و گفتار اهل شام را در عصمت خلفاء را مورد عمل خویش قرار دهد به شرور روی آورده است.
پاورقی ها
________________________________________
2- وسایل الشیعه ج 17، ص 309 چاپ آل بیت.
3- همان، ص .312
4- بحارالانوار، ج .79
5- مستدرک سفینه البحار، ماده غناء.
6- وسائل الشیعه : ج 17، ص 310، ح .28
7- وسایل الشیعه ج 17، ص 311 و 313
8- مستدرک سفینه البحار، ماده غناء.
9- حج/ .22
10- عن عبدالاعلی قال: سألت جعفر بن محمد «ص» عن قول الله عزوجل: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور قال: الرجس من الاوثان: الشطرنج، و قول الزور: الغناء.
قلت: قول الله عزوجل: و من الناس من یشتری لهو الحدیث قال: منه الغناء.
عن حماد بن عثمان، عن أبی عبدالله «ع» قال: سألته عن قول الزور؟ قال: منه قول الرجل للذی یغنی: أحسنت.
عن عبدالله بن محمد بن علی العلوی، عن أبیه، عن عبدالله بن أبی بکر محمد بن عمرو بن حزم- فی حدیث- قال: دخلت علی أبی عبدالله «ع» فقال: الغناء اجتنبوا الغناء اجتنبوا قول الزور، فما زال یقول: اجتنبوا الغناء اجتنبوا، فضاق بی المجلس و علمت أنه یعنینی، (وسایل الشیعه، ج 17، ص 316، طبع آل اللبیت و وسایل الشیعه ج 12، باب 99، احادیث 8، 9، 24، 26) .
11- وسایل الشیعه ج 12 باب 99 احادیث 8، 9، 24، .26
12- لقمان / .6
13- وسایل الشیعه ج 12، احادیث 11، 7، 16، 20 و .6
14- روی عن أبی جعفر وأبی عبدالله و أبی الحسن الرضا: فی قول الله عزوجل: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا أولئک لهم عذاب مهین انهم قالوا: منه الغناء (همان ج 17، ص 300-327).
15- مستدرک سفینه البحار، ماده صغی.
نیز از استماع و مسئولیت سامع سخن گفتند:«من أصغی الی ناطق فقد عبده».
16- ر.ک: مستدرک سفینه البحار، ماده سمع.
17- عن ابی ایوب الخراز قال: نزلنا بالمدینه اباعبدالله(ع) فقال لنا: ائن نزلتم؟ فقلنا: علی فلان صاحب القیان: کونوا کراما، فوالله ما علمکنا ما اراد به، وظننا انه یقول، تفضلوا علیه، فعدنا الیه فقلنا: لا ندری ما اردت بقولک: کونوا کراماً ، فقال: اما سمعتم الله عزوجل یقول: «و اذا مروا باللغو مروا کراما»
18- وسایل الشیعه، ج17، ص123، ح .4
19-همان، ص 121، ح.3
20-وسایل الشیعه، ج15، ص331، ح36 نشر آل البیت
21-عن ابی عبدالله(ع) انه سئل عن السفله ؟ فقال: من یشرب الخمر و یضرب بالطنبور عن نوف، عن امیرالمؤمنین(ع) فی حدیث قال:
یانوف ایاک ان تکون عشاراً او شاعرا(وسایل الشیعه، ج17، ص315، ح11و .12
22 و 23- وسایل الشیعه، ج17، ص315، طبع آل البیت
24- حدیث شماره 12، ص22 دراینجا ذر
25- غررالحکم، ج.2165
26-همان، ج .2435
27- غررالحکم، ج2، ص411، ح.3067
28- همان، ج 2، ص 425، ح .3132
29- همان، ص 470، ح .3333
30- همان، ج 6، ص 364، ح .10544
31- همان، ج 5، ص 106، ح .7568
32- غررالحکم، ج 2، ص 425، ح .3132
33- همان، ج 4، ص 60، ح .5291
34- همان، ج 1، ص 232، ح .937
35- همان، ج 6، ص 134، ح .6815
36- بحارالانوار، ج 44، ص .287
37- همان، ص .194
38- بحارالانوار، ج 49، ص 263، مستدرک سفینه البحار، ماده غنی.
39- بحارالأنوار، ج 8، ص .127
«ان فی الجنه شجراً یأمرالله ریاحها فتهب فتضرب تلک الشجره بأصوات لم یسمع الخلائق بمثلها حسنا»؛ ]امام(ع) سپس افزود:[ «هذا عوض لمن ترک السماع فی دنیا من مخافه الله».
40- وقال یزید بن الولید الناقص: یا بنی امیه ایاکم و الغناء فانه ینقص الحیاء و یزید فی الشهوه ، ویهدم المروءه، أنه لینوب عن الخمر، و یفعل ما یفعل السکر، فان کنتم لابد فاعلین فجنبوه النساء فان الغناء داعیه الزنا.
وفیما کتب عمر بن عبدالعزیز الی سهل مولاه: بلغنی عن الثقات من حمله العلم ان حضور المعازف واستماع الاغانی و اللهج بهما، ینبت النفاق فی القلب، کما ینبت الماء العشب.
وقیل: الغناء جاسوس القلب، و سارق المروءه و العقول، یتغلغلل فی سویداء القلوب، و یطلع علی سرائر الافئده ، ویدب الی بیت التخییل، فینشر ما غرز فیها من الهوی و الشهوه و السخافه و الرعونه ، فبینماتری الرجل و علیه سمت الوقار، و بهاء العقل وبهجه الایمان، و وقارالعلم، کلامه حکمه ، و سکوته عبره ،فاذا سمع الغناء نقص عقله و حیاؤه، و ذهبت مروءته و بهاؤه، فیستحسن ماکان قبل السماع یستقبحه، ویبدی من أسراره ماکان یکتمه، و ینتقل من بهاء السکوت و السکون الی کثره الکلام و الهذیان و الاهتزار کأنه جان و ربما صفق بیدیه، و دق الارض برجلیه، و هکذا تفعل الخمر الی غیرذلک.
ألیس هذا النبی هوالذی کان اذا سمع مزماراً یضع اصبعیه علی اذنیه و نأی عن الطریق؟ قال نافع: سمع عبدالله بن عمر مزماراً فوضع اصبعیه علی اذنیه و نأی عن الطریق و قال لی: یا نافع هل تسمع شیئاً؟ فقلت:لا. فرفع اصبعیه من اذنیه و قال: کنت مع رسول الله (ص) فسمع مثل هذا فصنع مثل هذا ألیس ابن عباس قال أخذاً بالسنه الشریفه: الدف حرام، و المعازف حرام، و الکوبه حرام، و المزمار حرام؟ (ر.ک:علامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 70-75).
41- ر. ک: علامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 70-.75
42- ر. ک: علامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 70- .75
پانوشت ها:
سید محمد شفیعی
منبع : مرکز فرهنگ و معارف قران
امدادگر
بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره؟»تو که چیزیت نشده بابا!
تو الان باید به بچههای دیگه هم روحیه بدی آن وقت داری گریه میکنی؟!
تو فقط یک پات قطع شده! ببین بغل دستی ات سرش قطع شده هیچی هم نمیگه.
این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود!
بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا.
غیرت در سیره اهل بیت(ع)
در مطلب حاضر چیستی غیرت و دیدگاه روایات نسبت به آن به همراه مصادیقی از غیرتورزی در سیره اهل بیت (ع) تبیین شده است.
***
یکی از ارزشهای مهم اخلاقی که موجب آثار درخشان و سازنده در زندگی انسان میشود و باعث کسب عزّت و آبرو و شخصیت ممتاز میگردد، خصلت غیرت است. واژه غیرت در اصل از تغییر و تغیّر گرفته شده و به معنی دفاع شدید از عرض و ناموس، یا مال و کشور و دین است و معمولاً چهره انسان غیور هنگام دفاع، متغیّر و دگرگون میگردد و نشانههای دفاع جدّی و شدید در چهرهاش دیده می شود. ضد آن دیاثت و بیغیرتی و بیتفاوتی و سستی و سهلانگاری است که چنین خصلتی موجب پیامدهای ویرانگر و انحرافات بسیار زشت خواهد شد. غیرت از صفات برجسته و کلیدی است که موجب جلوگیری شدید از تجاوز بیگانه به حریم استقلال و عزّت و ناموس شده و باعث پیدایش ارزشهای دیگری میشود که هر کدام در جای خود تکمیل کننده هویّت و شخصیت انسان می گردند و رهگشایی برای کسب آزادی، عفّت، استقلال و عزّت جامعه و فرد خواهند شد و در بسیاری از موارد عامل تحصیل افتخارات عظیم شده که با نبودن آن، دستیابی به چنان افتخاراتی امکانپذیر نیست. در حقیقت خصلت غیرت همچون یک پلیس مخفی هشیار و بیدار در روح و روان انسان، مراقب مرزها و حدود و خط قرمزها است و انسان را به نظارت قاطع در این راستا وامیدارد تا به پاسداری و نگهبانی از حریمها بپردازد.
معنی غیرت و اقسام آن
واژه غیرت معمولاً در جایی به کار میرود که چیزی حق اختصاصی شخصی یا گروهی است و دیگران میخواهند مرز و حریم آن را بشکنند و انسان غیور با دفاع شدید خود، از تجاوز حریمشکنان جلوگیری میکند. بنابراین غیرت دارای یک معنی عام و گسترده است مانند غیرت در حفظ اموال، در حفظ ناموس، در حفظ حیثیّت و آبرو، در حفظ استقلال همهجانبه کشور و در حفظ دین و آیین و... ولی غالباً در حفظ حریم عفت و ناموس به کار میرود و باید نیز چنین باشد چرا که موجب حمایت قوی از ارزشهای اخلاقی شده و به جامعه آرامش و امنیت و پاکی میبخشد، در حالی که بیغیرتی باعث از هم پاشیدگی شیرازه خانوادهها و دهها و صدها بلای خانمانسوز و جبرانناپذیر خواهد شد. بنابراین غیرت دارای اقسام گوناگونی است که از همه آنها مهمتر غیرتورزی برای حفظ حریم ناموس میباشد و ضد آن بی بند و باری و افسار گسیختگی ناموسی و انحرافات و آلودگیهای جنسی است. ولی باید توجه داشت که آن غیرتی، محبوب بوده و به عنوان ارزش به شمار میآید که مانند سایر صفات ارزشی، در حد اعتدال باشد وگرنه نکوهیده و ضد ارزش خواهد شد.
مانند دفاعهای غیر منطقی از ناموس که به صورت وسواس و سوءظن درآید، بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود: «مِنَ الغَیرَهًْ ما یُحِبُّ اللّهُ، وَ مِنها ما یَکرَهُ اللّهُ، فَاَمّا ما یُحِبُّ فَالغَیرَهًْ فِی الرَّیبَهًِْ، وَ اَمّا ما یَکرَهُ فَالغَیرهًَْ ًفِی غَیرِ الرَّیبَهًْ؛ غیرت بر دو گونه است، نوعی از آن را خدا دوست دارد و نوعی از آن را دوست ندارد، اما آن غیرتی را که خدا دوست دارد، غیرتی است که در موارد مشکوک (و مظان آلودگیها) میباشد و اما آنچه از غیرت را که دوست ندارد غیرتی است که در غیر این موارد باشد.»(1)
امام صادق(ع) فرمود: «لاغیرهًْ فی الحلال؛ در امور حلال، غیرتورزی، نابجاست.»(2)
بر همین اساس امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «غیرهًْ الرّجل ایمانٌ و غیرهًْ المرئهًْ عدوانٌ؛ غیرتورزی مرد از ایمان نشأت گرفته، ولی غیرتورزی زن (در رابطه با هوو) از روی دشمنی (و حسادت) است.»(3)
در نهجالبلاغه در فرازی از وصایای حضرت علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) چنین آمده: «ایّاک و التّغایر فی غیر موضع الغیرهًْ، فانّ ذلک یدعو الصّحیحهًْ الی السقم و البریّهًْ الی الرّیب؛ از غیرتورزی در غیر موردش پرهیز کن، زیرا این گونه غیرت (افراطی) سبب گرفتاری و انحراف افراد درستکار از آنان شده و موجب میشود که افراد بیگناه در معرض تهمت قرار گیرند.»(4)
غیرت از دیدگاه قرآن و روایات
1ـ یکی از پیامبران بزرگ خدا، حضرت یوسف(ع) هنگامی که به عنوان غلام و برده به خانه عزیز مصر آورده شد نوجوان بود، در آنجا همسر عزیز مصر شیفته جمال او شد و گروهی از زنان را بر آن داشت که از یوسف(ع) کامجویی نمایند، یوسف که در برابر طوفان شهوات قرار داشت در مخاطره شدید قرار گرفت، حتی او را تهدید کردند که اگر تسلیم هوسهای آنها نشود، زندانی خواهد شد، یوسف(ع) که بسیار غیور و عفیف بود، با کمال مقاومت، زندان را برگزید و از کید و مکر آنها فرار کرد در حالی که طبق قرآن، به درگاه الهی چنین میگفت: «ربّ السّجن احبّ الیّ مما یدعوننی الیه؛ پروردگارا زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن فرا میخوانند.»(5)
خداوند دعای یوسف(ع) را به اجابت رسانید، وگرچه سالها به جرم غیرت و عفت، زندانی شد، ولی غیرت او، او را از انحراف و رویکرد به سوی بیعفتی بازداشت.
2ـ خداوند برای حفظ غیرت و عفت زنان میفرماید: «ولا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ؛ زنان باید هنگام راه رفتن پاهای خود را بر زمین نزنند تا مبادا زینت پنهانیشان دانسته شود.» (و صدای خلخال که بر پای خود دارند به گوش رسد.)(6)
3ـ در مدینه گروهی از اراذل و اوباش و جوانان هرزه به بانوانی که برای شرکت در نماز مغرب و عشاء به سوی مسجد رفت و آمد میکردند، پرخاش میکردند و با متلک و گفتار ناروا به آنها آزار می دادند و مزاحم آنان میشدند، گروه دیگری نیز بودند که از راه نفاق و شایعهسازی باعث مزاحمت میشدند، خداوند به پیامبر(ص) دستور قاطع داد تا آنها را از مدینه تبعید کند و از این گونه هوسبازانی که با بیغیرتی خود به حریم عفّت تجاوز میکردند با تعبیر «فی قلوبهم مرضٌ» (بیماردلان تیرهدل) و ملعون یاد کرد، چنانکه این مطلب در آیه 60 و 61 سوره احزاب آمده است.
در تاریخ و روایات آمده: حکم بن ابی العاص پدر مروان در عین آنکه مسلمان شده بود و به مدینه هجرت کرده بود، شخصی هوسباز و منحرف بود، روزی پیامبر(ص) در حجره یکی از همسرانش بود، او از درز در به داخل آن حجره نگاه کرد، پیامبر(ص) از این چشمچرانی او به قدری ناراحت شد که عصای سرکجی که نوک تیز داشت برداشت، و او را تعقیب کرد، او پا به فرار گذاشت و از دست پیامبر(ص) گریخت. پیامبر(ص) به او نرسید و فرمود: «اگر او را میگرفتم، چشمش را بیرون میآوردم.» سپس دستور داد او و فرزندش مروان را از مدینه به طائف تبعید کردند. آنها در عصر پیامبر(ص) همچنان در تبعید به سر میبردند، بعد از رحلت پیامبر(ص) در عصر خلیفه اول و دوم نیز در تبعید بودند، تا اینکه آنها در عصر خلافت عثمان به مدینه بازگشتند و همین یکی از اعتراضهای شدید مسلمانان به عثمان بود که چرا اجازه بازگشت تبعیدشدگان پیامبر(ص) به مدینه را داده است.(7)
آری پیامبر(ص) این گونه در برابر خدشهدار شدن جامعه به هوسبازی و بیعفّتی، حساس بود و میفرمود: «کان ابراهیم ابی غیورٌ، و انا اغیرمنه، و ارغم اللّه انف من لایغار؛ پدرم ابراهیم (ع) بسیار غیرتمند بود و من از او غیرتمندتر هستم و خداوند بینی آن کسی را که بیغیرت است به خاک بمالد و ذلیل کند.»(8)
نیز رسول خدا(ص) فرمود: «بوی خوش بهشت تا مسیر پیمودن پانصد سال راه، میرسد، ولی به مشام چند نفر نمیرسد، یکی از آنها بیغیرت است.»(9) یعنی آدم بیغیرت تا این اندازه (میلیونها فرسخ) از بهشت دور است.
امام صادق(ع) فرمود: «خداوند غیور است و هر غیوری را دوست دارد و به خاطر غیرتش تمام کارهای زشت ـ اعم از آشکار و پنهان ـ را حرام فرموده است.»(10)
امیرمؤمنان (ع) فرمود: «من لایغار فانّه منکوس القلب؛ کسی که غیرت نورزد قلب چنین فردی واژگونه است.»(11) یعنی کور و بسته است و قابلیت پذیرش نور الهی و نصایح دین را ندارد. نیز آن حضرت دستور داد که دو رکعت نماز بخوانید و در قنوت آن عرض کنید: «اللّهمّ ارزقنی زوجهًْ قنوعاً غیوراً؛ خداوندا! همسر اهل قناعت و غیرتمند به من عنایت فرما.» (12) یعنی چنین دعایی مطلوب است، همسر قانع و غیرتمند، دارای ارزش ممتاز خواهد بود.
نیز در ضمن گفتاری فرمود: «قدر عفهًْ الرّجل علی قدر غیرته؛ اندازه عفت انسان به اندازه غیرت او است.»(13) بنابراین رعایت اندازه کمال عفت، بستگی به کمال غیرت دارد و اگر کسی به هر اندازه از غیرت بیبهره باشد، به همان اندازه از عفّت ناموسی بیبهره خواهد بود.
چند نمونه از غیرت پیشوایان
1ـ حضرت ابراهیم(ع) به داشتن خصلت غیرت ـ به ویژه غیرت ناموسی ـ معروف بود، در مورد حفظ عفت همسرش بسیار حسّاس بود، امام باقر(ع) فرمود: روزی عزرائیل (یکی از فرشتگان مقرّب حق) به صورت جوانی وارد خانه ابراهیم (ع) شد، ابراهیم وقتی که او را دید او را نشناخت، نزد او آمد و با تندی به او گفت: «با چه اجازهای وارد خانه من شدهای؟» او گفت: با اجازه خدای خانه. آنگاه خود را معرفی کرد و گفت من از سوی خداوند مأمور شدهام تا مقام خلیل (دوست خالص خدا) را به تو بدهم. ابراهیم خوشحال شد. در روایت دیگری آمده که این فرشته جبرئیل بود.(14)
و نیز روایت شده: ابراهیم در یکی از سفرها، بر اثر آلودگی محیط، همسرش را در میان صندوقی سرپوشیده نهاده بود، در مرز ایالت مصر، مأمور از او پرسید در میان این صندوق چیست؟ ابراهیم پاسخهایی داد و سرانجام فرمود: در میان این صندوق همسر من قرار دارد. مأمور پرسید: چرا او را در میان صندوق نهادهای؟ ابراهیم گفت: «غیرتم نسبت به ناموسم چنین اقتضاء کرد تا چشم ناپاکی به او نیفتد.»(15)
2ـ خداوند حضرت ایوب(ع) را به انواع بلاها مبتلا و امتحان کرد، از همه آنها روسفید بیرون آمد، سرانجام او را به بیماری سختی مبتلا کرد، او با صبر و مقاومت، همه رنجها را تحمّل نمود و همواره شکر خدا میگفت، تا اینکه کار به جایی رسید که همسر باوفایش، برای تأمین معاش زندگی، گیسوان خود را به زنی فروخت، وقتی نزد ایوب بازگشت، ایوب پس از اطلاع، بسیار ناراحت شد، به طوری که هیچ کدام از گرفتاریهای شدید سابق، او را این گونه غمگین نکرده بود، با دلی شکسته و حالی زار به درگاه الهی عرض کرد: «خدایا مرا به انواع بلاها مبتلا نمودی، صبر کردم و سپاسگزاری نمودم، ولی کار به جایی رسیده که همسرم گیسوانش را فروخته، این مصیبت قابل تحمّل نیست (غیرتم مانع از آن است که بتوانم تحمّل کنم) خدایا لطفی کن. ناگاه ندایی شنید که پای خود را بر زمین بکوب، که این چشمه آبی خنک برای نوشیدن و شستشو است، او چنین کرد، خود را در آن آب شستشو داد، در همان لحظه همه بلاها برطرف شد و ایوب غرق در نعمتهای سرشار الهی گردید.»(16)
3ـ در یکی از جنگها چند نفر اسیر را به حضور پیامبر(ص) آوردند که مستحق اعدام بودند، پیامبر(ص) فرمان اعدام آنها را صادر کرد، ولی در میان آنها یکی از آنها را آزاد کرد، او پرسید: چرا مرا آزاد کردی؟ پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که تو دارای پنج خصلت هستی که خدا و رسولش آنها را دوست دارد: 1ـ نسبت به ناموست، غیرت شدید داری 2ـ دارای سخاوت 3ـ حسن خلق 4ـ راستگویی 5 ـ و شجاعت میباشی. آن شخص با شنیدن این سخن، مجذوب پیامبر اسلام شد و مسلمان گردید و در راه اسلام استوار بود تا اینکه در یکی از جنگها در رکاب پیامبر(ص) به شهادت رسید.(17)
4ـ عصر پیامبر(ص) بود، در مدینه دو نفر به نام های هیت و ماتع از افراد هوسباز بودند و همواره با گفتار زشت و خلاف عفّت، مردم را میخنداندند، روزی پیامبر(ص) از نزدیک آنها عبور میکرد. شنید به یکی از مسلمانان میگفتند: «وقتی که به شهر طائف حمله کردید و آنجا را فتح نمودید، در کمین دختر غیلان ثقفی باش، او را اسیر کرده و برای خود نگهدار، او زنی چنین و چنان... است.» سخن آنها به غیرت پیامبر (ص) برخورد، به طوری که به آنها اعتراض شدید نمود و سپس آنها را از مدینه به سرزمین «غرابا» تبعید کرد، آنها فقط حق داشتند در طول هفته، تنها روزهای جمعه برای خرید غذا و لوازم زندگی به مدینه بیایند.(18)
5 ـ پیامبر(ص) روزی در میان ازدحام مسلمین (گویا در مسجد) بود، ناگاه دید گروهی در گوشهای داد و فریاد میکنند، پرسید: چه خبر است؟ گفتند: جوانی گستاخ آمده میگوید: اجازه بدهید نزد پیامبر بروم از او اجازه بگیرم زنا کنم. پیامبر(ص) فرمود: به او اجازه بدهید نزدیک بیاید، اجازه دادند او نزدیک آمد و در برابر پیامبر ایستاد و گفت: اجازه بده زنا کنم. پیامبر (ص) از او پرسید: آیا دوست داری(غیرتت اجازه می دهد) که با مادر یا دختر یا خواهر تو چنین کنند؟ او گفت: نه هرگز غیرتم اجازه نمیدهد. پیامبر فرمود: مردم نیز در مورد مادر یا دختر و خواهرشان راضی نیستند که با آنها عمل منافی عفت انجام شود. آن جوان از سؤال خود پشیمان شد و اظهار عذرخواهی و پشیمانی کرد. پیامبر دست به سینه او نهاد و چنین دعا کرد: «خدایا قلب این جوان را پاک گردان و دامان او را از آلودگی بیعفتی حفظ کن و گناهانش را ببخش.» از آن پس منفورترین کار در نزد آن جوان، گناه بیعفتی بود.(19) پیامبر(ص) در این حادثه، با شکوفا نمودن غیرت آن جوان، او را نهی از منکر کرد و او در پرتو غیرت از آلودگی نجات یافت.
6ـ عصر خلافت امیر مؤمنان علی(ع) بود، به آن حضرت گزارش رسید که در مسیر راهها بعضی از مردان و زنان رعایت حریم عفت را نمیکنند، بسیار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، در ضمن سخنرانی به آنها فرمود: به من خبر رسیده که زنان شما در مسیر راه ها به مردان تنه میزنند، آیا حیا نمیکنید، خداوند لعنت کند کسی را که غیرت نمیورزد. (20)
نیز روایت شده: به مردم کوفه فرمود: «آیا خجالت نمیکشید و زنان شما غیرت نمیورزند؟ به طوری که در بازارها رفت و آمد میکنند و با مردان بیگانه رخ به رخ شده و به همدیگر تنه میزنند؟»(21)
سخن آخر اینکه: پیامبر(ص) در عین آنکه شرکت بانوان را در امور سیاسی جایز بلکه لازم میدانست، تأکید فراوان داشت که آنها حریم عفاف را حفظ کنند، به عنوان مثال پس از فتح مکّه، پیامبر(ص) مسلمانان را برای بیعت مجدد فرا خواند و بانوان را نیز (مطابق آیه 12 سوره ممتحنه) با شرایطی به بیعت کردن امر کرد، ام حکیم از پیامبر (ص) پرسید: ما چگونه با تو بیعت کنیم؟ پیامبر (ص) فرمود: «من با زنان مصافحه نمیکنم» (دست نمیدهم) آنگاه فرمود ظرفی (مانند تشت) را حاضر نمودند، آن را پر از آب کردند، پیامبر(ص)، دستش را میان آن آب برد و بیرون آورد. سپس به زنان فرمود: دست خود را در میان این آب داخل کنید و خارج سازید و همین بیعت شماست.(22)
از: حوزه نیوز
پینوشتها:
1. کنزالعمال، حدیث 7067، ج 3، ص 385.
2. وسائل الشیعه، ج 14، ص 176.
3. غررالحکم، میزان الحکمة، ج 7، ص 395.
4. نهجالبلاغه، نامه 31.
5. سوره یوسف، آیه 33.
6. سوره نور، آیه 31.
7. الغدیر، ج 8، ص 243؛ اسدالغابه، ج2، ص 33.
8. بحارالانوار، ج 103، ص248.
9. من لایحضره الفقیه، ج3، ص 281.
10. فروع کافی، ج5، ص 535.
11. بحار، ج 79، ص 115؛ وسائل الشیعه، ج14، ص 108.
12. بحار، ج 103، ص 268.
13. نهجالبلاغه، حکمت 47.
14. اقتباس از بحار، ج 12، ص 5 و 13.
15. اقتباس از تفسیر المیزان، ج 7، ص 241.
16. اقتباس از لئالی الاخبار، ج 1، ص 265.
17. وسائلالشیعه، ج 14، ص 109.
18. بحار، ج22، ص 88، به نقل از فروع کافی.
19. تفسیر المنار، ذیل آیه 104 و 105، آل عمران.
20 و21. وسائل الشیعه، ج 14، ص 174.
22. همان، ص 153 و 154.